سرویس فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین: چگونه و چرا از سوگ و درد نفس‌هامان بریده است؟ چرا احساس خفگی می‌کنیم و انگار زیر ضربه‌ی اتفاقی باور نکردنی، هاج و واج مانده‌ایم؟ ایران آرت در گزارشی نوشته است:  احتمالا این موضوع؛ مسئله ارتباط "ادبیات" با "مرگ" یکی از گُل و گشادترین موضوعاتی است که می‌توان برای نوشتن یک گزارش انتخاب کرد، آن قدر کلان است که به یقین باید برای واکاوی‌اش، آن هم از نوع اجمالی، یک دور تسبیح کتاب به رشته تحریر درآورد. بنا براین در گزینش آثاری نیز که به نوشتن این گزارش کمک می‌کرد، ناگزیر سهل انگارانه عمل کرده‌ایم. به عبارتی حتی گزینشی نیز صورت نگرفته است؛ موضوعِ کار از فرط اهمیت، مصادیق ِ آن را در سایه قرار داده، و ما صرفا به چند کتاب که به کار واکاوی مسئله "ادبیات" و "مرگ" می‌آمد، اشاره کرده‌ایم.

سوال:خب چرا باید چنین موضوعی انتخاب کرد؟

دوباره سوال: خب مگه می‌شه موضوعی به این مهمی را انتخاب نکرد؟

"چگونه و چرا از سوگ و درد نفس‌هامان بریده است؟ چرا احساس خفگی می‌کنیم و انگار زیر ضربه‌ی اتفاقی باور نکردنی، هاج و واج مانده‌ایم؟ در این لحظه مردی از ما جدا می‌شود که در آثارش و نامه‌هایش (همچنان که کم و بیش بی استثنا تمام نامه‌هایی که در ده‌ها سال از جانب او به دست من رسیده است) بی وقفه از قریب الوقوع بودن مرگش سخن می‌گفت، در حالی که مرگ ناممکن بوده است. به هر روی آیا اگر مرگ روزی سر نمی‌رسید به این دلیل نبود که پیشتر سر رسیده بود؟"

این بخشی بود از سخنرانی  مرحوم ژاک دریدا، در آیین جسد سوزان موریس بلانشو؛ فیلسوفی که یک اثر داستانی نه چندان جالب توجه دارد به نام "حکم مرگ" که احمد پرهیزی یک دهه پیش به فارسی‌اش برگرداند. دریدا در این پاره از گفتارش به نکته مهمی اشاره می‌کند که می‌توان آن را به بسیاری از آثار ادبی که ارتباط ظریفی با مفهوم مرگ دارند، تعمیم داد: " آیا اگر مرگ روزی سر نمی‌رسید به این دلیل نبود که پیشتر سر رسیده بود؟"

نمای اول

یکی از کتاب‌هایی که باید در این زمینه به آن اشاره کنیم کتاب "مرگ و پنگوئن" اثر آندری کورکف است که از قضا آن هم 10 سال پیش منتشر شده است، به ترجمه شهریار وقفی پور.

سوژه این کتاب، سوژه بسیار تیزهوشانه‌ای است. ژورنالیستی منزوی و تنها، که تنها رفیقش یک پنگوئن است و کارش این است که برای آدم‌های زنده آگهی ترحیم بنویسد: "نوشته‌های موجز و نامتعارف". "مرگ" به این واسطه امری عادی، زنده و دائما در جریان معرفی می‌شود. نحوه برخورد نویسنده و راوی "مرگ و پنگوئن" با مرگ، این کلان روایت را از وضعیتی قدسی/آن جهانی بیرون می‌آورد. "مرگ" در این کتاب به سوژه‌ای دم دستی و در دسترس تبدیل می‌شود.

نمای دوم

به زعم نوربرت الیاس "به واقع نه خود مرگ، بلکه آگاهی از مرگ است که برای آدمیان مسئله ساز است." او در "تنهایی دم مرگ" که آن هم از قضا قریب به 10 سال پیش در ایران به ترجمه امید مهرگان و صالح نجفی منتشر شده است، می‌نویسد: "آدمیان از مرگ خویش آگاه‌اند، از این روست که مرگ برای‌شان به یک مسأله بدل می‌شود." (صفحه 31) اما مسئله‌ای که این بار سربرمی‌آورد مسئله نپذیرفتن "مرگ" به مثابه امر متناهی است؛ چیزی که الیاس، با این مثال روشن می‌کند: گزاره‌هایی نظیر "بابابزرگ‌ات الان توی بهشت است" یا "مامانی‌ات دارد از بهشت نگاه‌ات می‌کند" که توسط والدین یا بزرگ‌ترها خطاب به کودکان گفته می‌شود گرایش جامعه را به "پنهان ساختن تناهی بی چون و چرای وجود بشری" و "محافظت از این پنهان کاری به مدد نوعی سانسور اجتماعی سختگیر" نشان می‌دهد. یکی از وظایف "ادبیات" به یقین بر ملا کردن این واقعیت مستور است.

نمای سوم

ترسِ از مرگ و آرزوی حیاتی ابدالآبادی، موضوعی دیرینه در ادبیات ملل است؛ کافی است به "گیل گمش" فکر کنیم که از نخستین این آثار است یا حماسه‌های کلاسیک قوم‌های مختلف که همگی در داشتن شخصیت‌هایی به دنبال زندگی جاودان مشابهند. برای مقابله با این پدیده ترسناک راه حل‌های متفاوتی پیشنهاد شده است. سنکا می‌گوید دائما به مرگ فکر کنیم؛ گزاره‌ای که البته به کرات از زبان دیگران نیز شنیده شده است. اپیکور اما می‌گوید: "خو کن به این باور که مرگ برای ما هیچ است... زیرا زمانی که هستیم مرگ با ما نیست، و آنگاه که مرگ می‌آید ما نیستیم." احتمالا "ادبیات" پیشنهاد اولی را می‌پذیرد. او از کنار "مرگ" به سادگی که اپیکور می‌گوید عبور نمی‌کند. "ادبیات" پیوسته به مرگ می‌اندیشد. این گرایش از کجا نشأت می‌گیرد؟

نمای چهارم

ویلیام جیمز جایی نوشته: پشت هر چیز، شبح عظیم مرگ جهان گستر هست، سیاهی فراگیر.

 

مجتبا هوشیار محبوب