سرویس فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین: رمان پلیسی "مگره نزد فلاماندها" اثر ژرژ سیمنون با ترجمه عباس آگاهی در انتشارات جهان کتاب منتشرشد.
در داستان این کتاب، سربازرس مگره به درخواست آنا پیترس، از خانواده ای فلاماند و مغازه دار، روانه ژیوه نزدیک مرز بلژیک می شود؛ شهری کوچک در کنار رودخانه ای بزرگ، که در آن ده ها کشتی باری و یدک کش در انتظار فرونشستن طغیان رودخانه پهلو گرفته اند.
در ادامه داستان، به دنبال ناپدید شدن یک دختر جوان که آخرین بار در خانه آنا دیده شده بود، خانواده پیترس مورد سوءظن پلیس قرار می گیرد. خانواده دختر و همچنین برخی از مردم محل _ که به خاطر رقابت های کاری، دل خوشی از فلامندها ندارند _ بر آتش دشمنی می دمند. در این میان، مگره بی آن که ماموریت رسمی داشته باشد، تحقیق و تفحصی را آغاز می کند و در هر گام با معمایی تازه روبرو می شود.
بخشی از این رمان :
اوقاتش تلخ بود و چون علت خاصی هم برایش پیدا نمی کرد، بیشتر ناراحت بود. دو سه بار رفت و پیشانی اش را به شیشه مه گرفته کافه چسباند. آسمان کمی روشن تر شده بود و ریزش باران کمی کندتر. ولی بارانداز پوشیده از گل و لای همچنان خلوت بود.
حدود ساعت چهار، صدای سوتی به گوش سربازرس رسید. به طرف در دوید و دید، برای اولین بار بعد از طغیان رودخانه، یدک کشی دودی غلیظ به آسمان می فرستد.
جریان آب هنوز بسیار تند بود. وقتی یدک کش، باریک و سبک، که در مقایسه با کشتی های رودخانه پیما به اسب اصیلی می مانست، از ساحل جدا شد، مثل اسبی که روی دو پا بلند شود، دماغه کشتی بالا آمد و لحظه ای فکر می کردی که امواج رودخانه آن را همراه خواهد برد.
سوت دیگری گوش خراش تر، و یدک کش مقاومت کرد. کابلی پشت سرش کشیده شد. اولین کشتی باری از مجموعه کشتی هایی که انتظار می کشیدند، جدا شد و در حالی که مردانی با تمام قوا به روی سکان فشار می آوردند، وسط رودخانه قرار گرفت.
در آستانه کافه ها، مشتری ها جمع شده بودند تا ناظر کار یدک کش باشند. دو سه کشتی رودخانه پیمای دیگر، به نوبه خود، وارد صحنه مبارزه شدند. نیم چرخی زدند و ناگهان یدک کش، با سوتی پرطنین و غرورآمیز، به طرف بلژیک راه افتاد. در حالی که کشتی های باری، پشت سر او، می کوشیدند، به هر قیمتی شده، در خطی مستقیم قرار گیرند.
ستاره قطبی جزء این قطار کشتی ها نبود.
این کتاب با ۱۶۰ صفحه و با قیمت ۱۲ هزار تومان منتشر شده است.