سرویس فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین: اریش فرید زاده ۶ مه ۱۹۲۱ در وین و درگذشته ۲۲ نوامبر ۱۹۸۸ شاعر اتریشی تبار، یهودی نسب ساکن لندن بود، که به خاطر اشعار سیاسی-اجتماعیاش معروف است.
اریشفرید، بیش از نیمی از زندگی خود را در غربت سپری کرد. رویدادهای دوران کودکی و نوجوانیاش، از همان آغاز زندگی، سرشت و سرنوشت او را رقم زدند. او خود درباره حوادث ناخوشایند و دردآور سالهای نوجوانیاش بسیار نوشته و شعرهایش نیز بهگونهای زندگینامه اوست که با جستجو و کاوش در آنها به مسیر زندگی و رویدادهای تاریخی مهمی میتوان پیبُرد که برای او و همنسلانش سرنوشتساز بودهاست.
محیط خانوادگی فرید به سبب ستیز و کشمکشهای مدام میان پدر و مادرش، همواره ناآرام و از هم گسیخته بود. تنها مونس و همدم او در ایام کودکی مادر بزرگِ مادریاش "مالوینه اِشتاین" بود که فرید تا آخرین سالهای حیات خود خاطراتی خوش و جالب از او به یاد داشت و برخی را نیز در لابه لای شعرها و نوشتههایش گنجاندهاست. دوران کودکی اریش فرید همزمان بود با رکود اقتصادی و بحران سیاسی در اروپا که با آشوب و درگیریهای خشونتآمیز و خونین میان نیروهای چپ و راستِ افراطی همراه بود. اریشِ شش ساله در خیابانهای وین شاهد تظاهرات ماه ژوئیه سال ۱۹۲۷ میلادی و سرکوب تظاهرکنندگان و کشتار دهها تن از گارگران معترض بود. در دبستان، با آغاز گرایشات نژادپرستانه و ضد یهودی در آلمان و گسترش آن به اتریش، همسالانش او را تحقیر میکنند و آزار میدهند و اریش نیز مانند دیگر کودکان یهودی، منزوی میشود.
بعد از پیروزی حزب "ناسیونال سوسیالیست کارگری آلمان" به رهبری آدولف هیتلر در انتخابات پارلمانی ۵ ماه مارس ۱۹۳۳ آلمان، در اتریش هم فعالیت نیروهای راستگرا و ناسیونالیست و درگیریهای خیابانی خشونتآمیز افزایش مییابد و با کودتای فاشیستهای اتریشی در سال ۱۹۳۴ به نقطه اوج خود میرسد. در این دوران فشار و خشونت علیه دگراندیشان فزونی مییابد و آزادیهای شهروندان یهودی به تدریج محدودتر میشود. سرانجام در ماه مارس سال ۱۹۳۸ میلادی با ورود نیروهای نظامی آلمان به اتریش، این کشور به طور علنی اشغال و به آلمان ملحق میشود.
چند روز از اشغال وین و رژه سربازان آلمان از جلو هیتلر نگذشته بود که اریش جوان که در آن هنگام ۱۷ سال بیش نداشت، دوستان دبیرستانی خود را که همه یهودی و یا ضد فاشیست بودند، گرد میآورد و آنان را به همکاری و مبارزه علیه نازیها دعوت میکند. به این ترتیب گروه مقاومت کوچکی از جوانان یهودی و ضد فاشیست وینی سازمان داده میشود. از جمله فعالیتهای این گروه تلاش برای جمعآوری و مخفی کردن کتابهایی بود که فاشیستها آنها را "کتب مضر" میخواندند و طی مراسمیکه جشن کتابسوزان خوانده میشد در میادین شهرها میسوزاندند.
اریش فرید اندک زمانی پس از مرگ پدر زادگاهش را که به طور کامل به اشغال نیروهای ارتش هیتلر درآمده و به آلمان ملحق شده بود ترک میکند و به لندن میرود. مدتی در این شهر به سختی روزگار میگذراند و به دشواری و با اشتغال به کارهای طاقتفرسا امرار معاش میکند. او میکوشد تا با اندوختههای خود مادر و مادربزرگش را که جانشان در خطر است، به هر طریق ممکن از اتریش خارج و به لندن بیاورد؛ و سرانجام موفق میشود.
در سالهای نخست اقامت در لندن برای فرید فرصتی مناسب بهدست میآید تا با آثاری آشنا شود که نازیها در آلمان و اتریش در مراسم "جشن کتابسوزان" طعمه شعلههای آتش میکردند؛ کتابهایی که او در شهر زادگاهش وین برای مخفی نمودنشان، جان خود را به خطر انداخته بود، بدون آنکه در آن زمان حتی فرصت مطالعه آنها را داشته باشد. او در دورانی که در لندن در کتابخانهای به عنوان کتابدار به کار اشتغال داشت، امکان و فرصت کافی یافت تا به مطالعه و بررسی آثار متفکران و نویسندگان و شاعران نامدار اروپا بپردازد. فرید در آن سالها هم امکان آشنایی با مکاتب و پدیدههای هنری تازهای چون اِکسپرسیونیسم"، "سوررئالیسم" و "دادائیسم" را پیدا کرد و هم فرصت یافت تا به مطالعه آثار "فرانتس کافکا"، "کورت توخولسکی"، "لئو فویشتوانگر"، "راینر ماریا ریلکه"، "فدریکو گارسیا لورکا"، "اُسکار ماریا گراف"، "ماکسیم گورکی"، "زیگموند فروید"، "ویلهلم رایش"، "کارل مارکس"، "فریدریش انگلس"، "رزا لوکزامبورگ" و دهها اندیشمند و نویسنده و شاعر و هنرمند دیگر بپردازد. این مطالعات افق و چشمانداز گستردهتری در برابر او گشود و دگرگونی ژرفی در او پدید آورد.
فرید در سپتامبر سال ۱۹۴۲ به عضویت "انجمن جهانی قلم" پذیرفته شد و اولین دفتر شعرش را نیز "انجمن قلم اتریش در تبعید" در انگلستان به چاپ رساند.
فرید مترجم توانای آثار "ویلیام شکسپیر" به زبان آلمانی بود و در مجموع بیش از ۲۷ اثر از شکسپیر را ترجمه و منتشر کرد. از آثار شکسپیر ترجمههایی متفاوت از مترجمان و شاعران نامدار آلمانی در دست است؛ ولی در میان آنها ترجمههای فرید از اعتبار و اهمیت خاصی برخوردار است و کارگردانان مشهوری بر اساس ترجمههای او نمایشنامههای شکسپیر را با موفقیت به روی صحنه آوردهاند. گذشته از این، او آثاری نیز از نویسندگان نامدار انگلیسیزبان به آلمانی ترجمه و منتشر کرد که از میان آنها میتوان آثاری را از "توماس استرنز الیوت"، "دیلان تامس" و "جان اردین" نام برد.
شگفت آنکه فرید، با اینکه بیش از چهل سال از عمر خود را در انگلستان سپری کرد و با اینکه همسرش انگلیسی و فرزندانش انگلیسیزبان بودند و خانه و زندگی او در لندن بود و او نیز خود به زبان انگلیسی تسلط و اِشراف کامل داشت، هرگز به زبان انگلیسی شعری نسرود. زبان آلمانی برای فرید "وطن اصلی" و تنها پناهگاهی بود که در سالهای غربت و دوری از زادگاهش، او را از سقوط به ورطه بیهویتی رهانید. شکل، آهنگ، تصاویر و ایماژهای شعرهای اولیه او هنوز قرار دادی و در محبس سنتهای دست و پاگیر اسیر بود و کمتر عناصر تازه در آنها یافت میشد. آشنایی او با آثار "راینر ماریا ریلکه" و "فرانتس کافکا" و گرایش به پذیرش انتقادی سبک آنان، تحولی در سرودههای فرید ایجاد کرد و از آن پس در شعرهایش ویژگیهایی پدید آمد که حاصل بازی دلپذیری است که با کلمات دارد.
مضامین شعرهای فرید اغلب انتقادی و بیشتر روزآمد است؛ با جملات کوتاه و تکرارهای دلنشین. به رغم آنکه در بیشتر شعرهایش به موضوع و دورهای خاص پرداخته، ولی گذر زمان هنوز از جذابیت و گیرایی اغلب سرودههایش چیزی نکاستهاست و حتی پارهای از شعرهای او اقبالِ جاودانگی دارند.
اما آنچه بیش از همه سبب شهرت فرید گشت، "شعرهای سیاسی" او بود که در قالبی تازه و سبکی جدید سروده شدهاند. اریش فرید احیاءکننده شعر سیاسی در دوران بعد از جنگ جهانی دوم و بهویژه در دهه شصت و هفتاد میلادی بود و شهرت خود را نیز مدیون شعرهای این دوره از حیاتش است.
فرید موفق به دریافت چند جایزه مهم ادبی اروپا، از جمله "جایزه آکادمی زبان و شعر آلمان" (۱۹۸۷), جایزه شعر شیلر (۱۹۶۵), "جایزه ادبی اتریش" (۱۹۷۲), "جایزه ادیتور بینالمللی" (۱۹۷۷), "جایزه ادبی وین" (۱۹۸۵) و "جایزه ادبی برمن" (آلمان غربی ۱۹۸۳) شد.
چند شعر از اریش فرید:
آنچنان خستهام
که
وقتی تشنهام
با چشمهای بسته
فنجان را کج میکنم
و آب مینوشم
آخر اگر که چشم بگشایم
فنجانی آنجا نیست
خستهتر از آنام
که راه بیفتم
تا برایِ خود چای آماده سازم (کنم)
آنچنان بیدارم
که میبوسمت
و نوازشت میکنم
و سخنانت را میشنوم
و پسِ هر جرعه
با تو سخن میگویم
و بیدارتر از آنَم
که چشم بگشایم
و بخواهم تو را ببینم
و ببینم
که تو نیستی
در کنارم.
**********
زین سان تا به کی
در عصر مسابقه تسلیحاتی
آنکه میخواهد
دنیا
بر این روال
که هست
باقی بماند
او نمیخواهد
که دنیا باقی بماند.
*********
سرمایِ سمج
آفتابِ من
برایِ درخشیدن
به آسمانِ تو
رفته است
برایِ من
تنها ماه مانده است
که او را
من از تمامی ابرها صدا میزنم
ماه به من دلگرمی میدهد
که روزی تابشش
گرمتر و
روشنتر خواهد شد
نه، این زرد، رنگی دیگر نخواهد شد
این رنگ
که یادآورِ ملال و سردی است
باز آی، آفتابا!
روشنای و گرمایِ افزونِ ماه
فرایِ
طاقتِ مناند!