سرویس فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین: چهار اثر از هانس کریستین آندرسن – " دخترک کبریت فروش و 53 داستان دیگر"، "پری دریایی و 28 داستان دیگر"، "پری جنگلی و 28 داستان دیگر" و "آدم برفی و 32 داستان دیگر" با برگردان جمشید نوایی در انتشارات نگاه منتشر شد.
"دخترک کبریت فروش و 53 داستان دیگر"، یکی از چهار مجموعه داستان قصه های پریان است. "پری جنگلی و 39 داستان دیگر"، "پری دریایی و 28 داستان دیگر" و "آدم برفی و 32 داستان دیگر" از دیگر کتاب های این مجموعهاند.همچنین این چهار کتاب، درون یک قاب و با عنوان "قصه های پریان و داستان ها" منتشر شدهاند.
"دخترک کبریت فروش" که یکی از معروف ترین آثار اوست، نخست در دسامبر ۱۸۴۵ به چاپ رسید. این داستان درباره ی دخترک کبریتفروش فقیری است که در سرمای منجمدکننده ی شب سال نو سعی دارد تا کبریتهایش را به مردمی که مشغول خرید هستند بفروشد، اما کسی به او توجهی نمیکند و او که در پایان شب یکه و تنها در خیابان باقیمانده است با روشن کردن تک تک کبریتها و دیدن رویاهایش در نور آن ها در گوشه ی خیابان از سرما جان میسپارد.
در "پری جنگلی و 28 داستان دیگر"، دو زن سوى جنوب مىروند به جایى که تپهساران سرسبز، کوههاى بلند مىشوند و انگورها مىرسند. در راه با بازرگانهاى ثروتمندى آشنا مىشوند که هنگام گذشتن گاریشان از وسط جنگل تاریک نگران ثروت خودند. اما ندارىِ بیوهزن او را در برابر راهزنها، که مسافران دیگررا به دام مىاندازند، در امان مىدارد. دو زن در گارىِ لکنتهاى که دو ورزوى سیاه مىکشندش از راههاى تنگ و ناامن بىخطر مىگذرند.
جمشید نوایى مترجم این کتاب نوشته است: آندرسون هفتاد سال زندگى کرد؛ و به گمانِ من قصههاىِ پریانش تا ابد پابرجا مىماند. او ضعفهاى زیادى داشت که من قصد ندارم به شرح آنها بپردازم، زیرا که همه از این ضعفها فراوان دارند؛ اما او از آن شهامتى که شاعران باید داشته باشند بهرهمند بود؛ و همین کار را بر او ممکن مىساخت تا از عیبها و حُسنهایش یکسره آگاه باشد. آزمایشگاه شاعر خود اوست، و آندرسون از خصیصههایى برخوردار بود که احتمال داشت از برایش تمسخر یا نکوهش بشود، و بالاخره آن خصیصههایى که احتمالا تحسینبرانگیز بود.
او زیاد مغرور بود، به استعداد خود ایمان و به نبوغ فوقالعادهاش معتقد بود؛ و همین او را با روشنفکران زمانهاش ناسازگار مىکرد. نکتهاى که منتقدان او درنمىیافتند این بود که غرور او حافظ استعدادش نیز بود. آندرسون نویسنده بسیار دقیقى بود. بسیارى از قصههایش چندین بار بازنویسى مىشد. نکتهاى که بسیار برایش اهمیت داشت این بود که قصههایش با صداىِ بلند خوانده شود چنانکه گویى کسى نقلش مىکند. قصه پریان با همه ما حرف مىزند؛ و افسونِ فوقالعادهاش هم در همین است. گدا و شاهزاده براى شنیدن حرفهاىِ قصهگو در کوچه و بازار مىایستند؛ و براى لحظهاى آدمهاى معمولىاند و دستخوش هیجانهایى که بر همه ما مسلط است. آندرسون در یادداشتها و سرگذشت زندگى خود بارها از قصههایى یاد مىکند که در بچگى شنیده بود. طُرفه اینکه قالبهاى رسانهاىِ فراگیر امروز ما، قصهگویان را از میانه برداشته و چهبسا کار را به خاموشى و بىزبانى همه ما بکشاند قصههایى که آندرسون در بچگى شنید، ساده بود و شخصیتهاى آنها شاید بیشتر الگوهاىِ اولیه بودند تا افرادى خاص. غرضِ آنها این نبود که شنونده را حیرتزده کنند چه رسد به اینکه مایه هول و هراسش بشوند. در واقع، علتِ گیرایى آنها این بود که شناخته شده بودند. خسیس و تنگنظر و نابکار و نکوکار و مهربان به شیوهاى رفتار مىکردند که با آنها آشنایى داشتیم؛ طرحِ داستان بود که به خودى خود توجه برمىانگیخت.
ما مردم سده بیستم که سخت به داستانهاى بدون طرح با قهرمانانى چنان پیچیده خو گرفتهایم که پس از خواندنِ کتاب، شرحِ سلسله اعصاب شخصیتها برایمان آسانتر از آن است که بگوییم داستان چه مطلبى را مطرح مىکند، با این قالبِ اولیه ادبى ارتباط چندانى برقرار نمىکنیم. با این وصف این داستانهاى عارى از سبک و پسند روز ــ دستکم براى لحظهاى ــ آرامشى به ما مىبخشند که لازمه زندگى است. آدمى باید در زمانه خود زندگى کند ــ چارهاى هم جز این ندارد ــ اما براى سلامت عقلش، گاه باید از بیدادگرىِ زمانه گریبان رها کند ــ کاش بتواند تمیزش بدهد. عبارت روزى، روزگارى نافىِ زمان است و بدین ترتیب از تأثیرش بر ما مىکاهد. روزى، روزگارى، نقطهاى است کرانمند در بیکرانه. در جایى هست، اما تاریخ مشخص ندارد..."
این چهار کتاب را از انتشارات نگاه بخواهید.