گروه فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین: پیمان خاکسار به‌عنوان نخستین مترجم آثار استیو تولتز («جزء از کل»، «ریگ روان» و «هر چه بادا باد») در جامعه ادبی شناخته شده است. او که اتفاقی وارد عرصه ترجمه شده، سال‌هاست این وادی را جدی دنبال می‌کند. پیش‌تر در عرصه هنر به تدوینگری مشغول بود. تدوین فیلم‌های «از ما بهترون»، «زن‌ها شگفت‌انگیزند»، «اشیا از آنچه در آیینه می‌بینید به شما نزدیک‌ترند» و «شیار ۱۴۳» را انجام داده است.

او آثار زیادی را به فارسی برگردانده که بیشترشان با استقبال مخاطبان مواجه شده‌اند؛ از جمله «شاگرد قصاب» پاتریک مک‌کیب، «پسر عیسی» دنیس جانسون، «پروژه‌ خونین او» گرم مک‌ری، «مجوس» جان فاولز، «اصلاحات» جاناتان فرانزن، «باشگاه مشت‌زنی» چاک پالانیک، «سومین پلیس» فلن اوبراین و «بالاخره یه روزی قشنگ حرف می‌زنم» دیوید سداریس. گفت‌وگوی ما را با این مترجم می‌خوانید.

آقای خاکسار با توجه به رشته تحصیلی و فعالیت‌ در رشته هنر چه شد به حوزه ترجمه پرداختید؟

من در رشته سینما دانشگاه هنر تدوینگری خواندم و سال‌ها تدوینگر فیلم بودم. به‌صورت اتفاقی کتاب «سوختن در آب غرق شدن در آتش» چارلز بوکفسکی را ترجمه کردم. یکی از دوستان کتاب را گرفت و به نشر چشمه داد که پس از انتشار با استقبال نسبتا خوبی روبه‌رو شد. این موضوع انگیزه‌ای ایجاد کرد تا کار ترجمه را ادامه دهم. یک‌سری کتاب‌ را که در گذشته مطالعه کرده بودم و دوست داشتم به مخاطب فارسی‌زبان معرفی شوند در فهرست قرار دادم و در کنار کار تدوین، آن‌ها را ترجمه کردم. حدود ۶-۷ سال پیش کار تدوین را کنار گذاشتم و روی ترجمه متمرکز شدم.

با این‌که ورود شما به این عرصه اتفاقی بوده جزو مترجمان شناخته‌شده هستید و کتاب‌هایی از نویسندگان معروف ترجمه کرده‌اید.

همیشه ناب‌ترین شکل هنر برای من ادبیات، موسیقی و بعد سینما بود زیرا به‌نظرم وجه سرگرم‌کننده سینما غالب‌تر است. آرزو داشتم موسیقیدان شوم اما موقعیتش پیش نیامد و در ادبیات نیز همین‌طور شرایط فراهم نشد. رشته‌ام در دبیرستان ریاضی بود و به‌اصرار خانواده در کنکور ریاضی شرکت کردم که مهندسی عمران و مهندسی صنایع قبول شدم اما گرایش من به هنر بود و سینما را انتخاب کردم. به‌دلیل این‌که سینما خوانده بودم در سن ۱۸- ۱۹ سالگی شروع به کار کردم اما این شغل مرا ارضا نمی‌کرد. همیشه کتابخوان حرفه‌ای بودم و به‌‌خاطر علاقه به ادبیات مترجم شدم.

کتاب‌های زبان اصلی مطالعه می‌کردید یا کتاب‌های نویسندگان ایرانی؟

من ۹۵ درصد کتاب‌های مهم ادبیات را با ترجمه‌های خوب ایرانی خواندم و کمتر به مطالعه آثار ایرانی پرداختم؛ اما نویسنده‌های مورد علاقه‌ام غلامحسین ساعدی، صادق هدایت و بهرام صادقی هستند.

ارزیابی شما به‌عنوان یک مترجم از بازار کتاب‌های ترجمه چیست؟

متاسفانه کتاب‌هایی ترجمه می‌شوند و نشر می‌یابند که وقتی مخاطب آن را مطالعه می‌کند متوجه نمی‌شود. بعد این ذهنیت در خواننده شکل می‌گیرد تمام‌کتاب‌های معتبر این‌گونه هستند؛ در این زمینه باید روشنگری شود. از ترجمه‌های من نیز دزدی شده اما درباره کتاب «جزء از کل» استیو تولتز، ترجمه‌های زیادی منتشر شده و این اتفاق فاجعه است. چند ترجمه مرا زیر و رو کرده‌ و به چاپ رسانده‌اند که قابل خواندن است اما کاملا کپی است.

به‌نظرتان باید چه اقدام‌هایی برای جلوگیری از این کپی‌برداری‌ها شود؟

وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی باید با این نوع ناشرها برخورد کند و به آن‌ها مجوز ندهد. مخاطب برای مطالعه کتاب وقت می‌گذارد و فکر می‌کند ادبیات همین است! این روند بزرگ‌ترین ضربه را به جامعه کتابخوان وارد می‌کند. نتیجه این کار، متنفر کردن قشر کتابخوان از کتاب خواندن است. ناشر، ویراستار و مترجم زحمت می‌کشند اما کارهای سطح پایین همه‌چیز را خراب می‌کند.

آقای خاکسار، وقتی به پرونده کاری شما مراجعه می‌کنیم از یک نویسنده چند عنوان کتاب ترجمه کرده‌اید. گویی تصمیم داشتید مجموعه‌ای از آثار یک نویسنده را ترجمه و معرفی کنید.

از نویسنده محبوب همیشگی‌ام جان فاولز دو اثر ترجمه کردم و یک اثر آن مانده است. استیو تولتز با این‌که مشهور جهانی نیست اما از نظر من نویسنده خوبی است. آثار بوکفسکی در گذشته مورد علاقه‌ام بود که چند اثر او را ترجمه کردم یا مثلا نویسنده کتاب «اتحادیه ابلهان» جان کندی تول اگر چند کتاب دیگر می‌نوشت ترجمه می‌کردم. کتاب‌ «شاگرد قصاب» پاتریک مک‌کیب نیز جزو بهترین آثاری بود که به فارسی برگرداندم اما آثار تک نیز دارم.

1

به‌نظرتان چرا کتاب‌های استیو تولتز در ایران طرفدار پیدا کرده و بسیار دیده شده است؟

استیو تولتز نویسنده‌ای نیست که با پرده‌پوشی بنویسد، بسیار صریح مسایل را مطرح می‌کند که مسایل ازلی و ابدی بشر است؛ مانند مرگ، معنای زندگی، مذهب و عشق. این موضوع‌ها برای مخاطب ایرانی جذاب است. ما یک جامعه در حال گذار از سنت به مدرنیته هستیم که موانعی نیز در این راه وجود دارد، این نویسنده مسایلی را مطرح می‌کند که برای یک جامعه در حال گذار جذاب است که اصطلاحا به آن (گزین‌گویه) می‌گویند. گزین‌گویه در کتاب‌های این نویسنده بسیار دیده می‌شود، در اصطلاح جمله‌های one liner زیاد دارد یعنی جملاتی که خارج از متن نیز بامعنی هستند. بسیاری از نویسنده‌ها این ویژگی را ندارند. تولتز قصه‌گویی فوق‌العاده‌ است و نوشته‌های او عمیقا فلسفی هستند که از قصه نیز بیرون نمی‌روند. او ذاتا نویسنده است. زمانی که به مصاحبه‌هایش گوش کنید می‌گوید من ۱۰۰۰ صفحه می‌نویسم اما ۷۰۰ صفحه آن را دور می‌ریزم.

استیو تولتز به‌عنوان نویسنده اهل مطالعه در حوزه‌های مختلف شناخته شده و قطعا نکاتی را وارد کتاب‌هایش می‌کند.

بله بسیار نویسنده کتابخوانی است چه در حوزه فلسفی چه روانشناسی. اگر نکته‌ای نظرش را جلب کند در کتاب‌هایش می‌گوید که فلان شخص این حرف را زده و این مسئله جذاب است.

با توجه به سه کتاب «جزء از کل»، «ریگ روان» و «هر چه بادا باد» که از او ترجمه کرده‌اید فکر می‌کنم در این سه‌گانه بحث ترس مثلا ترس از قضاوت مردم، ترس از مرگ و ترس از زندگی مطرح است.

مولوی در یکی از ابیاتش می‌گوید «از کجا آمده‌ام آمدنم بهر چه بود، به کجا می‌روم آخر ننمایی وطنم» این سئوال ازلی و ابدی است و پاسخی ندارد. این پرسش مصداق کتاب‌های استیو تولتز است، بعد از مرگ کجا می‌رویم؟ فرآیند مرگ چگونه است؟ معنای زندگی کردن چیست؟ چرا باید زندگی کنیم؟ چرا نباید زندگی کنیم؟ این بیت از شعر مولوی را هر بار که بشنویم می‌گوییم درست گفته است؛ اما جوابی ندارد و تا ابد خوانده خواهد شد. من استیو تولتز را با خیام مقایسه نمی‌کنم اما او نیز در همین حوزه می‌نویسد.

نکته‌ای هست که بخواهید درباره این نویسنده و کارهایش بگویید.

من مصاحبه‌های این نویسنده را مطالعه کردم. او آدمی بسیار مهربان، دوست‌داشتنی، باسواد، عمیق و انسان است. دانش و بینشی دارد که روی شخصیت او نیز تاثیر گذاشته است.

آیا این روزها کتابی در دست نشر دارید؟ کار جدیدی برای ترجمه شروع کرده‌اید؟

خیر کاری برای انتشار ندارم. فعلا در حال مطالعه یک‌سری کتاب‌ هستم تا ببینم چه‌ می‌توان کرد. اگر تولتز کتاب دیگری بنویسد قطعا ترجمه می‌کنم، کتاب «هر چه بادا باد» را ۸ ماه قبل از این‌که در جهان چاپ شود، داشتم و همزمان با چاپ جهانی در ایران چاپ شد. این نویسنده به‌قدری آدم نیکی است که کتاب را به ما داد و نشر چشمه آن را خرید. این نویسنده به ما اعتماد کرد و می‌دانست که در ایران طرفدار دارد. کتاب را ترجمه کردم و وقتی نسخه نهایی آمد، به‌دلیل یک‌سری تغییرات سه ماه کلمه به کلمه آن را مطابقت دادم.

در میان آثاری که ترجمه کرده‌اید به کدام کتاب علاقه بیشتری دارید؟

کتاب مورد علاقه من همیشه «اتحادیه ابلهان» جان کندی‌تول است.

چرا؟

فکر می‌کنم به‌دلیل شخصیت‌ها و نوع مهندسی رمان است.

علاقه دارید در عرصه هنر فعالیتی برای تدوین انجام دهید؟

خیر هیچ پیشنهادی کاری در این زمینه را قبول نمی‌کنم.