گروه فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین: حامد حسینیپناه کرمانی نویسنده و منتقد ادبی، با این توضیح که رمان «بیکسان» را بهتازگی نشر مهری منتشر کرده است به هنرآنلاین گفت: این رمان رئالیسم تلخ اجتماعی را با محور قرار دادن تنهایی انسان معاصر و نگاهی به معضلات و بیعدالتیهای اجتماعی نوشتم.
او درباره محتوای این رمان، اظهارداشت: پدر دختری به نام مهسا در آستانه کنکور به دست دوست مادر به قتل میرسد. این دختر به همراه مادرش درگیر رویدادهای گوناگونی میشوند که در بطن جامعه جریان دارد. مهسا باردار میشود و در همان شب مادر خود را نیز از دست میدهد و پدر فرزندش نیز زندانی میشود. «بیکسان» داستان زندگی آدمهایی است که در بزنگاههای مختلف زندگی با هم روبهرو میشوند و گاه در کنار یکدیگر حضور دارند، غافل از این که همه در این جهان تنها هستیم. چه شخصیت اصلی این داستان (مهسا)، چه پدر و مادرش که بر اثر حوادثی از دنیا میروند و چه استاد موسیقی به نام انوش و یا محمدعلی تابان که یک وکیل دادگستری است و نیز شخصیت پلیسی به نام عبدی که در مراحل مختلفی سر راه زندگی مهسا و دو فرزندش قرار میگیرند.
حسینیپناه کرمانی عدم استقلال مالی زنان و دختران را ایده اصلی نگارش این رمان دانست و افزود: این که وقتی پدر یک خانواده بر اثر حادثهای از دنیا میرود بر سر بازماندگان او چه بلاهایی ممکن است نازل شود. کوچکترین رخدادها ممکن است به معضل بزرگ و گاه جبرانناپذیری تبدیل شوند. طی دو سال گذشته و با شیوع بیماری کرونا چه تعداد خانوادههایی که بر اثر مرگ یکی از اعضای خانواده بهویژه پدر دچار فروپاشی شدهاند و اکثر اعضای خانواده مشکل دارند.
او با این توضیح که روایت داستان «بیکسان» علیرغم خطی بودن، با درنگها داستانی به گذشته برخی از شخصیتها میپردازد، تصریحکرد: بهعلاوه این که حتی بدترین شخصیت داستان که ممکن است چهره منفی از او در ذهن مخاطب شکل بگیرد، گذشتهای دارد که بر زمان حال او تاثیر مستقیم داشته است. هیچ شخصیتی در کتاب سفید سفید یا سیاه سیاه نیست. همانطوری که در زندگی واقعی و در ارتباط با دیگران کاملا بد و یا تماما خوب نیستیم.
حسینیپناه کرمانی که در آغاز هر فصل رمان «بیکسان» به جملاتی از کتب مقدس ادیان استناد کرده است، درباره چرایی آن اظهارداشت: مانوس بودن من با اساطیر و کهنالگوها در کنار علاقه به متون کهن بهویژه کتب مقدس ادیان باعث شد در ابتدای هر فصل جملهای از یکی از این متون به کار گرفته شود. یکی از وجوه مشخصه رمان استفاده از این متون است. از کتب عهد جدید، قدیم و انجیلهای متی، مرقس و لوقا، گاتاها و نیز قرآن برای انتخاب متنهای کلیدی مرتبط با متن هر فصل بهره بردم و البته به جای آوردن این متن در دل داستان و خط روایت، که ممکن بود باعث برهم خوردن تمرکز مخاطب شود، پیش از شروع فصل ارائه شده است.
در بخشی از صفحه ۲۳۰ فصل چهل این کتاب میخوانیم: «شهر در اقیانوسی از شب غرق شده بود. شب چنان بر عالم نشسته بود که گویی هیچگاه برنخواهد خاست. گویی از ازل همینجا نشسته بوده است. هرگز دیروزی نبوده و هرگز فردایی روشن نخواهد آمد.
محمدعلی لب جوی خیابان نشسته بود. با شست گوشهایش را مسدود کرده بود و با انگشتهای میانی هر دو دست روی پلکهایش را گرفته بود. شقیقههایش زیر انگشتهای میانی هر دو دست در نوسان سریع بود.
محمدعلی نمیخواست چیزی ببیند و نمیخواست چیزی بشنود. مرد است دیگر. گاه نمیخواهد کسی لرزش بیمناک چشمهایش را ببیند. نمیخواهد صدای خشک درهم شکستن چیزی را در خود، به دیگری نشان بدهد. نمیخواهد تسلیم شکستن نابهنگام خود بشود. مرد است دیگر. باخت خود را میخواهد از چشمها دور نگه دارد. ناچاری و درماندگی که نشان دادن ندارد. میخواهد خود را در خود گم کند. قایم کند. حل این معما از عهده ذهن خسته و رنجور این مرد برنمیآمد».