گروه فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین: این کتاب از چهار فصل «جایی آن بیرون»، «گمانم دوستت دارم»، «عبور از پیچ و خمها» و «مسائل خانوادگی» تشکیل شده است.
«مجرد، بیکار و ناگهان خودم» ماریسا لاشر، «عزیزم، دیالوگ تو این نیست» متسن پری، «در بیمارستان، میان پردهای برای شناخت بیشتر» برایان گتیس، «مراحل پنجگانه سوگواری برای بیتوجهی» ریچل فیلدز، «اندوه هم عاشق مرغ سوخاری است» مارک مکدویت، «قیافهاش شبیه بابا بود. فقط قرار شام گذاشتیم، مگر نه؟» آبی شر و «نه؟ نه؟ نه؟ بگذار خودم معنی حرفت را بفهمم» استیو فریدمن، عناوین فصل نخست کتاب محسوب میشود.
در فصل دوم، داستانهای «وقتی خبرنگاری سمج به پیامآور عشق تبدیل میشود» دبورا کپیکن، «زندگی مشترک با یک نوازنده گیتار» جین هنف کورلیتز، «هرچه به پایان نزدیک میشوی مسابقه شیرینتر میشود» ایو پل، «مجرد اما دور و برم پر از مرد» سوزان ام. گلیس، «آیا قبلم خواهانش را از تک و تا خواهد انداخت؟» گری پرسلی و «شاید بخواهید با شوهر من ازدواج کنید» ایمی کراوس روزنتال، نشر یافته است.
داستانهای «زخمی بر بدن و مرهمی بر ازدواج» آتم استیونز، «مادر بی خانمان دی جِی» دن سوج، «کجا قایم شوم؟» آن هود، «فقط عبور از پیچ و خمها» کریس بیم، «جان کندن برای ادامه بازی» آن لیری، «رها از شر اعتیاد» کوین کهیلین، «مرغ در اجاق است و شوهرم خارج از خانه» تئو پاولین نستور، «مرا بخواه، هر آنگونه که هستم» تری چینی و «بلوغ، بدون نقشه راه» کلر اسکاول لیزبنیک را در فصل سوم میخوانیم.
همچنین «چیزی شبیه به مادرانگی» کرولین مگان، «وقتی آقای پشتیبان تبدیل میشود به آقای نیازمند» کاترین تنی، «اولین درس مادرانگی» الیزابت فیتزسیمنز، «وقتی مامان دلش شور میزند و حق دارد» لایزا مونروی، «دسامبر جدایی، دسامبر رستگاری» آن مری فلد، «عهدی پابرجا پس از طلاق و حتی مرگ» جنیفر جاست، «نیمه سوم یک زوج» هاوی کان، «شانزده ساله بودم که او را به پرورشگاه دادم. میشود دوباره به عقب برگردیم؟» مردیت هال و «وقتی دربان میشود فرشته نگهبان تو» جولی مارگارت هاگبن داستانهای فصل آخر این اثر را تشکیل میدهند.
داستانهایی که در کتاب «عشق مدرن» مکتوب شده واقعی هستند و افراد مختلفی برای ستونی به همین نام در روزنامه نیویورک تایمز فرستادند. دانیل جونز دبیر ستون «عشق مدرن» از میان بیش از هشت هزار جستاری که هر سال برایش ارسال میشده برگزیدهای از محبوبترین مطالب را در کتاب منتشر کرده است.
در بخشی از مقدمه کتاب بهقلم جونز میخوانیم: «داستان عاشقانه به چه معنی است؟ من در مقام دبیر ستون «عشق مدرن» مدام این سئوال را از خودم میکنم. هنگام بررسی بیش از هشت هزار جستاری که هر سال برایم ارسال میشود همواره مجبورم به این فکر کنم که: آیا این داستانی عاشقانه است؟ آن یکی چطور؟ اگر نیویورک تایمز را روزنامهای طراز اول بدانیم، این یعنی من مشغول جمعآوری داستانهای عاشقانه طراز اولم؟».
در داستان «جان کندن برای ادامه بازی» صفحه ۱۴۱ کتاب آمده است: «همهچیز تمام شده بود و دیگر چیزی برای از دست دادن نداشتم برای همین تصمیم گرفتم آخرین گلههایم را تحویلش دهم؛ همان چیزهایی که حس میکردم او باید بداند تا بفهمد دلیل به پایان رسیدن زندگی مشترکمان او بوده. با لحنی بردبارانه به او یادآوری کردم که کدام کار را در کدام زمان انجام داده یا نداده بود.
آن حرفها مثل چهل تکهای بافته شده از نفرتی بینهایت تلخ و کهنه و آنقدر پیشپاافتاده بود که من حتی از ذکرشان در جلسات مشاوره خجالت میکشیدم و به همین دلیل حالا داشتم تمامشان را بیرون میریختم و پرتشان میکردم در زمین دنیس.
دنیس بیصدا سوپش را خورد. سوپ که تمام شد با دستمال چانهاش را تمیز کرد. هر دو آنقدر آرام بودیم که انگار کل جزیره منهتن را با بخار والیوم سمپاشی کردهاند».
کتاب «عشق مدرن» با زیرعنوان داستانهایی واقعی درباره عشق، جدایی و رستگاری ویراسته دانیل جونز با ترجمه فرشاد رضایی در انتشارات ققنوس منتشر شده است.