گروه فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین: محمد بن الحسن العسکری معروف به حجت بن‌الحسن در سحرگاه نیمه شعبان سال (۲۵۵ قمری) در سامرا چشم به جهان گشودند. ایشان دوازدهمین امام شیعیان و یگانه فرزند امام عسکری علیه السلام هستند.

منجی آخرالزمان و مهدی موعود دورانی طولانی را در غیبت زندگی خواهند کرد. ایشان سرانجام به اراده الهی ظهور و قیام می‌کنند و به عدل و داد بر جهان حکومت خواهند کرد. بسیاری از اماکن در نقاط مختلف همانند سرداب غیبت در سامرا، مسجد سهله در کوفه و مسجد جمکران در نزدیکی قم به امام زمان(عج) منسوب شده‌اند. امام مهدی(عج) از هنگام تولد تا آغاز غیبت صغری در زادگاه‌شان سامرا زندگی می‌کردند. در این دوران، سرداب، محل عبادت و زندگی ایشان بوده است. برخی روایات به نامعلوم بودن محل زندگی امام زمان(عج) در دوران غیبت اشاره دارند. با این حال در روایات دیگر از مکان‌هایی مانند ذی طوی و کوه رضوی به‌عنوان محل زندگی ایشان در دوران غیبت یاد شده است.

دوران زندگی امام زمان(عج) به چهار دوره تقسیم می‌شود:

«از تولد تا غیبت»: حضرت مهدی(عج) پس از تولد حدود پنج سال تحت سرپرستی پدر بزرگوارشان امام عسکری علیه السلام به صورت نیمه مخفی زندگی کردند. یکی از کارهای بسیار مهمی که حضرت امام حسن عسکری (ع) در این دوره انجام دادند این بود که امام مهدی(عج) را به بزرگان شیعه معرفی کردند تا در آینده در مسئله امامت دچار اختلاف نشوند.

«غیبت صغری»: پس از شهادت حضرت امام حسن عسکری علیه السلام در سال (۲۶۰ق) دوره غیبت صغری آغاز شد و تا سال (۳۲۹ق) ادامه پیدا کرد. در این دوره حضرت مهدی(عج) از طریق چهار نائب به ادامه امور مردم می‌پرداختند.

«دوره غیبت کبری»: این دوران از سال (۳۲۹ق) شروع شد و تا زمانی که خداوند مصلحت بدانند ادامه خواهد داشت در این دوره پاسخ به پرسش‌ها و احکام مردم بر عهده نایبان عام آن حضرت است و حضرت نایب خاصی برای این دوره معرفی نکرده‌اند.

«دوره حکومت»: پس از ظهور، امام زمان(عج) بر اساس احکام اسلام حکومت واحد جهانی تشکیل خواهند داد که در سایه آن سرتاسر عالم پر از عدل و داد خواهد شد.

در برخى منابع بیش از ۱۸۰ لقب براى امام زمان(ع) بیان شده است. مهدی، صاحب الزمان، منتظر، حجت‌الله، بقیةالله، منتقم، موعود، خاتم الاوصیا، غائب، مأمول، مضطر و قائم از القاب و کنیه‌های امام زمان (عج) محسوب می‌شوند. در احادیث شیعه، برای امام دوازدهم (ع) نام‌هایی هم‌چون محمد، احمد و عبدالله ذکر شده است. اما ایشان در میان شیعیان بیشتر با اسم مهدی (عج) شناخته می‌شوند. در برخی نقل‌ها پیامبر اسلام(ص)، امام مهدی(عج) را شبیه‌ترین فرد به خودشان توصیف کرده‌اند. امام حسن عسکری(ع) نیز چهره و اخلاق ایشان را به پیامبر شبیه دانستند.

جمعه ۲۷ اسفند ماه برابر با ۱۵ شعبان مصادف با میلاد امام زمان (عج) است. شب نیمه شعبان که به آن «لیله البرات»، «لیله الصک»، «لیله المبارکه» و «لیله الرحمه» نیز گفته‌اند، پرفضیلت‌ترین شب بعد از  شب‌قدر محسوب می‌شود.

 

در مورد زندگی امام زمان (عج)، فرهنگ مهدویت و انتظار، کتاب‌های متنوع و متعددی منتشر شده؛ معرفی ۱۵ عنوان کتاب:

۱-«دوران با شکوه ظهور» نویسنده علامه میرزا محمدباقر فقیه ایمانی- ناشر عطرعترت

۲-«مهر محبوب؛ بررسی و تحقیق در آثار و خواص محبت امام عصر (عج)» نویسنده سیدحسین حسینی- ناشر آفاق

۳-«میم آشنایی» نویسنده سیدمحمدهادی صدرالحفاظی- ناشر حق یاوران – موعود کعبه

۴-«یاد محبوب» نویسنده سیدحسین حسینی- ناشر آفاق

۵-«برکات حضرت ولی‌عصر(عج)» نویسنده سیدجواد معلم- ناشر برکات اهل بیت

۶-«جلوه‌های پنهانی امام عصر علیه السلام» نویسنده حسین علی‌پور- ناشر مسجد مقدس جمکران

۷-«امام زمان و امکان طول عمر تا بی‌نهایت برگرفته از قرآن و حدیث» نویسنده محمد مظاهری- ناشر ابتکار دانش

۸-«ناپیدا ولی با ما» نویسنده واحد تحقیقات مسجد مقدس جمکران- ناشر مسجد مقدس جمکران

۹-«پیدای پنهان؛ نگاهی کوتاه به حیات، سیرت و آثار حضرت مهدی (عج)» نویسنده سیدمسعود پورسیدآقایی- نشر حضور

۱۰-«سیمای امام مهدی (عج)» نویسنده سیدمحمدرضا طباطبایی‌نسب- ناشر تهران دبیرخانه دایمی اجلاس دوسالانه بررسی ابعاد وجود حضرت مهدی (عج))

۱۱-«جوان! امام زمانت را بشناس» نویسنده زیر نظر حجت سلیمانی شاهرودی- ناشر عالمه

۱۲-«امامت، غیبت، ظهور» نویسنده مسجد مقدس جمکران- ناشر مسجد مقدس جمکران

۱۳-«نگین آفرینش» نویسنده محمد بالادستیان، محمدمهدی حایری‌پور، مهدی یوسفیان- ناشر مرکز تخصصی مهدویت، قم

۱۴-«سفیران امام» نویسنده عباس راسخی‌نجفی- ناشر محب، مشهد

۱۵-«تاریخ عصر غیبت» نویسنده سیدمجید پورطباطبایی- ناشر دفتر تدوین کتب درسی مرکز جهانی علوم اسلامی

 

شاعران کلاسیک، معاصر و آیینی نیز در اشعاری به میلاد امام زمان (عج) پرداخته‌اند؛ نمونه‌هایی از چند شعر:

گر منازع خواهی ای مهدی فرود آی از حصار

ور متابع خواهی ای دجال گمره سر بر آر

ای به دم جفت عیسی مریم

دام دجال برکن از عالم

اندرین روزگار بد عهدی

چیست جز عدل، هدیه مهدی

سنایی

 

از آن عهده که در سر دارد این عهد

بدین مهدی توان رستن از این عهد

مهدی ای کافتاب این مهد است

دولتش ختم آخرین عهد است

نظامی گنجوی

 

مهدی دجال کش، آدم شیطان شکن

موسی دریا شکاف، احمد جبریل دم

شیطان شکند آدم و دجال کشد مهدی

چون آدم و مهدی باد انصار تو را عالم

به تایید مهدی خصالی که تیغش

روان سوز دجال طغیان نماید

خاقانی شروانی

 

اشکم شود، از هر مژه چون سیل روانه

خواهد به سر آید، شب هجران تو یا نه؟

اى تیر غمت را دل عشاق نشانه

جمعى به تو مشغول و تو غایب ز میانه

هر در که زنم، صاحب آن خانه تویى تو

هر جا که روم، پرتو کاشانه تویى تو

در میکده و دیر که جانانه تویى تو

مقصود من از کعبه و بتخانه تویى تو

مقصود تویی، کعبه و بتخانه بهانه

شیخ بهایی

 

صد هزاران اولیا، روى زمین

از خدا خواهند مهدى را یقین

یا الاهى، مهدیم، از غیب آر

تا جهان عدل گردد آشکار

عطار نیشابوری

 

کس نیست که او منتظر وصل شما نیست

جان نیست که آن خاک ره آل عبا نیست

حق، معرفت مهر شما در دل ما کاشت         

این شدت شوق و شعف از جانب ما نیست

کس نیست که آنقدر شما را نشناسد

در هیچ سری نیست که سری ز خدا نیست

دل تیره شد از ظلمت شبهای فراقت

بازای که بی مهر رخت نور و ضیاء نیست

باز آ که نمانده است ز اسلام بجز نام

در روی زمین بی تو بجز جور و جفا نیست

در صومعه و خانقه و خلوت و مسجد

جائی نتوان یافت که دستی به دعا نیست

 فیض کاشانی     

 

این روزها که می‌گذرد هر روز

احساس می‌کنم که کسی در باد

فریاد می‌زند

احساس می‌کنم که مرا

از عمق جاده‌های مه آلود

یک آشنای دور صدا می‌زند

آهنگ آشنای صدای او

مثل عبور نور

مثل عبور نوروز

مثل صدای آمدن روز است

آن روز ناگزیر که می‌آید

روزی که آسمان

در حسرت ستاره نباشد

روزی که آرزوی چنین روزی

محتاج استعاره نباشد

ای روز آفتابی

ای مثل چشم‌های خدا آبی

ای روز آمدن

ای مثل روز، آمدنت روشن

این روزها که می‌گذرد هر روز

در انتظار آمدنت هستم

اما با من بگو

که آیا من نیز

در روزگار آمدنت هستم؟

قیصر امین پور

 

همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی

چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی؟!

به کسی جمال خود را ننموده‌ای و بینم

همه جا به هر زبانی، بود از تو گفتگویی!

غم و درد و رنج و محنت، همه مستعد قتلم

تو ببر سر از تن من ببر از میانه، گویی!

به ره تو بس که نالم، زغم تو بس که مویم

شده‌ام ز ناله، نالی؛ شده‌ام زمویه، مویی

همه خوشدل این که مطرب بزند به تار، چنگی

من از آن خوشم که چنگی بزنم به تار مویی!

چه شود که راه یابد سوی آب، تشنه کامی؟

چه شود که کام جوید زلب تو، کامجویی؟

شود این که از ترحم، دمی ای سحاب رحمت!

من خشک لب هم آخر ز تو تر کنم گلویی؟!

بشکست اگر دل من، به فدای چشم مستت!

«سر خم می سلامت، شکند اگر سبویی»

نظری به سوی «رضوان» دردمند مسکین

که به جز درت، امیدش نبود به هیچ سویی

فصیح الزمان شیرازی

 

عشق رختیست که بر قامت جان دوخته‌ایم

این متاعی است که جان داده و نفروخته‌ایم

ترس از فقر و نداری دو جهان در ما نیست

عشق رزقیست که تا آخرت اندوخته‌ایم

عشق مشقیست که هر شب بنویسیم علی

عشق درسیست کز آن زیستن آموخته‌ایم

عشق یعنی علی و آل علی دیگر هیچ

شعله هستی از این عشق بر افروخته‌ایم

یازده بار علی بعد علی آمده است

یازده مرتبه از عشق علی سوخته‌ایم

گرچه در هر دو جهان عشق به معنای علی است

آخرین عشق از این سلسه لیلای علی است

او همانیست که جا در دل ایمان دارد

عاشق عاقل و دیوانه فراوان دارد

او همانیست که از آل علی دل برده

جان زهراست که جا در دل جانان دارد

گر که شانه بکشد سیل بلاکش ریزد

سر هر زلف خمش حلقه رندان دارد

هر که رفته به تماشای نگاهش گفته

جای چشمش به خدا مصحف قرآن دارد

او همانیست که هر چند ندیدنداو را

یک جهان آن قد و بالاش مسلمان دارد

خبر آمدنت را که ملائک دادند

همه از شوق تو بر سجده شکر افتادند

خبر آمد گل بی‌خار به دنیا آمد

عاشقان حضرت دلدار به دنیا آمد

کلهم نور نبی اند پسر‌های علی

آخرین احمد مختار به دنیا آمد

یازه زاده زهرا همه شیرند و کنون

آخرین حیدر کرار به دنیا آمد

گرحسین بن علی سبط نبی شیرین است

او حسینیست که نه بار به دنیا آمد

سیزده کعبه به دور سر او می‌گردند

نقطه مرکز پرگار به دنیا آمد

اینکه از عشق رخش عشق به فریاد آمد

مهدی ماست که با حسن خدا داد آمد

عطر نرگس شدی و نیست از این بو خوشتر

حلقه دام بلا نیست از این مو خوشتر

سوی چشمان شما کعبه به پا کرده نماز

قبله‌ای نیست به والله از این سو خوشتر

نه غلط گفته هر آنکس که بهشتت گفته

کی بهشت است به اندازه این رو خوشتر

گر که دیوان غزل مدح تو گوید نشود

از دوبیتی که نوشتی به دو ابرو خوشتر

روی لب‌های تو انگار سلیل است روان

هست از آب بقا، کوثر این جو خوشتر

جان فدای لب تو باد که در دید ه. مست

چمن آرای جهان خوشتر از این غنچه نبست

نقل کردند که تو هیبت طا‌ها داری

نقل کردند که تو عصمت زهرا داری

بی‌گمان پشت ندارد زره‌ات، چون حیدر

نقل کردند که تو قدرت مولا داری

دشمنت هر که شود قبر خودش راکنده

همه جا پر شده که دیده سقا داری

گر رجز خوان بشوی اهل زمین می‌لرزند

این نشانیست که از اکبر لیلا داری

تو خودت یک تن یک کرب بلایی آقا

این غروریست که از زینب کبری داری‌

ای گل سر سبد عرش خدا یا مولا

جان زهرا قسمت می‌دهم آقا که بیا

سایه دست کریمت همه جا روی سرم

حسرت روی تو عمریست به چشمان ترم

هیچکس مشتری سینه تنگم نشده

جنس بنجل شده‌ام لطف کن آقا بخرم

صبح جمعه همه گفتند که تو می‌آیی

همه عمر قسم منتظر آن سحرم

هوس کرببلا این دل تنگم دارد

یک شب جمعه حرم با خودت آقا ببرم

کاش می‌شد که کمی گریه کن کرببلا

جای تو گریه کنم‌ ای همه بال و پرم

چند قرن است که جانت شده آقا برلب

سینه‌ات پر شده از روضه زینب زینب

موسی علیمرادی

 

آید آن صبح درخشانى که من مى‌خواستم    

روشنى بخش دل و جانى که من مى‌خواستم‌

از نسیم جانفزاى گلشن آل رسول   

بشکفد گل‌هاى بستانى که من مى‌خواستم‌

از بهارستان باغ و گلشن آل على      

آمد آن سرو خرامانى که من مى‌‌خواستم‌

سالها در خلوت دل اشک حسرت ریختم       

تا بیامد ماه کنعانى که من مى‌خواستم‌

 دیده یعقوب جان من از آن شد پر فروغ     

کآمد آن خورشید رخشانى که من مى‌‌خواستم‌

در بهاران چون هزاران شکوه‌ها کردم به دل       

تا به بار آمد گلستانى که من مى‌خواستم‌

سر به زانوى ندامت مى ‌زنم در پاى دوست

تا رسد دستم به دامانى که من مى ‌خواستم‌

چون «امینى» همت از پیر مغان کردم طلب

یافتم آن گوهر جانى که من مى‌خواستم‌

امینی کاشانی

 

مصحف روی تـو و چشـم گنهکار من  

از چه منم عار تو؟ از چه تویی یار من؟  

گر بپسندی مـرا نــاز بـه عالـم کنـم  

ور بفـروشی مــرا کیست خریـدار من؟  

نخلــه خشکیده‌ام بــار ندارم ولی  

شکر، خـدا را که شد کوه غمت بار من  

گرچه نکردی ظهور من به حضور توام  

طلعت پنهان توست شمع شب تار من  

هرچه تو گویی بـدم، باز نکـردی ردم  

گرچـه فـراق رخت بـوده سـزاوار من  

بس‌که گنـه کـرده‌ام نامه سیه کرده‌ام  

وصل تو هم می‌شود بـاعث آزار من  

مهلت وصلم که نیست طاقت هجرم که نیست  

پس تو بیـا و گره بـاز کـن از کار من  

تـا کـه قبـولت فتـد گریه ناقابلم  

گرچه سیاهم بزن خنده به رخسار من  

شمع دل عالمـی بــا همگان همدمی  

دور تـو پـر می‌زنـد مـرغ دل زار مـن  

«میثم» دار تــوام یـار نــه عـار توام  

غیـر ثنـای شمـا نیست در آثـار مـن   

غلامرضا سازگار

 

شهر، آذین شده و منتظر یار شده

لحظه‌ عاشقی «آمدن» انگار شده

آسمان چشم شد و روی زمین دوخته شد

ماه، همسایه‌ دیوار به دیوار شده

«نکند یار بیاید … وَ نبینی او را …»

دلم از مردمک چشم، طلبکار شده

پر ستاره شده امشب همه جای عالم

آسمان روی زمین، چادر گلدار شده

عرش، تا صبح فقط دور زمین می‌گردد

سامرا کعبه شده، نقطه‌ پرگار شده

یک نفر آمده که بود جهان منتظرش

صاحبی آمده که بوده «زمان» منتظرش

دردمندان همه هُشیار، دوا آمده است

غصه تعطیل، که معنای شفا آمده است

هر چه خواهید، بخواهید از این خانه فقط

بینوا‌ها بِشِتابید، نوا آمده است

«عالَم پیر، دگر باره جوان خواهد شد»

چونکه مُشکِ نفس باد صبا آمده است

آی «دارا» نکنی فخر، به دارایی خود

آنکه عزت بدهد بر فقرا آمده است

آی مظلوم!، بپا خیز، علیه ظالم

چه نشستی که «معین الضعفا» آمده است

ندبه خوانان ظهور و همه محو اوییم

حرف‌های دلمان را به خودش می‌گوییم:

سرمان را به تو دادیم که سامان بدهی

درد‌ها را به تو گفتیم، که درمان بدهی

بَرَکت نیست دگر در برهوتِ بی تو

خشک شد کوزه‌ ما کاش که باران بدهی‌

ای که دست تو پر از رزق خدایی باشد …

نان فراوان بُود …‌ای کاش که دندان بدهی

سرد و بی روح‌تر از ما که نداری آقا …

مثل مُردار … فقط کاش به ما جان بدهی

جانمان بر کف دست است، فقط لب‌تر کن

گوشمان را به تو دادیم که فرمان بدهی

ما دعای فرجت را همه دم می‌خوانیم

ما همه منتظر آمدنت می‌مانیم

رضا قاسمی