گروه فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین: محمد آشور، شاعر و منتقد بیش از دو دهه است در حوزه شعر بهصورت حرفهای فعالیت میکند. «این همه رد پای تو تا کجاست که میرود »، «خیس حرفهای دوبارهام»، «من اینم از خودم-درست شنیدی»، «یک سیب در سه دیس» و «نتها به ریل» از دفترهای شعرهای اوست. با آشور درباره وضعیت این روزهای شعر و انتشار کتاب گفتوگویی داشتیم.
آقای آشور، شما دو سال پیش، از باز نشر مجموعه «نتها به ریل» توسط نشر هشت، پس از ۶ سال خبر داده بودید. اما این اثر هنوز منتشر نشده است، چرا؟
تقریبا همزمان با گفتوگویی که درباره آن داشتم، کتاب را برای تجدید چاپ به ناشر سپرده بودم و فکر میکنم ناشر بتواند پاسخ روشنتری به پرسش شما بدهد اما من هم بنا بر دلایل متعدد، خیلی پیگیر انتشار آن نشدم و طی این مدت فقط یکی دو بار پیغام داده بودم که آیا کتاب کماکان در برنامه انتشار ناشر هست یا نه که دوستان پاسخ مثبت داده بودند. از آنجا که در این یکی دو سال ناشران کمتر کتاب منتشر میکنند و از قضا من هم کمتر کار منتشر شده از آن نشر دیدهام، حدسم این است که اوضاع حاکم بر نشر، شامل حال کتاب من هم شده و دوستان منتظر بهتر شدن شرایط بودهاند. گرچه میدانیم اوضاع بهتر نشده اما بهتازگی اطلاع دادند طی هفته آینده چاپ دوم کتاب «نتها به ریل» منتشر خواهد شد.
میدانم تصمیم دارید برای انتشار مجموعه شعر کوتاهی که آماده کردید اقدام کنید. درباره این کتاب، عنوان، ناشر، تعداد اشعار، سبک و مضامین و درونمایه شعرها بگویید؟
نام این مجموعه شعر «یک سایه در سپید» است. این دفتر شامل هفتادوچهار شعر کوتاه است که طی سالهای هشتاد تا ۹۹ سروده شده و از آنجا که شعرهای این مجموعه بیشتر بر لحظات شاعرانه متمرکز است و با روال شعرهای من طی این دو دهه همسو نیست، اغلب در دفاتر پیشین منتشر نشده و بهتازگی آن را در یک دفتر مجزا به انتشارات آثار برتر سپردهام. با توجه به این که این شعرها در یک روند حدودا بیست ساله سروده شده، بنمایههای متفاوتی هم دارد اما اغلب شعرها مضامین عاشقانه و گاه اجتماعی دارد و نیز شعرهایی با محوریت زبان. مضامینی مثل مرگ و تنهایی بنمایه شعرهای متعددی از این کتاب است.
هنوز هم تصمیمی برای چاپ مجموعه شعرهای بلندتان ندارید؟
امسال خیر، شاید سال آینده، تا ببینیم شرایط چگونه است هر چند چشمانداز امیدوارکننده پیش رو نمیبینم و گویا امسال هم حکایت «هر سال دریغ از پارسال» است. جدای از این موضوع، گمان نمیکنم در این شرایط انتشار همزمان دو سه کتاب هم کاری حرفهای باشد.
آقای آشور ارزیابی شما از وضعیت شعر امروز چیست؟
شعر امروز، اگرچه در فضای مجازی پربسامد است و صفحات فراوانی برای انعکاس آن وجود دارد اما در ساحت نشر، روزگار خوشی ندارد. اقبال ناشران نسبت به نشر شعر کمتر از پیش شده و تیراژ کتاب هم در حد مایوسکننده پایین آمده است. چنین که به نظر میرسد حتی خود شاعران هم آثار یکدیگر را نمیخوانند.
چرا ناشران و حتی گاهی شاعران رغبتی برای انتشار مجموعه شعر ندارند؟
دلیل بیرغبتی ناشران که تقریبا مشخص است؛ نسبت مستقیم عرضه با تقاضا. بیرغبتی شاعران به انتشار اما دلایل گوناگون دارد؛ یکی همین کاهش مخاطبان کتاب و اینکه میبینند عرصه تاثیرگذاری در این فضا محدود است و دل از این عرصه کنده و فضای مجازی را عرصهای فراختر دیدهاند. خواننده بیشتر و محدودیت کمتر. یکی از دلایل دیگر، تنگتر شدن خطوط قرمز سانسور است که آزادی عمل شاعر را بهشدت محدود کرده است. دلیل دیگر بیجیره و مواجب بودن عمل نوشتن است. در روزگاری که نوشتن کار با اعمال شاقه است و توان و انرژی زیادی میبرد و شاعران اغلب پشتوانه مالی لازم برای بیدغدغه متمرکز شدن بر حرفه خود را ندارند و باید برای تامین هزینههای هر روز فزاینده زندگی به هر آب و آتشی بزنند، طبیعی است که بسیاری از شاعران ندانند شعر را دیگر کجای دلشان بگذارند! خود من علاوهبر تمام اینها با یک مساله شخصی هم روبهرو هستم و حتما دوستان دیگری هم چون من هستند؛ راستش در این روزگار وانفسا از سرودن و انتشار شعر شرم دارم و فکر میکنم واقعیت تلخ زندگی بهقدری صریح و کریه شده که دیگر شعر را یارای مواجهه با آن نیست و زبان از بیان آن قاصر است.
به نظرتان چرا مجموعه شعر مخاطب ندارد و اگر دارد مخاطب آن خاص است؟
متاسفانه این سالها دیگر مساله تنها کممخاطب بودن شعر نیست، دیگر کتاب در هیچ حوزهای مخاطب زیادی ندارد و این پدیده ناشی از مسایل مختلف و متعددی است؛ از وضعیت اقتصادی و کاهش قدرت خرید مردم و افزایش قیمت کتاب گرفته تا نازلشدن سطح فرهنگ عمومی و از اولویت خارج شدن امر مطالعه و نیز تغییر مدیا و تکثر فضاهای مجازی و غیره و غیره. در این شرایط، کتاب خواندن، عشقی عمیق میخواهد و طبیعی است همه این عشق و این دغدغه بزرگ را نداشته باشند؛ بهویژه شعر که عالیترین وجه کلام است و پرداختن به آن، حوصلهای فراختر و عطشی عظیمتر طلب میکند.
خود شما با توجه به این شرایط مایوس شدهاید یا همچنان به کار خود ادامه میدهید؟
راستش را بخواهید دروغ چرا! مایوس که هستم اما من هم مثل بسیاری از اهالی قلم همچنان مایوسانه بهکار خود ادامه میدهم. در نبود تمام «باید»ها، تنها «نباید»هاست که هست و در میان اینهمه «فقدان»، فقط وفور «مرگ» است و درد اما گویا در هر شرایطی سرشت و سرنوشت ما با نوشتن عجین شده، هر قدر هم که با خود و دنیا لج کردهام، هر قدر هم که این اواخر در به روی آن نگشوده و پساش زدهام، باز این دوست، باوفایی کرده یا از رو نرفته و به هر روی رهایم نکرده است. آنقدر در زده تا ناچار شدهام از سرودن گاهگاه. اما رغبت چندانی برای انتشار ندارم مگر اگرهایی در مسیر، ذوقی را در من بیدار کند و شوقی را!
سخن پایانی؟
همسخنم با احمد شاملو که:
«چه بگویم؟ سخنی نیست!
میوزد از سر امید نسیمی
لیک تا زمزمهای ساز کند
در همه خلوت صحرا
به رهش نارونی نیست
چه بگویم؟ سخنی نیست!»
شما خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.