گروه فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین: علی بن ابیطالب (ع) مشهور به امام علی و امیرالمومنین فرزند ابوطالب و فاطمه دختر اسد بن هاشم هستند. ایشان پسر عمو و داماد پیامبر اکرم (ص)، همسر حضرت فاطمه (س)، پدر و جد یازده امام شیعه هستند.
امام متقین و پیشوای آزادگان (ع) در سن ۶۳ سالگی، پس از سالها خدمت به دین خدا، مردم و برای سعادت بشریت و تحمل مظلومانه رنجها، مصایب، بیمهریها و پیمانشکنیها، در ۲۱ رمضان سال چهلم هجری در کوفه به شهادت رسیدند.
ابن ملجم، در سحرگاه نوزدهم ماه مبارک رمضان سال چهلم هجری در مسجد کوفه، با ضربه شمشیر زهرآلودی، فرق مبارک حضرت امام علی (ع) را در حالی که در محراب عبادت در سجده بودند شکافت، خون از سر ایشان جاری و محاسنش به خون رنگین شد و در این حال فرمودند: "فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبَة" (به خدای کعبه، رستگار شدم.)، سپس آیه ۵۵ سوره مبارکه طه را تلاوت فرمودند: "مِنْها خَلَقْناکُمْ وَ فِیها نُعِیدُکُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُکُمْ تارَةً أُخْرى" (شما را از خاک آفریدیم و به آن بازتان میگردانیم و بار دیگر از آن بیرونتان میآوریم). ایشان مخفیانه در نجف به خاک سپرده شدند.
حضرت امام علی (ع) دارای کنیهها و القاب مختلفی هستند. از جمله، ابوالحسن، ابوتراب (به دلیل سجدههای طولانی که ایشان داشتند. همچنین در سال دوم هجری هم علی (ع) روی زمین خوابیده و مقداری گرد و غبار بر لباسشان نشسته بود. در این هنگام پیامبر اسلام (ص) بر بالین ایشان آمد و با خطاب «یا ابوتراب» حضرت را بیدار کردند. از آن زمان، به این کنیه نیز مشهور شدند.
ابوریحانتین (این کنیه را هم پیامبر (ص) برای ایشان قرار داد و به معنای پدر دو ریحانه بهشت، امام حسن (ع) و امام حسین (ع)، مرتضی، امیرالمومنین، یعسوبالدین (مالک و رئیس و حاکم دین)، یعسوبالمومنین (آقا و رئیس مومنان)، اسدالله و اسدالله الغالب (شیر خدا)، حیدر و حیدر کرار (شیر بیشه ایمان)، سید العرب، سید المسلمین، امام المتقین، مولی الموحدین و کاشف الکرب (برطرف کننده غم) از دیگر کنیه و القاب ایشان هستند.
بنابر منابع شیعه و برخی منابع اهل سنت، حدود ۳۰۰ آیه از قرآن کریم، در فضیلت ایشان نازل شده است.
سر رشته بسیاری از علوم مسلمانان، از جمله نحو عربی، کلام، فقه و تفسیر به امام علی (ع) میرسد و فرقههای گوناگون، سلسله سند خود را به ایشان میرسانند. کتاب معروف «نهج البلاغه» منتخبی از سخنان و نامههای ایشان است. این کتاب نفیس، ارزشمند و مقدس شامل مجموعهای از سخنان زیبای امیر کلام حضرت امام علی (ع) و برگزیدهای از خطبهها، نامهها و سخنان کوتاه و حکمت آمیز ایشان به عنوان یکی از نیازهای اساسی جامعه اسلامی در تمام اعصار است.
آثار مکتوب بسیاری به زبانهای مختلف درباره امام علی (ع) نوشته و منتشر شده است؛ معرفی ۱۵ عنوان کتاب:
۱- «زندگانی امیرالمومنین(ع)» سیدهاشم رسولی محلاتی
۲- «امام علی بن ابیطالب(ع)» عبدالفتاح عبدالمقصود ترجمه سیدمحمد مهدی جعفری
۳- «اصحاب امام علی علیهالسلام» سیداصغر ناظمزاده قمی
۴- «اسرار غدیر» محمدباقر انصاری
۵- «ترجمه الغدیر» عبدالحسین امینی ترجمه اکبر ثبوت
۶- «خصائص امیرالمومنین علی بن ابیطالب» احمد بن علی نسائی و نصرالله آیتیمقدم
۷- «ترجمه منظوم اشعار منسوب به امیرالمومنین» محمد محقق
۸- «جاذبه و دافعه امام علی» شهیدمرتضی مطهری
۹- «سیمای امام علی به روایت اهل سنت» هاشم بن سلیمان بحرانی ترجمه محمد امینی
۱۰- «علی زیباترین سروده هستی» شهیدمصطفی چمران
۱۱- «علی حقیقتی فراتر از اساطیر» حسن رحیمپور ازغدی
۱۲- «مینای قلم» جواد محدثی
۱۳- «ولایت علی در قرآن کریم و سنت پیامبر» سیدمرتضی عسگری
۱۴- «امام علی(ع) از ولادت تا شهادت» سیدمحمدکاظم قزوینی ترجمه علی کرمی
۱۵-«امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب» احمد رحمانی همدانی ترجمه حسین استادولی
شاعران کلاسیک و معاصر در اشعاری به شخصیت والای امام علی (ع) ابراز عشق و ارادت کردهاند؛ همچون شهید بلخی، رودکی سمرقندی، نظامی گنجوی، سعدی شیرازی، سنایی غزنوی، اهلی شیرازی، وحشی بافقی، صائب تبریزی، هاتف اصفهانی، شاه نعمتالله ولی، ابنحسام خوسفی، باذل مشهدی و مولوی. در دوران معاصر نیز شاعران بسیاری به ستایش امیرالمومنین (ع) پرداختهاند. نمونه چند شعر:
صبح، انعکاس لبخند توست
زمین اگر برابر کهکشان تکرار شود
حجم حقیریست
که گنجایش بلندای تو را نخواهد داشت
قلمرو نگاه تو دورتر از پیداست
و چشمان تو معبدی
که ابرها، نماز باران را در آن سجده میکنند
این را فرشتهها حتی میدانند
که نیمی از تو هنوز
نامکشوف مانده است
از خلا نامعلومتری
دستهایی که با نیت مکاشفه
در تو سفر کردند
حیران
در شیب جمجمه ایستادند
تو آن اشارهای که بر براق توفان نشستهای
تو آن انعطافی
که پیشاپیش باران میروی
آن کس که تو را نسراید
بیمارست
زمین
بیتو تاول معلقیست
بر سینه آسمان
و خورشید، اگرچه بزرگست
هنوز کوچکست
اگر با جبین تو برابر شود
دنباله تو
جنگل خورشیدست
شاید فقط
خاک نامعلوم قیامت
ظرفیت تو را دارد
زمین اگر چشم داشت
بزرگواری تو اینسان غریب نمیمانْد
هیچ جُرأتی جز قلب تو نسوخت
سپیدتر از سپیده
بر شقیقه صبح ایستادهای
و از جیب خویش
خورشید میپراکنی
ای معنویت نامحدود!
زودست حتی در زمین
نام تو بُرده شود
زمین فقط
پنج تابستان به عدالت تن داد
و سبزی این سالها
تتمه آن جویبار بزرگست
که از سرچشمه ناپیدایی جوشید
وگرنه خاک را
بیتو جُرأت آبادانی نیست
تو را با دیدنیهای مأنوس میسنجم
من اگر میدانستم
پشت آسمان چیست
تو همانی
تو آن بهار ناتمامی
که زمین عقیم
دیگر هیچگاه
به این تجربت سبز تن نداد
آن یک بار نیز
در ظرف تنگ فهم او نگنجیدی
شب و روز
بیقراری پلکهای توست
وگرنه خورشید
به نورافشانی خود امیدوارست
صبح
انعکاس لبخند توست
که دَم مرگ به جای آوردی
آن قسمت از زمین
که نام تو را نبُرد
بخبندانست
ای پهناوری که
عشق و شمشیر را
به یک بستر آوردی!
دنیا نمیتواند بداند
تو کیستی.
سلمان هراتی
ماه میآید از خم کوچه، چهرهای دائمالوضو دارد
پینه بر دستهاش و نعلینش، اثر وصله و رفو دارد
مرد، تنهاست؛ مرد غمگین است، کمرش از فراق خم شده است
ساغر شادیاش اگر خالیست، باده غم سبوسبو دارد
ضربان صدای او جاریست، با یتیمی به خنده مشغول است
سر تقسیم سهم بیتالمال، با صحابه بگو مگو دارد
باز امروز بغض نخلستان، تا به سرحد انفجار رسید
باز امشب به استناد کمیل، ماه با چاه گفتوگو دارد
کاهگلهای کوچه مرطوباند، اشک دیوار را درآوردهست
ناله خانم جوانی که هر چه دارد علی از او دارد
از دو دستش طناب بگشایید، مبریدش به مسلخ بیعت
دیگر او را کشانکشان مبرید، ایهاالناس! آبرو دارد
گرچه دربند غربت از این شیر، گرگهای مدینه میترسند
ذوالفقارش هنوز برّان است، باز شور «تقاتلوا» دارد
حب او از نتایج سحر است، باش تا صبح دولتش بدمد
آن صنوبردلی که میباید پیش او سرو سر فرود آرد
چارده قرن بعد خیلیها دم از او میزنند اما مرد
همچنان خار در دو چشمش هست، همچنان تیغ در گلو دارد
عباس احمدی
من و ذکر نام تو یاعلی، که کشانیام به هدایتی
مگر از تو چشم عنایتی، برساندم به ولایتی
همهتن خلوص و ارادتم، به مقام فضل و کرامتت
که ز جمع خاص محمدی، تو نمونهای، تویی آیتی
سر راه باد سحر منم، بنشسته دیده تر منم
که ز باغ فضل تو بو برم، به اشارتی، به کنایتی
سر و پا امیدم و آرزو، سر و پا تپیدن و جستوجو
که از آستان جلال تو، رسدم پیام حمایتی
بر و دوش بام فلک علی، پر و بال مرغ و ملک علی
به سخا و لطف محک علی، چه حدودهای! چه نهایتی!
عبدالقهار عاصی
شک ندارند که تو پاک و بهارآمیزی
مثل نور از دل هر روزنه، روحانگیزی
حرَجی نیست به این مردم خوابآلوده
که ندارند به جز کینه و نفرت چیزی
دشنهها تشنه بوسیدن ثاراللهاند
خوب میدانی و از سجده نمیپرهیزی
شب معراج محمد شده؛ ماه رمضان
باید از سجده خونین شدهات برخیزی
از رخ پنجرهها رنگ پریده، برخیز!
اشک بر گونه آیینه چکیده، برخیز!
وای از بغض زمین و شب و بیخوابیها!
وای از گریه بی وقفه مرغابیها!
بعد سی سال ِ پر از درد، چه آمد به سرت؟
نفسی تازه کن ای مرد! چه آمد به سرت؟
پشت قرآن به تو گرم است؛ به عدل و دادت
سوره فجر به فریاد لبالمرصادت
آسمان جا شده در دست پر از پینه تو
عرش، پنهان شده در سینه بیکینه تو
چاهها! خاطرهها ! فُزتُ و رب الکعبه
آهها! دلهرهها ! فُزتُ و رب الکعبه
حسنا محمدزاده
هیچ کس نشناخت دردا! درد پنهان علی(ع)
چون کبوتر ماند در چاه شب، افغان علی
ای غم! از درد علی بویی نیاوردی به دست
عودسان هرچند عمری سوختی جانِ علی
ناله مجروح دارد ساز غم، امشب مگر
خورده زخم از ناترازان، فرق میزان علی؟
داده بود انگشتری را بر گدای دیگری
داد جان را بر شهادت لطف حیران علی
از شکاف زخم، جان را داد با شرمندگی
بر فقیری چون شهادت لطف عریان علی
سر برآوردهست چون خورشید از جَیب فلک
ناله افتاده در چاه زنخدانِ علی
کشتزار آخرت را آبیاری کرده است
در بیابان غریبی چشم گریان علی
چون علی نشناخت خود را در جهان، یک حقشناس
ماند در ابهام، سیمای درخشان علی
از علی کی زودتر ای صبح، سر برداشتی؟
یک شب از بالین شب تا صبح پایان علی
گرچه ای بغض، آبرویت را علی هرگز نریخت
همچو سنگ آویختی دست از گریبان علی
چاشنی دارد اگر مرگ و حیات از شور عشق
آبرویش مایه دارد از نمکدان علی
از دهانی بر دهانی میرود چون بوی گل
قصّه از گوشهای خلق، پنهانِ علی
از می تکرار نامش عاشقی سیراب نیست
کز خدا جوشیده نام حالگردان علی
در میان آید اگر پای عدالت مینهد
داغ بر دست برادر، خشم سوزان علی
پرچم فتحی درخشان بود در روز نبرد
چون درفش صبح صادق، گَرد جولان علی
کودک باهوش عقل و علم بازیگوش را
با هزاران خون دل پرورده دامان علی
کودکستان شهادت، دوره آمادگیست
تا که روزی راه یابی در دبستان علی
در کویر خاک، باغ لالهپوش کربلا
هست چشمانداز سبزی از گلستان علی
از تب حسرت زلیخای شهادت بارها
پیرهنها چاک زد در یوسفستان علی
کعبه از شوق لقای او گریبان چاک زد
هست یعنی کعبه هم از سینهچاکان علی!
نقش آن چاک گریبان، ماند در بیت عتیق
تا نشانی باشد از زخم نمایان علی
در میان تنگدستیها، شهادت مرده بود
گر نبود او را دمادم روزی از خوان علی
کی شهادت با علی یکدم جدایی داشتهست؟
بوده این مسکین، تمام عمر، مهمان علی!
چون هزاران عاشق مسکین، شهادت سالها
زردروییها کشید از درد هجران علی
با شهادت از رگ گردن علی، نزدیکتر
او در این حسرت که بیند روی تابان علی
از چه مرگ سرخ را شیرین نباشد کام و لب
خورده عمری روزی شیرین از احسان علی
ای شهادت، یازده تَنگِ شکر بردی، بس است!
رو که تنگِ آخرین ماراست از خوان علی
نیست چندان اعتباری گوهر جان را، «فرید»!
تا بگویم ای سر و جانم به قربانِ علی
قادر طهماسبی (فرید)
تویی بهشت که بی تو جهنم است زمین
علی اگر که تویی ابن ملجم است زمین
تو پایه های زمینی سرت سلامت باد
که بی وجود تو آواری از غم است زمین
پرندگان به هوای چه اوج می گیرند؟
برای درک بلندای تو کم است زمین
حسین اگر پسر توست با اشاره او
سیاهپوش عزای محرم است زمین
کجایی ای پسر خاک و مونس دل چاه؟
یتیم مانده و محتاج همدم است زمین
چقدر بی تو دل کوچه های کوفه پر است
چقدر بی تو پریشان و درهم است زمین
نداشت طاقت عدل تورا کسی افسوس
علی اگر که تویی ابن ملجم است زمین
میلاد عرفانپور
از لطف و دستگیری تو حرف میزنم
از شیوه امیری تو حرف میزنم
از وصله وصله های ردای خلافتت
مولا ز بی نظیری تو حرف میزنم
از سفره های نیمه شبت در خرابهها
از کهکشان شیری تو حرف میزنم
بر شانه تو جای یتیمان کوفه بود
از اوج سر به زیری تو حرف میزنم
از چاه اشک و آه فراق و حکایت
شبهای گوشه گیری تو حرف میزنم
از بیست سال خانه نشینی و بی کسی
از غربت غدیری تو حرف میزنم
دیگر نفس به سینه من حبس می شود
وقتی که از اسیری تو حرف میزنم
داغ تو بیشتر به دلم چنگ می زند
هر چه که از دلیری تو حرف میزنم
از کوچه ها و روضه یار جوان تو
از ماجرای پیری تو حرف میزنم
دستان حیدری تو را صبر بسته بود
آن روز اگر که پهلوی مادر شکسته بود
یوسف رحیمی
در مکتب اهل فضل و ایمان
قرآن، علی و علیست قرآن
توحید، علی، علیست توحید
ایمان، علی و علیست ایمان
اعمال، علی، علیست اعمال
میزان، علی و علیست میزان
معبود هماره غرق معبود
انسان همیشه فوق انسان
در کوی وصال او پرد دل
از خاک قدوم او دمد جان
عالم به در سراش سائل
خلقت به یم عطاش مهمان
مرهون شفاش نجل مریم
محتاج دعاش پور عمران
یک ذر؟ او هزار خورشید
یک قطر؟ او هزار طوفان
یک جمل؟ او هزار حکمت
یک گفت؟ او هزار عرفان
یک بند؟ حکمتش ابوذر
یک شیفت؟ ولاش، سلمان
یک آینه از جمال او نور
یک سوره ز وصف اوست فرقان
کعبه به ولادتش مزین
عالم به ولایتش مسلمان
خلقت همه عبد و اوست مولا
عالم همه مور و او سلیمان
خیبرشکن رسول اکرم
سردار سپاه حی سبحان
پیراهن نو تن رعیت
پیران کهنه سهم سلطان
کی دیده چنین بزرگواری؟
کی داشته این عطا و احسان؟
در اوج حکومت از کرامت
بر طفل یتیم میپزد نان
فردا به فرشته میکند ناز
گر یک نظر افکند به شیطان
بر دادن خاتمش کند فخر
ختم رسل و خدای منان
گه تیغ کشد به حفظ اسلام
گه رنج برد برای قرآن
ای ماه، نهاده رو به خاکت
ای داده به آفتاب فرمان
تو کیستی ای تمام تاریخ؟
تو کیستی ای امام دوران؟
تو کیستی ای هماره پیدا؟
تو کیستی ای همیشه پنهان؟
هم وهم ز وصف توست عاجز
هم عقل ز کار توست حیران
یک خوشه ز خرمن تو فردوس
یک لاله ز روض؟ تو رضوان
گر عمر جهان تمام گردد
مدح تو نمیرسد به پایان
مرهون دعای توست عالم
محتاج عطای توست درمان
تو بودی و ما همه نبودیم
بستیم به دوستیت پیمان
از پای تو چشم برنداریم
از دست دهیم اگر سر و جان
ماییم و تولی و تبری
جان را بستان و این دو مستان
با مهر تو دوزخ است جنت
بی مهر تو جنت است نیران
دامان شما و دست «میثم»
ای دست دو عالمت به دامان!
غلامرضا سازگار