سرویس فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین:
نوحه
نعش این شهید عزیز / روی دست ما مانده ست / روی دست ما، دل ما
چون نگاه، ناباوری به جا مانده ست / این پیغمبر، این سالار / این سپاه را سردار
با پیامهایش پاک / با نجابتش قدسی سرودها برای ما خوانده ست
ما باین جهاد جاودان مقدس آمدیم
او فریاد میزند / هیچ شک نباید داشت / روز خوبتر فرداست / و / با ماست
اما / اکنون / دیری ست / نعش این شهید عزیز / روی دست ما چو حسرت
دل ما برجاست / و / روزی این چنین بتر با ماست
امروز / ما شکسته ما خسته / ای شما به جای ما پیروز
این شکست و پیروزی به کامتان خوش باد
هرچه میخندید / هرچه میزنید، میبندید / هرچه میبرید، میبارید
خوش به کامتان اما / نعش این / عزیز ما را هم به خاک بسپارید.
"مهدی اخوان ثالث (م.امید)"
جلال آلاحمد، بیگمان نقطه عطف و بزنگاه جامعه روشنفکری و تفکر و اندیشه هنر معاصر سرزمین ماست. جلال، چندان در عرصات تفکر و خدمت و خیانت روشنفکران تاکید کرد که سرانجام خود قربانی و شهید این راه شد.
جلال آلاحمد، با آن که اهل قلم بود و شاهکارهایی در زمینههای قصهنویسی ایران و قصص و عبودیت اندیشهورزی هنر ایرانی به خرج داد، اما به واقع قولش نیز همانند فعلش مثال زدنی و نامیراست. ناگفته نماند که تا زمانی که جلال زنده بود و غربزدگیاش را گزمگان جبون و شحنگان دست از دنیا شسته و نااهل به ناروا کوبیدند، صدایی از کسی برنیامد و اجله همین روشنفکران، صداهایشان خفه بود و به قول محمد زهری، نانشان گرم، آبشان سرد، مشتشان اما از آتش و خون بود مدام، راه جلال، تفکر جلال و جهان بینی او را تاب تحمل نداشتند. بعد از مرگ او صداهایی از چریکهای کافهنشین از هر سو که بنگری برآمد که جلال قصهنویس نبوده، نثرش با همه تلگرافی بودنش انگولکی است به تاریخ بیهقی و یا قولش بینشی است از راههایی که سر آخر به سازش با رژیم ختم میشود و همگی یک صدا میبینیم و میشنویم که جلال را میکوبند. به راستی چرا زمانی که مهدی اخوان ثالث شعر جلال را در رثای مرگ او در سال 1348 سرود و بانگ برآورد که از صف ما چه سری رفت و گرامی گهری / ای دریغا چه بگویم که چهها بود جلال؟ و یا چه سری از کف ما / بی بدلی از صف ما و تمامت این شعر که جلالت مآب است و جلال نامه، حتی آنان که برای او در زمان مرگش مرثیهها سرودند، ادعای ارث و میراث کردند، ادعای همنشینی با او را داشتند و یا نای و نی شبانهها را با جرعهای تاک عطشناک نوشیدند، راهشان را کج کردند و گفتند ما نبودیم! احمد شاملو که بزرگ است و بزرگوار، در شعر زیبایی که سال 48 در رثای آل احمد سرود، بعدها ادعا کرد که شعرش ربطی به آیین سوگواری جلال ندارد! دنیا را ببینید؛ اگر نبود آن همه بزرگواری و چکادنشینی دوستداران راستین آل احمد، بیگمان دست همه این بوتیمارهای نشسته بر سه کنج دنج تالابها را رو میکردیم و نشان میدادیم که چه فرق فارقی وجود دارد بین آن که فعل و قولش یکی است، با آن که کژ مینشیند و چپاندیشی میکند.
هر سال شهریور که میرسد، به قول خانم سیمین دانشور عزیز، غروب جلال است. او هم در شهریور رفت و ما در این یادداشت چه بگوییم جز این که با همه ارادتی که به بزرگان قوم داریم، هرگز جفایی را که به جلال شد، از یاد نمیبریم. البته ما امروزه روز جایزه جلال داریم، با رقمی چشمگیر و دندانگیر، اما چه کنیم با صداهای آن توتیاهایی که از اینور و آنور به گوش میرسد و هر کسی تا جایی که زورش میرسد، جلال را به آفاق تنگی غروب خویش میافکند. در هر حال، این یادمان ما چیزی نیست جز یادکرد شعر اخوان، شعر نصرت رحمانی، شعر منصور اوجی و شعر شاملو و خیلیهای دیگر که در رثای جلال شعر گفتند و در مرگامرگ قلب ما خوش نشست.
گلچین گلچین قلم را غلاف میکنیم و خنکای شب شهریور تهران را با یادی از جلال به آخر میآوریم و سخن آخر این که جلال نمرد، نمیمیرد و هماره مانا و پایدار است.
ز صف ما چه سری رفت و گرامی گهری / ای دریغا! چه بگویم که چهها بود جلال
ریشۀ خون و گل گوشت رها کن، که تمام / عصب شعلهور و عاصی ما بود جلال
همۀ تن، رگِ غیرت، همه خون، خشم و خروش / همه جان شور و شرر، نور و نوا بود جلال
استخوانقرص تنی، پیکرۀ جهد و جهاد / تن بهل؛ کز جنم و جان جدا بود جلال
دل ما بود و در آن، درد و دلیری ضربان / سینهاش خانقه سِرّ و صفا بود جلال
هم زبان دل ما، هم ضربان دل ما / تپش و تابش آتشکدهها بود جلال
هر خط او خطری، هر قدمش اقدامی / هر نگه نایرۀ نور و ذکا بود جلال
پیشگامان خطر، گاه خطا نیز کنند / گرچه گویند که معصومنیا بود جلال
دم عصمت نزد، اما قدم عبرت زد / جای کتمان پی جبران خطا بود جلال
قلمش پیک خطر پویه، که بر لوح سکوت / تازه صد سینه سخن، بلکه صلا بود جلال
چه یلی از صف ما، بیبدلی از کف ما / رفت و دردا که به صد درد دوا بود جلال
گرچه میرفت از اولاد پیمبر بهشمار / من بر آنم که ز ابنای خدا بود جلال
گر چه در خانه و بر بستر خود رفت به خواب / شک ندارم که یکی از شهدا بود جلال
"مهدی اخوان ثالث(م.امید)"