سرویس فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین، فرمهر منجزی دانش‌آموخته رشته‌ اقتصاد در دانشگاه تهران است. بیش از صد کتاب ترجمه شده دارد و بالای دویست کتاب ویرایش کرده است. او در حال حاضر دبیر اجرایی چهارمین دوره جام "باشگاه‌های کتابخوانی" و عضو شورای سیاست‌گذاری جشنواره "مروجان کتابخوانی" است. در سابقه این مترجم، همکاری با شورای کتاب کودک، فرهنگ‌نامه کودکان و نوجوانان، دبیری جشنواره "مروجان کتابخوانی" و داوری چند دوره جشنواره "روستاها و عشایر دوستدار کتاب" دیده می‌شود. "خواهر کوچولو"، "هیوپاین جوجه تیغی دانا"، "سیاه زیبا"، "خانم تاگل و دایناسور"، "داستان‌های بچه‌های شیطان"، "موش کی هستی؟"، "مامان‌بزرگ موش کوچولو"، "چرا آسمان اینقدر دور است؟"، "ویزی ویگ پشمالوی فضایی"، "دردسر معلم"، "اگر یک موش را به مدرسه ببری"، "آنی ماشین حساب"، "آمبر براون به کلاس چهارم می‌رود" و "چند روز با پدربزرگ" عناوین برخی از آثاری است که با ترجمه او نشر یافتند.

 

شما متولد پانزدهم اردیبهشت ماه سال 1339 در شهر مسجد سلیمان هستید درست است؟

بله ولی در مسجد سلیمان زندگی نکردم. از بچگی تا کلاس سوم دبستان در شهرستان آغاجاری در استان خوزستان بودم و بعد کلاس چهارم و پنجم دبستان را در اهواز گذراندم. از اول راهنمایی هم به جزیره خارک رفتیم و من تا زمان دیپلم در همان جزیره خارک درس خواندم.

خانم منجزی، از دوران کودکی‌تان برای‌مان بگویید. این مقطع چگونه گذشت و کتاب از چه زمانی در زندگی شما پررنگ شد؟

دوران کودکی‌ خوب و شادی داشتم. بازی، تفریح و دسترسی به کتاب‌های خوب. از وقتی که یادم می‌آید کتاب در زندگی‌ام بوده. پدرم اهل کتاب بود و همیشه برایم کتاب می‌خواند. کتابخانه او همین‌طور که من بزرگ‌تر می‌شدم، گسترده‌تر می‌شد. پدر برایم افسانه‌ها و داستان‌ها را به زبان انگلیسی می‌گفت. آن موقع‌ها که هنوز مدرسه نمی‌رفتم همه برایم کتاب می‌خواندند و قصه می‌گفتند. شاید بتوانم بگویم هر کدام از نزدیکانم را با یک قصه یادم می‌آید. مثلا عمویم همیشه قصه "گنجشک و پنبه دانه" را تعریف می‌کرد و عمه‌ام از افسانه‌های ایرانی می‌گفت. پدرم کتاب‌های انگلیسی می‌خواند و برای من ترجمه می‌کرد. آن زمان من همه جور داستانی را می‌شنیدم و به همین دلیل هیچ‌وقت با کتاب بیگانه نبودم؛ کتاب همیشه یک بخشی از زندگی و علاقه‌ام بوده و هست. یادم می‌آید هر وقت پدرم می‌خواست به سفر برود یک لیست کتاب‌های امیرکبیر را حاضر و آماده دستش می‌دادم که برایم بیاورد. تنها سفارشی که داشتم کتاب بود آن هم به تعداد زیاد.

بنابراین بستر خانواده به لحاظ فرهنگی برای شما فراهم بوده که اهل مطالعه شوید.

بله. فکر می‌کنم هم دوروبرم کتاب زیاد بود و هم محیط زندگی، دوستان و خانواده گرم و صمیمی بودند و زندگی خوبی را سپری کردیم.

با توجه به علاقه و فرصتی که در کودکی برای مطالعه داشتید قصه و یا داستان هم می‌نوشتید؟

یک چیزهایی برای خودم می‌نوشتم و در دفترم یادداشت می‌کردم. حتی به خیال خودم کار تحقیقی هم انجام می‌دادم. وقتی در جزیره خارک بودیم برای خودم در مورد آن‌جا می‌نوشتم ولی هیچ‌وقت به نویسندگی فکر نمی‌کردم. یا کوچک‌تر که بودم داستان‌ها و افسانه‌هایی را که برایم می‌خواندند و ترجمه می‌کردند در دفتری می‌نوشتم و فکر می‌کردم داستان را خودم نوشته‌ام.

در مقطع دبیرستان در چه رشته‌ای درس خوانده‌اید؟

رشته اقتصاد، چون آن موقع دلم می‌خواست قاضی بشوم و رشته حقوق بخوانم، پس باید یکی از رشته‌های علوم انسانی را می‌خواندم. البته در دانشگاه هم رشته اقتصاد خواندم.

زبان انگلیسی را از چه زمانی فرا گرفتید و چطور شد به سمت ترجمه رفتید؟

بخشی از فرا گرفتن زبان من به خانواده و مدرسه برمی‌گردد. مدرسه ما مدرسه ملی بود و از کلاس اول دبستان زبان انگلیسی داشتیم. زبان انگلیسی را دوست داشتم و از کلاس چهارم و پنجم ابتدایی معلم خصوصی گرفتم. علاوه‌ بر این‌ به کلاس‌های زبان در انجمن "ایران و آمریکا" که کانون زبان و انجمن "ایران و انگلیس" که موسسه میرداماد شد می‌رفتم. این شانس را داشتم که آقای احمد پوری استادم بودند. کلاس‌های مترجمی را هم در دفتر مطالعات ادبیات داستانی، موسسه سیمین، مرکز نشر دانشگاهی و کلاسی پستی و از راه دور، گذراندم.

با این همه علاقه به زبان و ترجمه چطور شد که در رشته اقتصاد تحصیل کردید؟

سال 1358 زمانی که دیپلم گرفتم تازه انقلاب شده بود و بعد هم انقلاب فرهنگی و دانشگاه‌ها تعطیل شدند. البته آن موقع دلم می‌خواست رشته حقوق بخوانم ولی کنکور دادم و قبول نشدم. پس از آن دانشگاه‌ها تعطیل شدند و دیگر خبری از کنکور نبود. زمانی که دوباره دانشگاه‌ها باز شدند همین‌طوری و بدون این‌که آمادگی داشته باشم، کنکور دادم و موقع انتخاب رشته یک محاسبه غلط داشتم. فکر نمی‌کردم رتبه خوبی بیاورم برای همین فکر کردم بالاترین رشته را که اقتصاد دانشگاه تهران بود انتخاب اولم بگذارم، چون فکر می‌کردم قبول نمی‌شوم. آن موقع دلم می‌خواست جامعه‌شناسی بخوانم. نمی‌خواستم رشته زبان بخوانم چون فکر می‌کردم زبان را در کنار هر رشته دیگری می‌توانم ادامه بدهم. سومین انتخابم رشته جامعه‌شناسی بود و فکر می‌کردم آن رشته را قبول می‌شوم ولی در همان رشته اولم که اقتصاد دانشگاه تهران بود، قبول شدم و لیسانس اقتصاد گرفتم.

فرمهر منجزیدیگر ادامه تحصیل ندادید؟

ادامه تحصیل ندادم چون رشته اقتصاد را دوست نداشتم.

روزنامه‌نگاری را از چه سالی شروع کردید؟

سال 1369 در روزنامه "اطلاعات" و مجله "ادبستان فرهنگ و هنر" مشغول به کار شدم.

اشاره‌ای به کارهای مطبوعاتی دیگرتان داشته باشید؟

در روزنامه اطلاعات مسئول صفحه "کودک" اطلاعات بین‌الملل و مسئول صفحه معرفی کتاب روزنامه هم بودم. سال 74 زمانی که از روزنامه بیرون آمدم کمی کار ترجمه کردم. از سال 76 تا سال 81 در اتحادیه ناشران یک نشریه به نام "گزارش کتاب" در می‌آوردم. غیر از این‌ها دیگر کار مطبوعاتی نداشتم.

شما کار ترجمه را هم از سال 1369 آغاز کردید. چطور شد که وارد وادی ترجمه شدید؟

یکی از دوستان پیشنهاد داد حالا که هم زبان انگلیسی را خوب می‌دانی و هم به ادبیات علاقه‌مند هستی بیا در مجله "ادبستان فرهنگ و هنر" کار بکن. من به آن‌جا رفتم و آن‌ها هم پس از گفت‌وگو گفتند بیایید کارتان را شروع کنید. ابتدا کارم را در آن مجله شروع کردم از کار روابط عمومی و مصاحبه گرفته تا ترجمه و ویرایش. در همان زمان هم دوره روزنامه‌نگاری را در مرکز آموزش رسانه گذراندم. آن زمان انجمن "خوشنویسان" هم می‌رفتم، پس بخشی از کارم برای مجله ادبستان شد مصاحبه با استادان خوشنویسی. ضمن این که مقاله‌های هنری هم ترجمه می‌کردم. همین‌طور هم مصاحبه با استادان موسیقی و دیگر هنرمندان. در سال 69 هم‌زمان در شورای "کتاب کودک"، دوره مقدماتی آشنایی با ادبیات کودک را گذراندم و بعد از آن در گروه‌های بررسی ادبیات کودک در شورا فعالیتم را در زمینه ادبیات و کتاب کودک شروع کردم و از سال 1372 هم در فرهنگ‌نامه.

نخستین کتابی که شما ترجمه کردید "خواهر کوچولو" نام دارد که در سال  1374 در نشرچشمه به چاپ رسید. در حال حاضر چند کتاب ترجمه شده دارید؟

بالای صد کتاب ترجمه شده و بالای دویست کتاب ویرایش شده دارم. چون هم‌زمان دوره‌های ویرایش مرکز نشر دانشگاهی را هم گذراندم. نخستین دوره ترجمه و ویرایش مرکز نشر دانشگاهی سال 1371 برگزار شد و من در آن دوره شرکت کردم. خوش‌بختانه استادان بسیار خوبی نظیر آقای نجفی، آقای سمیعی و آقای گلشیری داشتیم.

به همکاری با فرهنگ‌نامه و شورای کتاب کودک اشاره داشتید این همکاری ادامه دارد؟

در شورای کتاب کودک تا سال 85 یا 86 عضو گروه بررسی ترجمه بودم ولی همکاری‌ام با فرهنگ‌نامه هنوز ادامه دارد. در فرهنگ‌نامه نویسنده و ویراستار گروه "مردم‌شناسی" هستم. تا همین چند سال پیش ویراستار بخش کودک و نوجوان نشر چشمه هم بودم.

شما کار خود را در مسیر ترجمه ابتدا با آثار بزرگ‌سال آغاز کردید چه شد در ادامه به سمت کتاب‌های کودک و نوجوان رفتید.

بله ابتدا کارم را با کتاب‌های بزرگ‌سال شروع کردم و نخستین کتابی که ترجمه شد بخش‌هایی از کتاب "یادداشت‌های روزانه" جان استاین‌بک هنگام نوشتن رمان "شرق بهشت" بود. آن کتاب را با یکی از دوستان به صورت مشترک کار کردم. بیشتر دوست داشتم در زمینه کتاب کودک و نوجوان کار کنم. در واقع بیشتر با کتاب‌های کودک و نوجوان ارتباط برقرار می‌کردم. آن سال‌ها کتاب‌های ترجمه شده کودک و نوجوان کم بود و به همین خاطر با وجود این‌که خودم بیشتر کتاب‌های بزرگ‌سال می‌خواندم وارد این بخش شدم، چون داستان‌های خوبی در دوره کودکی خوانده بودم، فکر کردم این بخش بیشتر مورد نیاز است. یک عده فکر می‌کنند کار در حوزه کودک و نوجوان یک کار دم‌دستی است و گاهی به من می‌گویند پس کی می‌خواهی کتاب بزرگ‌سال و جدی کار کنی؟

خانم منجزی، شما به جز مقاله‌هایی که نوشتید و به نوعی پژوهش و تالیف محسوب می‌شوند آیا کتاب تالیفی دارید؟

فقط یک کار تالیفی انجام داده‌ام. دفتر پژوهش‌های فرهنگی پیشنهاد داد که بیاییم مقاله‌های مردم‌شناسی را برای گروه‌ سنی 9 تا 12 سال به شکل داستان بنویسیم و آن‌ها را کتاب کنیم. به همین خاطر به همراه خانم اعظم محبوبی کتاب "نوروز" را نوشتیم. اثر بسیار خوبی شد و خودم این کتاب را دوست داشتم. پس از آن دیگر کار تالیف انجام ندادم. شاید هنوز اعتماد به‌نفس کافی را برای نوشتن به دست نیاورده‌ام، اما فرصت پیش بیاید مقاله می‌نویسم.

کتاب‌هایی را که ترجمه می‌کنید بر چه اساسی انتخاب می‌کنید؟ قطعا شما یک سری معیارها برای خودتان دارید.

هیچ‌وقت خودم را محدود نکرده‌ام که فقط در یک ژانر کار کنم. ابتدا کتاب‌ها را می‌خوانم و بعد آثاری که بیشتر با روحیه‌ام سازگار است، داستان لطیفی دارند، ارتباط اجتماعی بچه‌ها را نشان می‌دهند، کودکان در آن‌ها فعال و کنش‌گر هستند یا موضوع‌هایی مرتبط با دغدغه‌های بچه‌هاست را انتخاب می‌کنم. بیشتر گرایشم به این سمت بوده است. شاید بچه‌ها کتاب‌های ترسناک دوست داشته باشند ولی من دوست ندارم کتاب‌های خشن و ترسناک ترجمه کنم. هیچ‌وقت به سمت چنین کتاب‌هایی نرفته‌ام. اگر خودم با یک کتابی ارتباط برقرار نکنم هرگز آن را ترجمه نمی‌کنم.

به نظرم بازخورد مخاطبان در مواجهه با کتاب‌هایی که توسط شما ترجمه شده خوب بوده درست است؟

فکر می‌کنم خوب بوده که توانسته‌ام این کار را ادامه بدهم. به هر حال وقتی می‌بینم بچه‌ها این کتاب‌ها را می‌خوانند، درباره آن‌ها حرف می‌زنند و می‌نویسند، برای ادامه کار دلگرم می‌شوم.

فرمهر منجزیارزیابی شما به‌عنوان یک مترجم حرفه‌ای در عرصه کتاب کودک و نوجوان در این حوزه چیست؟ در حال حاضر یک عده کتاب‌هایی با تصویرگری‌های عجیب و غریب چاپ می‌کنند تا مخاطب کتاب‌های‌شان را بخرند.

در این دوره که جمعیت فارغ‌التحصیلان جوان روز به روز بیشتر می‌شود و دانش‌آموخته‌های بی‌تجربه یا کم‌تجربه، تصور می‌کنند با کودک و کتاب‌های او می‌توانند مشق نوشتن کنند، بروز مشکلاتی در همه رشته‌ها و از جمله کتاب کودک اجتناب ناپذیر است. علاوه بر این عده‌ای از ناشرانی که تاکنون در بخش دیگری بازار را در دست داشتند اکنون به تصور این‌که می‌توانند سرمایه‌شان را به این قسمت هدایت کنند و باری چشمگیر به دست آورند می‌توانند در این بخش آسیب‌زا باشند. به این آسیب مشکلات بازار نشر و نبود قانون حق مولف را هم بی‌افزایید که خود می‌تواند آسیبی جدی باشد. کتاب‌هایی داریم که چهار، پنج ترجمه مختلف از آن‌ها صورت گرفته است. گاهی این اتفاق اجتناب‌ناپذیر است و پیش می‌آید. مثلا ممکن است من و شما هم‌زمان یک کتاب را ترجمه کنیم و از کار یکدیگر خبر نداشته باشیم ولی این که پس از سه سال دوباره یک نفر بیاید آن کتاب‌هایی که قبلا ترجمه شده‌اند را بدهد ترجمه کنند یک معضل است. معضل دیگری که تازگی به آن بر خورده‌ام، این است که از یک عده افراد بی‌تجربه و مشتاق نویسندگی مبلغی گرفته می‌شود تا کتاب‌شان را چاپ کنند. اصلا برای برخی ناشران مهم نیست کار آن فرد چه کیفیتی دارد. اساسا برای ناشر اهمیتی ندارد که آن کتاب از نظر محتوا و کیفیت در چه سطحی است، چون دارد پول آن را می‌گیرد. یک‌سری از ناشران کمک آموزشی هم به بخش ادبیات کودک آمده‌اند و یک دفعه اصلا کار را دگرگون کرده‌اند و نمی‌دانم چه کار می‌شود کرد. تعدادی هم کتاب‌های عجیب و غریب با ترجمه‌هایی ناشیانه چاپ و منتشر می‌کنند. با این که آمار عناوین کتاب بالا رفته، پیدا کردن کتاب خوب مشکل شده است.

به نظر شما برای برون‌رفت از چنین وضعی چه‌ باید کرد؟ وضعیت به جای این که بهبود پیدا کند همین‌طور بدتر می‌شود.

بخشی از آن به شرایط اجتماعی و اقتصادی ما برمی‌گردد. ناشران یکی، دو سال پیش داشتند به این سمت می‌رفتند که اگر کتابی را از خارج کشور می‌آورند، حق نشر آن را هم بگیرند. تقریبا این کار برای ناشران خوب، جدی شده بود ولی بعد یک دفعه با تحریم‌‌ها روبرو شدیم و ناشران به مشکل برخوردند. در این شرایط ناشران خارجی با ایران کار نمی‌کنند و به همین خاطر دوباره با همان معضل چند ترجمه از یک کتاب روبه‌رو می‌شویم‌. در این شرایط اگر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بخواهد نظارت کند دیگر شرایط بدتر از همیشه می‌شود. در حال حاضر به نظارت‌های وزارت ارشاد اعتراض داریم. برای برون رفت از این وضعیت احتیاج به یک سیاست‌گذاری کلان است تا قدرت اجرایی داشته باشد، وگرنه فکر نمی‌کنم گروه‌های مختلفی که دارند کتاب‌ها را داوری می‌کنند بتوانند تاثیرگذار باشند. شاید برای یک ناشر یا نویسنده چندان مهم نباشد که کتابش در فهرست شورای "کتاب کودک" یا "کتاب‌نامه رشد" و یا فهرست "لاک‌پشت پرنده" بیاید چون آن‌ها به کیفیت کار اهمیت نمی‌دهند و بیشتر به بازار توجه دارند. جای تعجب است بخش ممیزی وزارت ارشاد چطور روی کار کتاب‌های دکه‌ای نظارت ندارد ولی روی کار ناشران خوب و معتبر این‌قدر ریزبین می‌شود؟!

متاسفانه این اتفاقات در حوزه کتاب بزرگ‌سال هم می‌افتد ولی کتاب کودک حساسیت‌های خاص خودش را دارد. بحث تالیف و ترجمه در حوزه کودک و نوجوان‌ مهم‌تر و حساس‌تر است.

در بحث ترجمه کار کودک برخی از مترجمان به زبان توجه نمی‌کنند. برخی از آن‌ها وقتی بازخوردها را دیدند کارشان را بهتر کردند ولی بعضی‌ها فقط به بازار توجه می‌کنند و اتفاقا بازار را هم دارند. شما الان اگر تیراژ کتاب‌های خوب را ببینید 300 یا نهایتا 500 نسخه است. نکته دیگر این است که بحث ممیزی‌ها بیشتر به حوزه تالیف لطمه می‌زند. شما به‌عنوان یک نویسنده وقتی می‌خواهید کتابی بنویسید پیش خودتان می‌گویید من الان اگر این مطلب را بنویسم وزارت ارشاد گیر می‌دهد. بعد همه جا می‌گویند چرا کتاب‌های ترجمه این‌قدر زیاد و کتاب‌های تالیف این‌قدر کم است.

بله کتاب‌های ترجمه بسیار زیاد شده است.

به خاطر این که جذاب‌تر هستند. اساسا در بخش ترجمه موضوع‌ها بیشتر و بازتر هستند و شما تنوع بیشتری می‌بینید. متاسفانه در تالیف دست آدم را می‌بندند. دست نویسنده بیچاره ایرانی بسته است. اگر آن سدها هم نباشد، سدهایی که نویسنده در ذهن خودش می‌سازد مشکل‌ساز می‌شود. در کتاب‌های ترجمه تصاویر جذاب‌تر و موضوع‌ها پرکشش‌تر و متنوع‌تر است. شما وقتی می‌خواهید کتابی را برای ترجمه انتخاب کنید، سعی می‌کنید بهترین کتاب را انتخاب کنید. پس عجیب نیست اگر کشش به سمت کتاب‌های ترجمه بیشتر است. در تالیف چنین امکانی وجود ندارد. بنابراین این مشکلی است که وجود دارد و امیدواریم حل شود.

خانم منجزی، این روزها در بحث ترجمه چه کار می‌کنید و چه کارهایی را دست ناشر دارید؟

کارهای زیادی در دست نشر دارم که برخی از آن‌ها چندین سال است دست ناشران مانده‌اند. تازگی‌ها دو جلد از مجموعه "ماجراجویی‌های سوفی موش" را به انتشارات محراب قلم تحویل داده‌ام و یک کتاب دیگر هم به نام "اژدها در کتابخانه" را در دست ترجمه دارم که امیدوارم تا آذرماه بتوانم آن را به انتشارات ایران‌بان تحویل بدهم. انتشارات ایران‌بان می‌خواهد این  کتاب را برای نمایشگاه بین‌المللی کتاب سال آینده چاپ کند. همین‌طور قرار است مجموعه‌ای 6 جلدی به نام "خیابان جینی" برای انتشارات پنجره ترجمه کنم که آن هم قرار است در نمایشگاه کتاب ارائه شود.

بیشتر کتاب‌هایی که شما منتشر کرده‌اید کتاب‌های دنباله‌دار بوده است.

بله. تعدادی از آن‌ها مجموعه بودند.

فرمهر منجزیآیا ترجمه یک مجموعه برای شما جذابیت بیشتری دارد؟

فرقی ندارد. اگر کتابی که می‌خواهم ترجمه کنم داستانش جذاب باشد و زیادی کش نیاید دوست دارم مجموعه کار کنم. اتفاقا بچه‌ها نیز مجموعه‌ها را نسبت به تک جلدی‌ها بیشتر دوست دارند. گاهی نویسنده هم از مخاطب بازخورد می‌گیرد و دوباره یک جلد دیگر از آن کتاب را می‌نویسد. بعضی از مجموعه‌ها همین‌طور ادامه پیدا می‌کنند و در یک جایی تمام نمی‌شوند. مسلما نویسنده آن کتاب‌ها بازخوردی می‌گیرد که دوباره یک جلد دیگر می‌نویسد. من یک مجموعه 9 جلدی به نام "آمبر براون" در نشر افق ترجمه کردم که ماجراهای بامزه و دوست‌داشتنی داشت. پائولا دانزیگر نویسنده این کتاب در سن 54 سالگی درگذشت. او دو دوست دیگر داشت که هر دوی آن‌ها هم نویسنده بودند. آن‌ها فکر کردند اگر پائولا زنده بود دلش نمی‌خواست داستان آمبر را این جا تمام کند و دلش می‌خواست کار را به  سرانجامی برساند. پائولا دانزیگر شخصیت "آمبر براون" را از شخصیت برادرزاده خودش الهام گرفته بود. خودش در یک مصاحبه‌ای گفت هر شب تلفنی با برادرزاده‌ام صحبت می‌کردم و از او درباره اتفاقاتی که در مدرسه برایش می‌افتاد می‌پرسیدم. در نهایت این برادرزاده و آن دو دوست پائولا می‌نشینند با کمک همدیگر دو جلد بعدی مجموعه "آمبر براون" را می‌نویسند.

شما در این مدت که کار ترجمه انجام می‌دادید کار ویراش هم می‌کردید و با ناشران دیگر هم همکاری داشتید. درست است؟

اوایل فقط با نشر چشمه همکاری می‌کردم و کتاب‌های کودک و نوجوان آن‌ها را ویرایش می‌کردم. در حال حاضر هم‌چنان به‌عنوان ویراستار با چند ناشر همکاری دارم.

در مورد ویرایش چه نکاتی را می‌توانید به ما بگویید؟

گاهی آدم فکر می‌کند ویرایش کار خوبی نیست چون می‌تواند این وقت را صرف یک کار ترجمه یا تالیف خوب کند ولی گاهی هم فکر می‌کند بد نیست که با متن‌های مختلف سر و کله بزند و یک متن شسته رفته بیرون بیاورد تا خواننده از خواندن آن لذت ببرد. فکر کردم بدم نمی‌آید که هم این که متن‌های مختلف را بخوانم وهم دستی در متن‌ها ببرم.

در ویرایش سخت‌گیری می‌کنید؟

موقع ویرایش سعی می‌کنم، ویرایش سلیقه‌ای نکنم و اگر متنی خوانا و درست است تا جایی که می‌شود آن را تغییر ندهم. مگر این که جمله‌ها از نظر ساختاری یا محتوایی نیاز به تغییر داشته باشند یا نامفهوم باشند‌.

در زمینه ویرایش کلاس آموزشی برگزار نکرده‌اید؟

خیر. من معلمی را خیلی دوست ندارم. البته در سال‌های اخیر دارم این کار را در باشگاه‌های کتابخوانی انجام می‌دهم، ولی چندان اهل صحبت کردن نیستم. همیشه می‌گفتم هر کار نوشتنی هست را بدهید انجام بدهم ولی نگویید برو آن بالا بایست حرف بزن. در حال حاضر مجبور شده‌ام که این کار را هم انجام بدهم.

در طول روز چقدر برای ترجمه وقت می‌گذارید؟

بستگی دارد. چندان منظم نمی‌توانم برای کار ترجمه‌ام برنامه‌ریزی کنم. البته برنامه‌ریزی می‌کنم ولی نمی‌توانم طبق برنامه‌ام پیش بروم، چون همیشه باید چند کار را با هم انجام بدهم. در واقع نمی‌توانم فقط یک کار را انجام بدهم. معمولا به‌واسطه باشگاه‌های کتابخوانی و کارهای ترویجی سفر زیاد می‌روم. ما سازمانی مردم نهاد به اسم "کانون توسعه فرهنگی کودکان" داریم که در روستاها کتابخانه تاسیس و تجهیز می‌کنیم و برای سرکشی به آن کتابخانه‌ها و برگزاری کارگاه‌های آموزشی زیاد سفر می‌رویم. به همین خاطر نمی‌توانم برای کار ترجمه دقیق برنامه‌ریزی کنم. روزهای شنبه، یکشنبه و دوشنبه همیشه برنامه بیرون از خانه و در کانون توسعه، فرهنگ‌نامه، داوری لاک‌پشت پرنده، جلسه‌های مروجان و... هستم. سعی می‌کنم سه شنبه و چهارشنبه را برای کارهای ترجمه بگذارم. ولی معمولا باز جلسه‌ای یا برنامه‌ای پیش می‌آید و آن روزها هم کار نمی‌کنم. به همین خاطر نمی‌توانم بگویم چند ساعت و چند روز کار ترجمه انجام می‌دهم. اگر وقت داشته باشم زمان بیشتری را برای ترجمه می‌گذارم. سعی می‌کنم کارم را تقسیم‌بندی و زمان‌بندی کنم تا بتوانم کارهایم را به موقع برسانم.

شما سال گذشته دبیر جشنواره "مروجان کتابخوانی" بودید و امسال هم عضو شورای سیاست‌گذاری آن هستید. برای‌مان درباره این جشنواره بگویید؟

همه این برنامه‌ها از زمانی که آقای علی‌اصغر سیدآبادی مدیرکل دفتر مطالعات و برنامه‌ریزی فرهنگی و کتابخوانی، بودند شروع شد. او ابتدا یک عده از افرادی که در زمینه ترویج کتابخوانی فعالیت داشتند را دعوت کرد و کارگروه‌هایی را برای آسیب‌شناسی و راهکارهای ترویج کتابخوانی تشکیل داد. آن زمان مرا هم برای همکاری دعوت کرد. با افراد مختلفی که در این زمینه کار می‌کردند جلسه تشکیل دادند و صحبت کردند و در نهایت آنچه از این جلسات بیرون آمد، چند فعالیت در راه شناساندن شیوه‌های کتابخوانی و علاقه‌مند کردن افراد به این فعالیت بود. یکی از آن‌ها جشنواره "مروجان کتابخوانی" بود و دیگری "پایتخت کتاب ایران". بعد جشنواره "روستاها و عشایر" درآمد و پس از آن جام "باشگاه‌های کتابخوانی". خوش‌بختانه همه آن‌ها طرح‌های خوبی بودند و تاکنون هم ادامه داشته‌اند. یکی از محاسن این کار این بود که از سازمان‌های غیردولتی دعوت کردند. من خودم در عین حال که به‌عنوان مترجم و مروج حضور داشتم، نماینده کانون توسعه فرهنگی کودکان هم بودم. از همه سازمان‌ها و نهادها دعوت کردند. تقریبا همه غیردولتی‌ها در آن جلسه‌ها بودند. شاید سال‌های اول از وزارت ارشاد هم می‌آمدند ولی الان همه سازمان‌های غیردولتی هستند. جشنواره "مروجان کتابخوانی" توانست این کار را معرفی کند که ترویج کتابخوانی یک فعالیت است و شما می‌توانید کتابخوانی را به شیوه‌های مختلف انجام بدهید. از این نظر این جشنواره موفق بوده است و امسال ششمین دوره خودش را سپری می‌کند. من در پنجمین دوره جشنواره "مروجان کتابخوانی" دبیر جشنواره بودم ولی امسال عضو شورای سیاست‌گذاری و داوری هستم.

در جشنواره "روستاها و عشایر دوستدار کتاب" چطور؟

در این رویداد چند دوره به‌عنوان داور حضور داشتم. برای شرکت در این جشنواره هم شرایطی وجود دارد و شرکت‌کنندگان مستندهای خود را برای شرکت در رقابت‌ها می‌فرستند. در نهایت روستاهایی که فعالیت‌های بیشتری داشته باشند به‌عنوان روستای دوستدار کتاب معرفی می‌شوند. در جشنواره "مروجان کتابخوانی" هم همین‌طور است و براساس مستنداتی که ‌فرستاده می‌شود داوری صورت می‌گیرد.

خانم منجزی درباره فعالیت "باشگاه‌های کتابخوانی" نیز توضیح دهید.

امسال چهارمین سال جام "باشگاه‌های کتابخوانی" است. من از نخستین سال با جام همراه بودم و امسال دبیر اجرایی جام هستم. در باشگاه‌های کتابخوانی آموزش وجود دارد و با بقیه جشنواره‌ها کمی متفاوت است. از ابتدا و براساس برنامه‌ریزی‌های انجام شده، بنا بر تعریف فعالیت‌هایی برای کودکان و نوجوانان و آموزش تسهیل‌گران، گذاشته شد. باشگاه‌های کتابخوانی ویژه کودکان و نوجوانان است، مهدکودک تا دبیرستان. بچه‌ها در باشگاه‌ها برنامه‌هایی نظیر گفت‌وگوی گروهی، تهیه فیلم موبایلی یک دقیقه‌ای معرفی کتاب و نامه به نویسنده دارند. این برنامه‌ها به این خاطر است که کتابخوانی برای بچه‌ها جذاب شود. این طرح در سال اول در 15 شهر که نامزد پایتخت کتاب ایران بودند برگزار شد ولی سال دوم تعداد به صد شهر رسید و از سال سوم و چهارم سراسری شد. هر سال در شیوه کار و مواد آموزشی بازنگری اتفاق می‌افتد، ولی اصل کار این است که تسهیل‌گری که خودش دوره آموزشی را گذرانده است 12 الی 15 بچه را دور هم جمع می‌کند و با هم اسمی برای باشگاه خودشان انتخاب می‌کنند. یکی از فعالیت‌های باشگاه‌ها، کتاب‌فروشی‌گردی و خرید کتاب است که هر بچه با همکاری خانه کتاب می‌تواند با 50 درصد تخفیف، کتاب بخرد. خانه کتاب هر سال سقفی برای خرید کتاب تعیین می‌کند که بچه‌ها می‌توانند تا آن سقف کتاب خرید کنند. ما برای هر گروه سنی یک فهرست می‌دهیم تا بر آن اساس کتاب بخرند. بیشتر فعالیت کتابخوانی و فعالیت گروهی بچه‌ها مورد نظر است. این که بچه‌ها بتوانند یک جا با هم جمع شوند و یک جور تمرین دموکراسی کنند، اهمیت دارد. پیام‌هایی که بچه‌ها به ما می‌فرستند نشان می‌دهد توانسته‌ایم آن اتفاقی را که دنبالش بودیم رقم بزنیم. در حال حاضر شیوه آموزش ما به این صورت است که از هر شهرستان دو نفر به مراکز استان‌ها می‌آیند، مربیان یا مدرسانی که خودشان در تهران آموزش دیده‌اند به مراکز استان‌ها می‌روند و در دو روز مربیان، کتابداران، معلمان و داوطلبان را آموزش می‌دهند. این تسهیل‌گران به شهر خودشان می‌روند و آن آموزش‌ها را به یک عده دیگر می‌دهند. همین‌‌طور این چرخه گسترش پیدا می‌کند. به هر حال فکر می‌کنم این رویداد تاثیر خودش را گذاشته است. اصولا نتیجه دادن کار فرهنگی زمان‌بر است، منتها من فکر می‌کنم بچه‌هایی که از دوران مهدکودک در باشگاه‌ها حضور پیدا می‌کنند از این به بعد دغدغه کتاب خواهند داشت. همه نهادها با هم دارند این کار را انجام می‌دهند و جلو می‌برند.

فرمهر منجزییادم است سال گذشته که دبیر جشنواره "مروجان کتابخوانی" بودید یک بخش را به این رویداد اضافه کردید. آیا امسال که دبیر اجرایی جام "باشگاه‌های کتابخوانی" هستید قرار است اتفاق جدیدتری رقم بخورد؟

امیدوار هستیم که هر سال بتوانیم تغییری در این جشنواره‎‌ها به وجود بیاوریم تا براساس بازخوردهایی که می‌گیریم و نیازهایی که هست بتوانیم کار را بهتر کنیم. حالا برای آن هم باید تصمیم‌گیری کنیم. ما سال گذشته موقع داوری باشگاه‌های کتابخوانی متوجه شدیم چقدر کارهای خوبی وجود دارد ولی فقط می‌توانستیم یک کار را برگزیده اعلام کنیم. آنقدر کارهای خوب آمده بود که گفتیم از دو کار هم تقدیر کنیم. به هر حال تلاش‌ می‌کنیم همه تشویق شوند.

شما اشاره کردید که کارهای فرهنگی دیر جواب می‌دهند. با توجه به این که این جشنواره‌هایی که اشاره کردید نوپا هستند، فکر می‌کنید با توجه به آمار کتابخوانی چقدر مثمرثمر بوده‌اند؟

 فکر می‌کنم موثر بوده‌اند. ما باید شرایط اجتماعی و اقتصادی را هم در نظر بگیریم. شاید در حال حاضر تیراژ کتاب‌ها بالاتر نرفته باشد و حتی پایین‌تر  آمده باشد ولی بچه‌ها یاد گرفته‌اند که از جاهای مختلف برای تامین کتاب‌های‌شان استفاده کنند. کتابخانه‌ها و کتابفروشی‌ها هم  تکانی خورده‌اند و با خودشان فکر کرده‌اند که الان بیایند کتاب‌های فهرست را بیاورند تا بچه‌ها بخرند. با توجه به آنچه می‌بینیم، باشگاه‌هایی که ثبت می‌شود نشان می‌دهد حداقل عده‌ای دارند کتاب می‌خوانند. نمی‌دانم چند سال یک‌بار آمار می‌گیرند و بر چه اساسی آمار می‌گیرند، ولی مسلما امسال پس از چهار، پنج سال باید آمارها تغییر کند چون تغییر آن را می‌بینیم. امسال در نمایشگاه متوجه شدم بچه‌ها حداقل خوب کتاب می‌خرند ولی یک جاهایی از نظر اقتصادی شرایط سخت است. کتاب‌ها خیلی گران هستند. به ویژه کتاب‌های کودک خیلی گران هستند. تصویری بودن‌شان هزینه کتاب‌ها را بالا برده است، اما به هر حال همه این‌ها اتفاقات بسیار مهمی است که رخ می‌دهد. وقتی آن‌ها را بررسی می‌کنیم همه در یک راستا هستند. فکر می‌کنم این رویدادها تاثیرگذار بوده‌اند. شما وقتی به فعالیت‌های شهرهای مختلف نگاه کنید متوجه می‌شوید که آن‌ها چقدر تلاش می‌کنند تا شهرشان "پایتخت کتاب" شود. برای این که پایتخت کتاب ایران شوند باید یک‌سری معیارها را داشته باشند و باید مکان‌های فرهنگی‌شان بیشتر شود. شهر یزد به عنوان پایتخت کتاب ایران انتخاب شد و الان می‌خواهد تبدیل به پایتخت "کتاب جهان" شود و به همین خاطر تمام وقت دارد در این زمینه تلاش می‌کند تا به آن مقام برسد. به نظرم این رقابت بسیار خوبی است که دارد اتفاق می‌افتد.

اختتامیه جام "باشگاه‌های کتابخوانی" چه زمانی است؟

اختتامیه آن اوایل اسفندماه برگزار خواهد شد. معمولا ثبت باشگاه‌ها از مهرماه با شروع  مدارس آغاز می‌شود و تا آخر مهرماه تعداد باشگاه‌ها مشخص می‌شوند. سال گذشته بالای 15 هزار باشگاه ثبت شدند و خوش‌بختانه امسال تعداد بیشتری باشگاه به آن‌ها اضافه می‌شود.

اشاره کردید که به شهرهای زیادی سفر می‌کنید. آیا در آن شهرها کمبودهای حوزه کتاب به چشم می‌آید؟ فیلم‌هایی از برخی مناطق ایران دیده‌ام که وقتی بچه‌ها کتاب و مجله می‌بینند ذوق‌زده می‌شوند.

کانون توسعه فرهنگی کودکان که الان نزدیک 20 سال است کار می‌کند و مدیر آن منیر همایونی است، برای راه‌اندازی کتابخانه در روستاها و مناطق محروم برنامه‌ریزی می‌کند. در شهرها کم و بیش امکاناتی وجود دارد، ولی در روستاها چنین امکاناتی وجود ندارد. راه‌اندازی یک کتابخانه در روستا باعث تحول و دگرگونی در آن روستا می‌شود. وقتی یک کتابخانه در روستایی تاسیس می‌شود فقط تبدیل به جایی برای کتاب خواندن صرف نمی‌شود، بلکه تبدیل به مجتمعی فرهنگی می‌شود و علاوه‌بر کتاب خواندن، کارهای مختلفی نظیر بازی‌های دسته جمعی و فکری، دیدن فیلم  و کاردستی درست کردن، شرکت در کارگاه‌های آموزشی، آشنایی با هنرهای مختلف هم انجام می‌دهند. معلم‌ها از کتاب‌های کتابخانه استفاده می‌کنند و به مدرسه می‌برند. شاید این کتابخانه‌ها بتوانند بخشی از کمبودهای مختلفی که در روستا هست را تامین کنند. در کتابخانه‌های‌مان بر آموزش تاکید داریم و به همین دلیل مرتب به روستاها سفر می‌کنیم. معمولا در سفرها یک عده کارشناس را نیز همراه خودمان می‌بریم که کارگاه‌های مختلفی را برای کودکان، نوجوانان، والدین و معلمان برگزار می‌کنند. کارگاه‌هایی با موضوع‌های متنوع، هم‌چون آشنایی با محیط زیست، بهداشت و مشاوره روان‌شناسی. هر جایی هر نیازی داشته باشد سعی می‌کنیم نیازهای آن‌ها را تامین کنیم. شما وقتی برای سرکشی کتابخانه به روستاها می‌روید متوجه می‌شوید چند نفر هم از تحصیل باز مانده‌اند و دلیل آن را می‌پرسید تا فکری به حال آن‌ها کنید. به نظرم احداث کتابخانه در روستاها و مناطق عشایری کار موثر و بسیار خوبی بوده است و نگرش بچه‌ها و خانواده‌ها را تغییر داده است. کتابخانه مکانی امن برای بچه‌ها شده تا بیایند دور هم جمع شوند و کتاب بخوانند. خانم‌ها در کتابخانه‌ها کلاس‌های خیاطی و آشپزی برگزار می‌کنند. کتابخانه‌ها فقط خاص کتاب امانت گرفتن و خواندن نیست. بلکه کارهای بیشتری در آن‌جا اتفاق می‌افتد. از این حیث بسیار تاثیرگذار است.

خواندن حتی یک کتاب ممکن است زندگی یک نفر را تغییر بدهد. به همین خاطر است که می‌گویم این بحث‌ می‌تواند در روستاها تاثیرگذار باشد.

بله همین‌طور است. چند سال پیش یک روزی پیام زیبا و لطیفی برایم آمد. ابتدا نمی‌دانستم چه کسی این پیام را فرستاده ولی بعد متوجه شدم یکی از بچه‌های کتابخانه بود. او نوشته بود کتابخانه تاثیر زیادی در زندگی‌اش گذاشته و گفته بود الان دانشجوی پزشکی هستم. واقعا آدم وقتی چنین پیام‌هایی می‌گیرد خستگی‌اش در می‌رود و می‌گوید همین یک نفر کافی است. اگر این حرکت توانسته باشد زندگی یک نفر را هم نجات بدهد، یعنی توانسته کار خودش را انجام بدهد. در این کتابخانه‌ها می‌بینیم که بچه‌های زیادی استعدادشان را پیدا می‌کنند. امکاناتی به دست می‌آورند برای این که بتوانند آن چیزی را که دل‌شان می‌خواهد داشته باشند. شاید همین اتفاق باعث شود که جلو مهاجرت عده‌ای گرفته شود. امیدواریم همه با هم بتوانیم کاری انجام بدهیم. نمی‌شود همین‌طور نشست و دست روی دست گذاشت.

فرمهر منجزی

آیا بحث ترویج کتابخوانی در کل جامعه شناخته شده است؟

البته نه در همه جا، ولی تقریبا شناخته شده است. معمولا وقتی جشنواره برگزار می‌شود تلفن‌ها و پیام‌های زیادی به ما می‌رسد که یک عده می‌گویند ما خبر نداشتیم. این موضوع کم کم دارد جای می‌افتد و شناخته می‌شود. در حال حاضر رادیو در این زمینه برنامه دارد. طیف مخاطبان برنامه‌های رادیو بسیار گسترده است. شاید تلویزیون بنا به دلایلی کمتر به این مسایل بپردازد. خبرگزاری‌ها بسیار خوب دارند این اتفاق‌ را دنبال می‌کنند و پی می‌گیرند. در حال حاضر داریم برای سفر به استان‌های مختلف و آموزش شیوه‌های ترویج کتابخوانی برنامه‌ریزی می‌کنیم. به هر حال این موضوع همه جا باید مطرح شود. اگر تلویزیون برنامه‌هایی با مضمون کتاب می‌ساخت یا آموزش و پرورش سدی بر راه کتابخوانی دانش‌آموزان نمی‌بست، بسیار خوب می‌شد. ولی رادیو برنامه‌های خوبی برای گفت‌وگو درباره کتاب و شیوه‌های ترویج و معرفی فعالان حوزه ترویج کتابخوانی دارد.