سرویس فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین: بهار الماسی شاعر و فعال فرهنگی متولد سال 1364 تهران و دانشآموخته دو رشته مهندسی برق و طراحی رسانه و اطلاعات و ساکن تورنتو کانادا است. او سالهاست که شعر میسراید. از الماسی تاکنون دو مجموعه شعر "دختر خرداد" و "حروف سربی" منتشر شده است و بزودی نیز دو مجموعه شعر او با نامهای "منظومه بیقطر و قد" و "یک سر و هزار صدا" توسط انتشارات سیب سرخ منتشر خواهد شد. به همین مناسبت با او گفتوگویی کردهایم که در ادامه میخوانید.
سرودن شعر را از چه زمانی شروع کردهاید؟
از زمانی که به یاد دارم حتی پیش از باسواد شدن خیلی علاقهمند به سرودن شعر بودم. همیشه یکی از بازیهای کودکیام این بود که حرفم را به شکل موزون و آهنگین بزنم. از کلاس چهارم دبستان دفتر شعر داشتهام و شاید همدبستانیهای من به خاطر داشته باشند که حتی کنفرانسهای درسی تاریخ و جغرافیا را شعرگونه ارائه میدادم. نخستین بار در چهاردهسالگی چند شعر طنز کلاسیک در ونکوور به چاپ رساندم. تا زمانی که در ایران حضور داشتم، همواره در مسابقات و برنامههای شعرخوانی آموزش و پرورش شرکت میکردم و از بدو ورود به کانادا به همان روند تلاش کردهام در جلسات شعر و ادب دانشگاهی و غیردانشگاهی حضور داشته باشم.
بیشتر متاثر کدام شاعر بودهاید؟
مدتها فقط مولوی و حافظ را میخواندم و بعدتر که به شعر نو علاقهمند شدم بیشتر اخوان و نیما را. البته آن زمان فقط مجذوب ساختار روایی و موسیقی اشعار بودم اما ناخودآگاه ویژگیهای شعر امروز من هنوز بیش از هر چیز از مطالعات آن دوره تاثیر گرفته است. از سال ۱۳۸۸، بعد از فارغالتحصیلی بالاخره فرصتی فراهم شد تا به طور تخصصی شعر را بشناسم و در کنار متون نظری و تئوریک شاعران نوسرا و کلاسیک و امروزی را با شناخت عمیقتری بخوانم. خوشبختانه زندگی حرفهای من در این سالها هر چند ارتباطی به شعر نداشته، همیشه فضایی برای مطالعه و مشق شعر ایجاد کرده که من غنیمت شمردهام و از کنارش نگذشتهام.
نگاهتان نسبت به شعر چیست؟
محدودیتهای رسانه فرم و شکل هر خلق هنری را تحت شعاع قرار میدهد و شعر از این جهت که چیزی جز کلام صرفش نمیشود برای من همیشه هموارترین و بیواسطهترین شکل خلق بوده است. این که بتوانی جهانی از تصاویر که فقط در سر توست با آهنگی که فقط گوش میشنود و حسی که در قلب تو میتپد روی کاغذ بیاوری معجزهای است که لااقل از من جز از طریق سرودن شعر بر نمیآید. اما فکر میکنم ریشههایی فرهنگی و تاریخی زبان و کلام به ندرت اجازه ترجمه و انتقال شعر را به زبانی دیگر با همان فرم در هم تافته تصویر و آهنگ و تخیل اورگانیک میدهد. به همین دلیل شعر را هنری بیمرز اما در مضیقه میدانم.
مضمون عمده شعرتان چیست؟ آیا مقوله مهاجرت در شعر شما جایگاهی دارد و یا نه جهان را موطن اصلی خودتان میدانید؟
من همیشه وقتی شعر میسرایم که از درون دچار نوعی انگیختگی میشوم. از آنجا که وقایع و مناسبات فرهنگی و اجتماعی ایران اغلب درگیر و دلمشغولم میکند، اشعارم عموما به این موضوعات اختصاص دارد. اما در یکی دو سال گذشته به خصوص با مادر شدن، برای اولین بار عمیقاً با موضوع مهاجرت درگیر شدم و اینکه فرزندمان در خارج از ایران هرگز ایرانی که من تجربه کردهام را نخواهد دید. طبیعتا بخشی از اشعاری که در این دوره سرودهام بازتاب همین کشمکش من با واقعیت زندگی است. بنابراین مجموعه "منظومه بیقطر و قد" سراسر از دوراهی رفتن و ماندن حرف میزند. از زندگی آنهایی که ماندهاند و سرگذشت آنهایی که وطن را ترک کردهاند.
آبشخور اصلی شعرتان چیست؟
تضاد و تناقضهای فرهنگی و اجتماعی ایران (و گاهی جهان اطرافم) و مسائل و مشکلاتی که گاها درباره زنان داخل و خارج از ایران میشنوم و تکانم میدهد.
آیا در زمینه ترجمه شعر نیز فعالیت دارید؟
بله هم نمایشنامه و داستان کوتاه و شعر و هم مقالات تخصصی را به فارسی و انگلیسی ترجمه و چاپ کردهام و ترجمه زیرنویس دو مستند "بازماندهای از ماگادان" و "آواز خدا" نیز به عهده من بوده است. اما معتقدم که شعر خوب فرمی در هم تنیده دارد که در بهترین حالت در ترجمه فقط ابعادی از آن باقی میماند. بنابراین خیلی موافق ترجمه شعر نیستم، گرچه گاهی تنها راه شریک شدن آن با جهان است.
با توجه به اقامت طولانی مدتتان در کانادا آیا به زبان دیگری نیز شعر میسراید؟
متاسفانه همانطور که گفتم معتقدم که کلامی که شعر بر آن سوار میشود میبایست هویت و پیشینه فرهنگی کافی داشته باشد و با توجه به وسواسی که در این زمینه دارم کمتر توانستهام به انگلیسی آنطور که به فارسی میسرایم بنویسم. اما گهگاه که حس میکنم ایماژهای ذهنی شعر یا ترجمه شعرم از مرز ایران فرا میرود و آوا و فرم خوب و درست کنار هم جا گرفتهاند، به زبان انگلیسی میسرایمشان. شعرهایی که عموما مضمون قابل لمس و جهان محوری دارند را در شب شعرهای کانادایی نیز میخوانم و هر بار پس از برنامه تشویق میشوم که باز تکرارش کنم. اما چون شعر میبایست به صورت طبیعی بجوشد کمتر اتفاق میافتد.
آیا در کانادا کتاب شعر نیز منتشر کردهاید؟
بله. تاکنون دو کتاب به صورت چاپی منتشر کردهام. نخستین مجموعه شعر من با عنوان "دختر خرداد" در سال ۱۳۹۴ توسط نشر افرا در کانادا منتشر شد که گزیدهای است از اشعار سه دفتر چمن (از سال ۱۳۸۹ تا ۱۳۹۴) بود. این کتاب شامل چهار بخش است که به ترتیب دربرگیرنده اشعار اجتماعی، زبان محور، عاشقانه و با موضوعات زنانه است.
کتاب دوم من "حروف سربی" مجموعه شعر مشترکی بود با جناب رضا روزبهانی که امکان سرایش مشترک اما اورگانیک شعر را با به کارگیری روشی پیشنهادی بررسی میکرد. البته این کتاب در ایران منتشر شد. این مجموعه شامل 61 شعر در سه دفتر است با عناوین "سایهی سروی دریدایی" (شعرهای من) "حروف سربی" (همسرایهها) و "تصویر گمشدهی ملال" (شعرهای رضا روزبهانی) که در کنار ارائه پیشنهادی برای سرایش شعر مشارکتی، پیوندیست میان دو رویکرد متفاوت به شعر پست مدرن، یکی متاثر از ادبیات غرب و دیگری متکی بر متون عرفانی است.
درباره دو کتابی که بزودی از شما منتشر میشود بگوید؟
دو کتاب در دست چاپ دارم که هر دو مجوز انتشار گرفتهاند و مراحل نهایی را طی میکنند. کتاب "منظومهی بیقطر و قد" روایت سرزمینیست بی آب و بی زن، و سرگذشت آنهایی که در این سرزمین زندگی میکنند و آنهایی که آن را ترک میکنند. کتاب چیدمانی از اشعار پست مدرن است که قصه را در دو بخش روایت میکند. بخش نخست شعری بلند است که کلیت داستان را بازگو میکند و بخش دوم که چیدمانی از شعرهای کوتاهتر است به جزئیات سرگذشت این دو گروه میپردازد. این کتاب هفته اول شهریور ماه از سوی انتشارات سیب سرخ منتشر خواهد شد.
مجموعه دیگر من، با عنوان "یک سر و هزار صدا" سرگذشت خود من است و وجوه گوناگون زن بودنم. این کتاب نیز شامل دو بخش است که بخش نخست شعری بلند درباره مسیر تو در توی زندگی عاطفی من است: از نخستین عشق و روابط نافرجام تا ازدواج و نهایتا مادر شدن. بخش دوم جزئیات عواطف را تشریح میکند. شروع و پایان عشقهای آتشین، حسرتها و هوسها، بارداری و تجربه یگانه مادرانگی. متاسفانه هنوز در فرهنگ ما زن همان معشوق یا مادر یک بعدی است. این کتاب مانیفست انسان بودن من به عنوان یک زن است. این کتاب نیز مهرماه از سوی انتشارات سیب سرخ منتشر خواهد شد.