سرویس فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین: چند روزی میشود که خواندن رمان "پارههای پاریسی یا پورهی پنیر و پروست" فرید قدمی را تمام کردهام. با این حال سطرها و کلمات کتاب مدام در سرم تکرار میشوند، و شاید آدمها و مکانها هم. حتی طعم گاتو و پنیرهای پاریسی هنوز پُرزهای چشاییام را قلقلک میدهند!
با خودم میگویم: این واقعاً نوشتهی یک نویسندهی ایرانی بود یا ترجمهی کتابی تازه از ادبیات جهان!؟
شاید علتش این باشد که این رمان از تقلید و کلیشههای رایجی که در اکثر رُمانهای فارسی دیده میشود به دور است؛ از ابتذال و سانتی مانتالیسم فاصله دارد؛ و مهمتر از همه اینکه نتیجهی شور و جوشش درونی نویسنده است؛ یا سادهتر بگویم، نویسندهی این رمان خودش را به زور وادار به نوشتن نکرده!
به جز عنصر خلاقیت و تسلط نویسنده به زبان فارسی، یکی از دلایل برتری این کتاب نسبت به کارهای دیگر، شاید همان چیزی باشد که قدمی اسمش را گذاشته "نوشتن در مقام ترجمه". او در این باره میگوید: "ترجمه درک دوچندانی از زبان به نویسنده میدهد، یعنی همان طوری که یک مترجم بین دو زبان رفت و آمد میکند تا به آن چیزی برسد که "والتر بنیامین" بهش میگوید زبان ناب."
و به گمانم او به این زبان ناب بسیار نزدیک شده که نتیجهی همین رفت و آمدش بین زبانهاست.
کتاب تقدیم شده به "آورگان سوری در پاریس و همهی آنهایی که از شر غرب به غرب پناه بردهاند!"
از همان ابتدای کار به فکر فرو میروم و مشتاق خواندش میشوم. رمان شامل هشت "روز پاره" است که هرکدام یک یا چند فصل کوتاه را در خود جای داده. نویسنده در بخشهایی از هرروزپاره نامهای مینویسد به نویسندگان محبوبش؛ نویسندگانی همچون ارنست همینگوی، صادق هدایت، جیمز جویس، هنری میلر و ....
نویسنده با آنها سخن میگوید، درد دل میکند و حتی میبیندشان و همزمان خواننده را نیز با خود به درون این دنیای خیالی میکشد و به دنبال آن خواننده را از شرکت در خلوت پرشور و شاعرانهاش به وجد میآورد. نویسنده گویی از طریق سخن گفتن با این ارواح سرکش و ناآرام آرام میگیرد!
"پارههای پاریسی" پیوندی است از خیال و واقعیت، رؤیایی که میشود با آن به واقعیت سفر کرد و واقعیتی که قادر است انسان را به جهان رؤیا ببرد. این رمان نیز مانند کار قبلی فرید قدمی با نام "زنها در زندگی من یا داف معبد دلفی" ترکیبی است از واقعیت، خیال و سیاست، و البته با زبان طنزگونهای که در سرتاسر رمان دیده میشود.
قدمی در این کتاب از پیوند سرمایهداری غربی با دیکتاتوریهای خاورمیانه و بنیادگرایان مذهبی میگوید، از نژادپرستی مردم جهان میگوید و قربانی آمریکائیسم شدن.... از نظام پزشکی ایران گلایه میکند و میگوید: "بسیاری از پزشکان ملت مریض را به شکل پول سخنگو میبینند."
در بخشهایی از کتاب از رنج پدرش برای تأمین مخارج خانواده مینویسد، و ماجرای تلخ و غمانگیز مرگ او که بیشک سرگذشت بسیاری از پدران ایرانی بوده و است؛ و از اندوه ایرانی میگوید که "بویش تندتر از ادکلنهای فرانسوی و پنیرهای سوئیسی است". در کنار همهی اینها، نویسنده در این کتاب به گونهای جذاب مکانهای تاریخی پاریس را به تصویر میکشد، طوری که خواننده احساس میکند همراه او به پاریس گردی رفته است، به نوتردام در قلب پاریس، به مونمارترِ فریبنده که میگوید حالا دیگر پرنورتر و خوشنام تر شده و به ساحل نورماندی و دیدار با دوشیزگان شکوفا.... در پایان کتاب هم فهرستی از دیدنیهای پاریس آورده شده که خواندنش خالی از لطف نیست. نویسنده همچنین در بخشهایی از رمان اشعاری از شاعران ایرانی و خارجی را نثل میکند، و حتی بخشهایی از ترانههای فولکولور تهرانی را!
در بخشی از کتاب، نویسنده دراوج لذت از پاریسِ اغواگر، برای خانهاش در تهران دلتنگ میشود، و در اینجاست که دوباره خواننده را با خود از پاریس به اتاقش میبرد و او را میکشد به درون نقاشیهای آویخته به دیوارش. اتاقی در سَلسبیل که با نقاشیای از لوترک (دختری که کن کن میرقصد در مولن روژ) همچنان رنگ و بویی از پاریس دارد.
بدون شک یکی از تاثیرگذارترین بخشهای کتاب "فصل هفدهم" است، تحت عنوان "اولیس". این بخش توصیف خلسهای است که نویسنده را از خود بیخود میکند و او را مانند خوابگردی در خیابانهای پاریس راه میبرد.
نویسنده سفر میکند به گذشته، به زمان خاکسپاری پدرش، در سرتاسر این خلسهی تاریک و تکاندهنده، جیمز جویس به شکل کفش و کلاه و عصایی که راه میرود، نویسنده را به دنبال خود میکشد و همزمان خواننده را نیز با خود همراه میکنند، طوری که پس از خروج از خلسه، خواننده اندوه مشترکی را با نویسنده در قلبش احساس میکند.
در آخرین فصل کتاب، نویسنده عازم فرودگاه است، اما در همان حال که دارد با پاریس و دوستانش وداع میکند، انگار خواننده را تنها در پاریس جا میگذارد و او را همراه خود نمیبرد، از سوی دیگر، خواننده هم نمیتواند با او برود و از این جشن پاریسی دست بکشد!
اکنون خواننده زندگی جدیدی را تجربه کرده است. "شریک شدن زندگی با غریبههایی که تنها، لبخندها، اشکها و میمیمک صورتشان تنها زبان مشترکشان است" و مگر رسالت ادبیات چیزی جز این است؟ لذت تجربهی زندگیهای جدید و آدمهای جدید!
"پارههای پاریسی یا پورهی پنیر و پروست" تازهترین رمان فرید قدمی است که در اردیبهشت سال جاری توسط نشر روزنه منتشر شده است.
زهرا خلیفه قلی