سرویس فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین: شاهنامه فردوسی در طول تاریخ بارها و با زاویه دیدهای مختلف مورد بررسی و مطالعه قرار گرفته است. در این میان بعضی صرفا آن را از نظر ادبی، شاهکار تلقی کرده‌اند، بعضی از جهت پاسداشت زبان فارسی احترام گذاشته‌اند و کارشناسانی نیز آن را اثری جامع الاطراف دانسته‌اند. از سوی دیگر بررسی آرای فردوسی در شاهنامه با نگرش‌های متفاوتی مورد مداقه قرار گرفته است.

در میان شاعران کلاسیک ادبیات فارسی شاید کمتر شاعری را بتوان در مقام فردوسی یافت که تا این حد به زبان و شعر فارسی غنای ملی بخشیده باشد. اهمیت ابوالقاسم فردوسی در شعر و ادب فارسی چنان است که بسیاری او را ستون اصلی ادبیات پارسی دانسته‌اند. میرجلال‌الدین کزازی در این باره می‌گوید: "فردوسی با شاهنامه پایه‌های چیستی و هستی و نهادین فارسیان را در ایران نو می‌ریزد."

سروده‌های فردوسی نه تنها در ایران، بلکه در بسیاری از کشورهای دیگر مورد پژوهش و بررسی؛ و در دانشگاه‌های شناخته‌شده دنیا مانند دانشگاه کمبریج انگلستان و دیگر دانشگاه‌های اروپایی و آمریکایی مورد مطالعه قرار گرفته‌است و تازه‌ترین پژوهش‌ها درباره شاهنامه در مرکز مطالعات خاورمیانه و اسلامی دانشگاه کمبریج منتشر شده‌است. در میانه نوروز ۱۳۸۵ برگردان تازه‌ای از شاهنامه به زبان انگلیسی در آمریکا منتشر شد. دیک دیویس پدیدآورنده این نسخه جدید -که پروفسور زبان و ادبیات فارسی دانشگاه اوهایوی آمریکا و عضو انجمن سلطنتی ادبیات است- با ارائه این برگردان نوین، نوروز ایرانی را جشن گرفت.

از چند و چون دانش‌اندوزی و آگاهی فردوسی از دانش‌های روزگارش آگاهی دقیقی در دست نیست؛ اما از لابه‌لای شاهنامه به نیکی دانسته می‌شود که وی بر ادب تازی و فلسفه و کلام روزگار خویش چیرگی داشته‌است. شاید به حدس و گمان بتوان گفت که وی، مستقیم یا غیرمستقیم، از بلاغت یونانی نیز آگاهی‌هایی داشته‌است؛ و این نکته از سنجش شاهنامه با نوشتارهای همسان آن از دیدگاه هنر صحنه‌آرائی به خوبی دانسته می‌شود؛ گرچه مجموعه این آگاهی‌ها ممکن است نتیجه شناخت ذوقی و قریحه فردوسی نیز باشد.

فردوسی، چنانچه از لابه‌لای شاهنامه و قراین خارجی دانسته می‌شود، سراسر عمر در وطن خویش توس اقامت داشته، و جز یکی، دو بار به سفر نرفته‌است. سفرهایی افسانه‌ای در تذکره‌ها به او نسبت داده‌اند که پذیرفتن آنها دشوار است؛ اما احتمال اینکه پس از پایان شاهنامه خود آن را به غزنین نزد محمود برده‌باشد امری است که اگر چه مسلم نیست، دلیل قاطعی نیز در رد آن وجود ندارد. به هر روی، در شاهنامه هیچ اشاره‌ای به سفر غزنین او نشده‌است.

میهن‌خواهی و وطن‌دوستی

فردوسی سخن‌سرایی وطن‌پرست و در میهن‌خواهی استوار بود. این باور پایدار او از جای جای شاهنامه و به ویژه از شور فردوسی در ستایش ایران و نژاد ایرانی به خوبی آشکار است. او از تاریخ نیاکان خود و داستان‌ها و افسانه شاهان و تاریخ ایران آگاهی و یا به دانستن آن‌ها شوق و دلبستگی فراوان داشت و تربیت خانوادگی او نیز وی را بر این می‌داشت؛ و به همین سبب است که به این کار سترگ دست زد و تا هنگامی که گرفتار فقر و تهیدستی نگشت، یعنی مال و ثروت نیاکانی را بر سر کار شاهنامه نگذاشت، به دربار شاهان و جایزه‌های ایشان چشم نداشت. فردوسی در سرودن شاهنامه، گذشته از انگیزه وطن‌خواهی و باورهای میهنی، کمابیش پشتیبانانی داشته‌است. او خود از چند تن به نام یاد کرده‌است که ایشان به گونه‌ای در برانگیختن یاری او کوشیده‌اند. یکی از آنان که بیش از همه مورد ستایش اوست، کسی‌است از بزرگان و فرمانروایان آن روزگار که فردوسی ویژگی‌هایش را برمی‌شمارد، اما آشکارا نام او را نمی‌گوید.

در نگاه دیگران

آنچنان که از سخن آشکار او می‌توان این برداشت را که فردوسی؛ به گفته "نولدکه" دانشمند آلمانی -که می‌گوید فردوسی تعصب مذهبی نداشته‌است- از افسانه‌ای که در بن‌مایه اسلامی گرفته شده‌است و آن درباره زیارت اسکندر از کعبه است، می‌گوید که خدای زمین و زمان نیاز به جا و مکان ندارد؛ و نیز می‌گوید که برای پیشینیان ما "آتش" تنها برای نشان کردن سمت نیایش بود، همان گونه که برای تازیان "سنگ" سمت پرستش است.

به نظر فروغی از ویژگی‌های فردوسی پاکی زبان و عفت اوست. در تمام شاهنامه یک واژه و یا یک عبارت مستهجن دیده نمی‌شود و پیداست که فردوسی بر خلاف بسیاری از شاعران، از آلوده کردن خود به هزل و زشتی‌ها کناره‌گیری داشته‌است و هر جا که به فراخور داستان‌سرایی مطلب شرم‌آمیزی می‌بایست نقل کند بهترین و نازک‌ترین عبارت‌ها را برای آن یافته است. عفت‌خواهی فردوسی به اندازه‌ای‌ست که در داستان‌هایی هم که به فراخور طبیعت بشری بی‌اختیار رخ می‌دهد، نمی‌پسندد که پهلوانان او گرفتار نفس شده و از حدود مشروع فراتر رفته باشند. فردوسی مردی است بسیار اخلاقی، با نظر بلند و قلبی نازک و حسی لطیف، ذوق سلیم و طبع حکیم؛ همواره از رویدادها هوشیاری می‌شود و خواننده را رهنمون می‌سازد که کار بد میوه بد می‌دهد و راه کج انسان را به آرمان نمی‌رساند.

هیچ‌کس به اندازه فردوسی باورمند به خرد و دانش نبوده و تشویق به اندوختن دانش و هنر ننموده‌است. فردوسی چون خیام در اشعارش به کوتاهی زندگانی افسوس می‌خورد و بیان حیرانی می‌کند که انسان برای چه آمده‌است و کجا می‌رود و پس از این زندگی چه خواهد شد.

عبدالعلی ادیب برومند، شاعر معاصر می‌نویسد: "شاهنامه بدون تردید یکی از مهمترین آثار منظوم حماسی در دنیاست و فردوسی یکی از بزرگترین شاعران حماسه‌سرای عالم بشمار می‌رود .

"ترجمه شاهنامه " ژول مل " فرانسوی و " فردریک روکرت " و " فن شاک " آلمانی و " ژوزف شامپیون " انگلیسی و غیره تحقیقات " نولد که و اته و کریمسکی و سوکولوسکی " خاورشناسان و دانشمندان آلمان و شوروی و دیگران از جمله شواهد این حقیقت محض است که شاهنامه شاهکاریست جاودانی و جهانی که برای بشریت در عالی ترین سطح افتخار قرار دارد.

ابیات شاهنامه از همه مزایای شعر خوب برخوردار است شیوائی و رسائی و فخامت آهنگ و زیبائی واژه‌ها و بلندی معانی از ویژگیهای شعر شاهنامه است فردوسی با اینکه در کار تصنبف شاهنامه پای بند " بحر متقارب " بوده در نظم کردن همه مطالبی که برای سرودن شاهنامه پیش نظر داشته است توانائی حیرت انگیز نشان داده و به بهترین شیوه‌یی از عهد اینکار بزرگ برآمده است. این گوینده توانا در همه گونه شعر از بزمی و رزمی ، توصیفی و اخلاقی ، مفاخر و خودستائی زهدی و حکمی و رثائی در شاهنامه داد سخن داده و حق لفظ و معنی را ادا کرده است.

از جمله ویژگی‌های اشعار شاهنامه روانی و رسایی آنهاست بقسمی که بیشتر ابیات در هزار و اند سال پیش طوری فصیح و بلیغ و آشنا بذهن سروده شده است که اگر فردوسی درین زمان هم زنده شود و بخواهد بسراید ازین بهتر نتواند سرود."

میر جلال الدین کزازی و شاهنامه

میر جلال الدین کزازی، استاد دانشگاه و شاهنامه پژوه می‌گوید: استاد شاهنامه را با ستایش و نیایش آفریدگار را آغاز می‌‌کند فردوسی آفریدگار خویش را بزرگ می‌‌داند. چنانچه در اشعارش می‌‌گوید برترین ستایشی که می‌‌توان از آفریدگار کرد و جایگاه برتر این ستایش می‌‌تواند اندیشه و خرد آدمی باشد که استاد ستودن آفریدگار را در آن می‌‌بیند. می‌گوید سخن را آغاز می‌‌کنم با نام آفریدگار خویش، جان و خرد و گوهر بنیادین در اشعار شاهنامه فردوسی است که در ادبیات این اثر استفاده شده است.

کزازی

او معتقد است: با ارزشمند خواندن اندیشه و خرد آدمی در زندگی حال او افزود: همه جانداران، جان دارند، در واقع جان زندگی تنی و بیرونی ما را پایه می‌‌ریزد اما خرد هم گوهری است برای زندگی درونی آدمی و به نوعی آدمیت و انسانیت آدمی در گرو اندیشه و خرد اوست وگرنه همه جانداران جان دارند و آنچه که انسان را از دیگر جاندارن متمایز می‌‌کند خرد اوست.

این شاهنامه‌پژوه و استاد دانشگاه باور دارد: فردوسی چنان خردمندی بزرگ و اندیشه‌ورز است که فرد را در اشعارش ارج می‌‌نهد و آن را ستوده است. به ابیات شاهنامه توجه کنید: "خرد دلگشای و خرد رهنمای/ خرد دستگیر به هر دو سرای/ خرد زیور شهر باران بود/ ستایش خرد را به از راه‌داد/ خرد بهتر از هر چه ایزد بداد". با تفکر و پژوهش در ابیات شاهنامه می‌‌توان شاهنامه را خردنامه نامید.

او توضیح داد: "خرد تیره مرد روشن‌روان" در این بیت استاد فردوسی خرد را با یک‌دیگر می‌‌سنجد و به ما می‌‌فهماند سرانجام آنچه برتری دارد خرد است. استاد می‌‌گوید آدمی اگر خردی تیره داشته باشد اما روانی روشن هرگز در جهان نمی‌تواند شادمانه زندگی کند. زیست شادمانه در گرو خرد است. روشن است بسیارند کسانی که روانی روشن دارند اما خردمند نیستند انسان‌های روان‌روشنی داریم که بی‌بهره از خرد هستند. به همین دلیل راحت می‌‌توان آنها را فریب داد. خرد همانگونه پیامبر (ص) فرمودند: آدمی را به بهشت می‌‌رساند از طرفی هم می‌‌گویند خردمندان واندیشه ورزان بسیار کمی هستند در واقع فردوسی شیفته و سودایی خرد است. به طوری که در شاهنامه آغاز و پایانش را به ستایش از خرد آدمی اختصاص داده است.

636008113235545273

فریدون جنیدی و احمد شاملو

درباره شاهنامه و فردوسی اظهار نظرات بسیاری در حوزه ادبیات صورت گرفته است اما به یقین جنجالی‌ترین نظر از آن شاملوست که نگاه تاریخی در شاهنامه فردوسی را زیر سوال می‌برد. فریدون جنیدی در گفت و گویی با هنرآنلاین در این باره می‌گوید: "شاملو به خودش اجازه انجام خیلی از کارها را با وجود ناآگاهی فراوانی که داشت می‌داد! او در سال 58 مطلبی در مجله خودش (کتاب جمعه) نوشت و در آن به فردوسی حمله کرده بود. کار او کاملا نا آگاهانه بود و در شأن من نیست بخواهم درباره صحبت شاملو یا آقای بیضایی (که او را دوست دارم) صحبت کنم چرا که آنها در آن پایه نیستند که درباره ضحاک صحبت کنند. آیا شاملویی که هیچ سواد باستانی ندارد، هیچ اطلاع و آگاهی پیشینی ندارد و هیچ کتاب باستانی را نخوانده است حق دارد در مورد چنین موضوعی اظهار نظر کند. من در سال 1358 بعد از ابراز عقیده‌های شاملو، نامه‌ای نوشتم و گفتم آقای احمد شاملو تو را با نبرد دلیران چه کار؟ نامه 40 صفحه حجم داشت و در پایانش خطاب به شاملو نوشتم: بنا بر مدارجات این مقاله شما شاهنامه را نخوانده‌اید و تنها کسی هستید که شاهنامه نخوانده، می‌خواهید در این باره داوری کنید."

نگارگری و شاهکار فردوسی

شاهنامه فردوسی در زمانی تنظیم و سروده شد که مردم ایران از تسلط کارگزاران متعصب خلفای بغداد و حکام وقت ایران بر مقدرات و زندگی خود رنج می‌بردند. این قصه شباهت زیادی به داستان پیدایش نقاشی قهوه‌خانه‌ای دارد که آن هم در برهه‌ای از زمان شکل گرفت که توده مردم از رخنه و نفوذ دو ابر قدرت سیاسی همزمان خود (روسیه و بریتانیا) بر ایران به ستوه آمده بودند بنابراین برای حفظ وحدت ملی و جلوگیری تاثیرات بیش از حد هنر بیگانگان بر فرهنگ و هنر ایران به خصوص نقاشی، گرایش به مضامین حماسی شاهنامه فردوسی پیدا کردند و این تمایل با انقلاب مشروطیت شدت یافت.

نقاشی قهوه‌خانه‌های از جمله هنرهایی است که تجلی شاهنامه در مضمون‌های حماسی آن به وضوح دیده می‌شود. به خصوص در صحنه‌هایی نظیر نبرد رستم و سهراب، نبرد رستم و اشکبوس و دیگر قهرمان‌های شاهنامه‌ای.

از نقاشان مشهور سبک قهوه‌خانه‌ای می‌توان به حسین قوللر آقاسی و محمد مدبر اشاره کرد که حسین قوللر آقاسی، سردمدار نقاشی‌هایی با مضمون حماسی و محمد مدبر را سردمدار نقاشی‌هایی با مضمون مذهبی دانسته‌اند. یکی از سبک‌های نقاشی که شاهنامه فردوسی در شکل‌گیری آن تاثیر بسزایی داشته، نقاشی قهوه‌خانه‌ای است که از اواخر دوره زندیه و اوایل دوره قاجاریه وارد عرصه نقاشی ایران شده است.

با سروده شدن و به نظم درآوردن شاهنامه توسط حکیم طوس، نقالان دوره‌های بعد به ویژه در دوره‌های مغول، ایلخانان، و تیموریان به بیان داستان‌های حماسی و شاهنامه‌خوانی با توجه به مضامین شاهنامه فردوسی روی آوردند. با رواج یافتن قهوه‌خانه‌ها در دوره‌های بعد کار نقالی و شاهنامه‌خوانی به قهوه خانه‌ها کشیده شد.

هنر معاصر ایران تاثیرپذیر از هنر و به خصوص نقاشی غربی است که شروع این تاثیرپذیری به اواخر دوره صفوی و سلطنت شاه عباس دوم (که محمد زمان را برای فرا گرفتن نقاشی به ایتالیا می‌فرستد) بر می‌گردد. این روال در دوره قاجار با توجه به اوضاع و شرایط سیاسی و اجتماعی حاکم به اوج خود می‌رسد. در اواخر دوره قاجار بود که نقاشان عامی بدون تاثیرپذیری از نقاشی فرنگی و با حفظ رعایت اصول نقاشی سنتی ایران به تصویر نقل نقالانی روی آوردند که یادآور دلاوری‌ها و قهرمانی‌های ایرانیان بودند و رویه‌ای در پیش گرفتند تا بتوانند روحیه حماسی را با پیشینه تاریخی و دلاوری‌های این مرز و بوم در ذهن مردم جای دهند.

با هدف جلوگیری از خودباختگی فرهنگی رایج در آن برهه از زمان، بهترین اثر حماسی که می‌توانستند آن را الگوی روش کار خود قرار بدهند، شاهنامه فردوسی با مضامین حماسی آن بود. اگر چه نقاشی‌هایی که از داستان‌های شاهنامه از ابتدای دوره قاجار تا آغاز جنبش مشروطیت تصویر می‌شد، به نقاشی قهوه‌خانه‌ای نزدیک بود ولی هنوز روح حماسه در آن‌ها تجلی نداشت اما با ظهور مشروطه‌خواهی و مشروطیت در ایران، روح حماسه‌طلبی در بین ایرانیان عهد قاجار جانی تازه گرفت و نقش نقاشان قهوه‌خانه‌ای که مضامین حماسی شاهنامه را بر تابلوی نقاشی کشیده بودند، بیشتر احساس می‌شد.

یک بازخوانی تئاتری

 شکرخدا گودرزی نمایشنامه‌نویس و کارگردان تئاتر که از 24 اردیبهشت‌ماه نمایش "راه مهر راز سپهر" را در سالن اصلی مجموعه تئاترشهر به صحنه می‌برد، می‌گوید: شاهنامه همانند "ایلیاد و ادیسه" اثر هومر یا "انه اید" اثر ویرژیل به راستی، میراث ماندگار بشری هستند که سر منشاء الهام برای بسیاری از اندیشمندان، هنرمندان و نویسندگان بوده‌اند. بسیاری از نویسندگان یا نمایشنامه‌نویسان با اقتباس، الهام یا متأثر از این آثار، نمایشنامه، رمان، شعر یا فیلمنامه نوشته‌اند. نمایشنامه حاضر نیز از جمله این الهامات است.

او به هنرآنلاین گفت: داستان رستم و اسفندیار ماقبل آخرین داستان بخش پهلوانی شاهنامه یعنی داستان شغاد که نماد ناجوانمردی و بردارکشی است، سروده شده، فردوسی سعی کرده در این داستان، معیار و محک جهان پهلوانی و به طور کلی نقطه مقابل ناجوانمردی باشد جهان‌بینی ناظر بر این داستان مبتنی بر تفکر حکمت ایران باستان یعنی، مبارزه‌ خیر و شر، نیکی و بدی، نور و تاریکی، آزادگی و بردگی، مهرمادری و فرزندکشی آگاهانه‌ پدر برای تصاحب تمام و کمال قدرت، عقل و احساس، عرفان و دنیا گرایی، نبرد درون و بیرون آدمی، تعصب و خرد، و ... است.

داستان رستم و اسفندیار نمونه‌ بارز متن متناقض نماست. متنی متکی بر یک تضاد ازلی ابدی! تضادی که آدمی را به فراسوی تصمیم‌گیری می‌کشاند و قهرمان بزرگی مانند رستم در‌می‌ماند که چه بکند! قهرمانی مثل رستم در یک ناگریزی و محاکات بر سر دو راهی انتخاب می‌ماند زیرا می‌داند نتیجه‌ عمل هر چه باشد حادثه‌ای عظیم رقم خواهد خورد.

او گفت: بازخوانی داستان رستم و اسفندیار در زمان معاصر برای من، خود برآمده از چند ضرورت بود. ضرورتی مبتنی بر نگاهی امروزی و تفسیری؛ یا اصطلاحا هرمونتیکی به این داستان کهن؛ نگاهی متکی بر دریافتی متفاوت از نشانه‌های ظاهری موجود در متن که از منظر نگارنده با یک تحلیل تفسیری باز آفرینی شد. نشانه‌هایی که از رویینه‌تنی اسفندیار و آسیب پذیری‌اش نه بستن چشم در هنگام غسل رویینه‌تنی، بلکه منظور از نابینایی، آسیب‌پذیری چشمان اسفندیار از جهل و قایل نشدن حق برای دیگری به عنوان باوری درونی و خود مرکز بین شروع می‌شود، چشم اسفندیار از آن‌جایی آسیب دید که خود نمی‌خواست ببیند، زیرا همه چیز را از جایگاه کسب قدرت و حفظ و اداره‌ آن‌چه که در حوزه‌ قدرت ایجاب می‌کرد، می‌دید، از دیگران نیز مصرانه می‌خواست از همان منظری که او می‌بیند، حق مطلق ببینند.