سرویس فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین: محمود درویش متولد 13 مارس 1941 است؛ شاعری که میتوان از او به عنوان یکی از متفاوتترین شاعران ادبیات موسوم به ادبیات پایداری در فلسطین یاد کرد. او در میان شاعران موسوم به شاعران پایداری سبک ویژهای خلق کرده است که در آن مضامین با فرم شعریاش ارتباطی دو سویه و گره خورده دارد.
از محمود درویش (2008-1949)، شاعر فلسطینی، قریب به 30 دفتر شعر باقی مانده است. او در بسیاری از شعرهاش توجه ویژهای به ملت فلسطین و دغدغههای مردمش داشته است، و تا پایان عمر اشعار مهمی در این باب نوشت.
شعری که در این مطلب میخوانید، با عنوان "در اورشلیم"، یکی از شناخته شدهترین شعرهای درویش در این حوزه به حساب میآید. شعری که بنا بر ترجمانی از فدی جودا (Fady Joudah) شاعر آمریکایی-فلسطینی به فارسی ترجمه شده است. در این شعر درویش ارتباطهای بینامتنی قابل توجهی با سنت یهود و همین طور سنتی دینی مردمان غرب ایجاد کرده است. دوگانهی نور و ظلمت از بنمایههای تکرار شوندهی کتاب مقدس است.
در کتاب اشعیا از عهد مقدس که در شعر محمود درویش هم به آیهای از آن ارجاع شده است، میخوانیم: "قومی که در تاریکی راه میرفتند، نور عظیمی خواهند دید. بر کسانی که در سرزمین ظلمت زندگی میکردند، روشنایی خواهد تابید." (9:2)
گفته میشود ایدههای نوافلاطونی و همین طور شکستهای مستمر یهودیان در جهت نیل به اورشلیمی قدرتمند بیش از پیش باعث پدیدآمدن دوآلیزم نور-ظلمت شده است. در هر چهار انجیل رسمی، متیف لوقا، مرقس و یوحنا آیات بسیاری از دوگانهی نور-ظلمت سخن میراند، و البته همچنان که گفته شد گزارههایی از این دست از موتیفهای پربسامد کتابهای عهد مقدس نیز هست. از سوی دیگر، واژهی سنگ بیش از همه در عهد عتیق و عهد جدید استعارههایی است از نان و خوراک، و همین طور "خانه" و سکنی گزیدن. نکتهی حائز اهمیت در شعر محمود درویش بهره بردن از زبانی است که در سنت یهود جاری است. به عبارت دیگر، درویش در این شعر با زبان یهودیان با یهودیان سخن میگوید تا معنایی که در نظر دارد حتی الامکان از نظر قومی لکنت یا خللی نداشته باشد. شاید علت العلل انتخاب چنین رویکردی بهانه جویی، ویژگی تاریخی قوم یهود باشد.
در اورشلیم
در اورشلیم،
در میان دیوارهای باستانی
از زمانهای به زمانهی دیگر گام برمیدارم
بی آنکه خاطرهای راهنمایم باشد.
پیامبرانی اینجا هستند که تاریخ مقدس را میان ما تقسیم کردند.
بر بهشت فراز میشوم
و بازمیگردم
دلسرد و افسرده
زیرا که عشق، وصلح مقدساند
و به سوی ما میآیند.
در سرازیرِ راه قدم میزنم
و با خودم فکر میکنم:
چرا راویان [تاریخ] با آنچه نور درباره سنگ گفت مخالفند؟
آیا این، از سنگِ تاریکی که آتش جنگ را به پا کرد، برآمده است؟
من در رویایم راه میروم
در رویایم خیره میشوم.
کسی پشتم نیست.
کسی در برابرم نمیبینم.
تمام این نورها برای من است.
راه میروم
و روشنتر میشوم.
پرواز میکنم، و بعد دیگری میشوم
استحالهای متعالی.
کلمات همچون گلی در دهان اشعیای نبی میرویند:
"اگر ایمان ندارید، هرگز ایمن نخواهید بود"*
راه میروم
گویی که دیگری هستم. و زخم من گلی سپید.
و دستهام همچون دو کبوتر در آسمان چرخ میزنند وُ بر زمین مویه میکنند.
دیگر راه نمیروم، پرواز میکنم
من دیگری شدم
استحالهای متعالی.
زمانی در کار نیست، و نه مکانی
من چه کسی هستم؟
من نیستم
در پیشگاهِ معراجم
و با خود فکر میکنم
یگانه پیامبرما؛ محمد (ص) به زبان عربی چنین میگوید: "و بعد چه شد؟"
بعد چه شد؟ سرباز زنی فریاد کشید:
تو همان نیستی؟ من نکشتمت؟
و من گفتم: چرا... مرا کشتی... و من فراموش کردم، مثل تو
که کشتن را.
پینوشت:
*عهد عتیق؛ بیست و سومین کتاب: اشعیا؛ بخش هفت، آیهی نهم. "اگر سخنان مرا باور نکنید، شما نیز در امان نخواهید بود."
مجتبا هوشیار محبوب