سرویس فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین: دوم بهمن سال 94 بود که مترجم و پژوهشگر توانای معاصر، ابوالحسن نجفی، درگذشت. نجفی را میتوان یکی از مهمترین مترجمان صد سال گذشته دانست؛ مترجمی که در دورهای از تاریخ معاصر دانشاش باعث شکفتگی نسلی از نویسندگان مستعد بود. اصغر نوری از مترجمان ادبی معاصر میگوید: ابوالحسن نجفی یک مترجم تمار عیار بود. همه انتظارهایی که از یک مترجم می توان داشت با خواندن آثار به جا مانده از او برآورده می شود: انتخاب اثری با ارزش های ادبی که حرفی برای جامعه ما هم دارد، درک تمام و کمال متن اصلی، و مهمتر از همه برگردان اثر با زبانی پالوده و درست. ترجمه های نجفی، جدا از معرفی نویسنده های بزرگ و آثار ارزشمند، نمونه های بی نظیری هستند از زبان فارسی در لحن ها و نثرهای مختلف آن که با آثار بزرگترین نویسنده های ایرانی برابری می کنند.
نوری گفت: استاد نجفی یکی از معدود مترجمان نسل خود بود که می دانست انتقال درست معنا کمترین کار یک مترجم است نه تنها کار مترجم. او به رعایت سبک نوشتاری نویسنده اعتقاد داشت و موقع ترجمه هر اثر، لحنی مناسب در زبان فارسی انتخاب می کرد تا سبک نویسنده تا حد امکان منتقل شود. با بررسی ترجمه نجفی از آثاری مثل "خانواده تیبو"، "ضد خاطرات"، "شازده کوچولو" و... با متن اصلی، متوجه این نکته می شویم که او به خوبی می داند کدام بخش از سبک نویسنده مربوط به زبان اصلی است و منتقل نمی شود و کدام بخش را می شود در زبان فارسی بازآفرینی کرد.
اصغر نوری ادامه داد: نجفی با تسلط بی نظیری که به زبان فارسی داشت، برای بخش های غیرقابل انتقال اثر هم مابه ازهای خوبی در زبان فارسی پیدا می کرد و اصطلاح ها و ضرب المثل های قدیم و جدید فارسی را جایگزین نمونه های فرانسوی آن می کرد. بررسی ترجمه های نجفی با متن اصلی، اولین درس بزرگش این است که مترجم قبل از هر چیز باید تسلط خوبی روی زبان فارسی داشته باشد و رد نثرها و لحن های مختلف این زبان را در متون قدیم و جدید دنبال کرده باشد.
مترجم آثاری از پاتریک مودیانو گفت: آشنایی من با استاد ابوالحسن نجفی از ابتدای دهه 70 با خواندن ترجمه های او شروع شد که طیف گسترده ای از ژانرهای ادبی را شمل می شد: رمان، داستان، نمایشنامه و متون نظری. نجفی برای من مترجمی فرهنگ ساز بود که در انتخاب آثار به نیازهای زمان خود توجه می کرد و از این رو بود که هم نمایشنامه های "شیطان و خدا" سارتر و "کالیگولا"ی کامو را ترجمه می کرد و از طرفی "نژاد و تاریخ" کلود لوی استروس و رمان ها و داستان های گزیده ادبیات معاصر فرانسه.
او گفت: سال 76 تحصیل در رشته زبان و ادبیات فرانسه را در دانشگاه تبریز شروع کردم و هدفم مترجم شدن بود. آنجا استادی نداشتم که مترجمی از او یاد بگیرم و استادان من درواقع مترجمان خوبی بودند که در حوزه ادبیات فرانسه کار میکردند. میرفتم و کتابها را به زبان اصلی از کتابخانه دانشگاه میگرفتم و آنها را با ترجمههای فارسی تطبیق میدادم و اصولا مترجمان این کتابها به فارسی هم سه نفر بیشتر نبودند:ابوالحسن نجفی، رضا سیدحسینی و مهدی سحابی. یادم میآید همان زمان کتابهایی مثل پرندگان میروند در پرو میمیرند، ضدخاطرات و کتاب دیگری را که آقای نجفی و سیدحسینی با هم ترجمه کردند به صورت تطبیقی خواندم و بعدها هم که کتاب شازدهکوچولو به ترجمه آقای نجفی بیرون آمد، این کتاب هم به همان شکل ترجمه کردند.
نوری در ادامه گفت: به هر صورت من به همین دلیل که البته برای من دلیل کمی هم نیست، ایشان را استاد خودم میدانم و چیزهای زیادی از جناب نجفی یاد گرفتم که اگر خودم میخواستم آنها را فرابگیرم باید سالها زحمت میکشیدم اما از این طریق توانستم این راه را بهتر و سریعتر طی کنم. بعدها هم کتاب «غلط ننویسیم» و دیگر مقالات ایشان را خواندم که واقعا با زبان فارسی و درست نوشتن بیشتر آشنا شدم. زبان مادری من زبان فارسی نیست و درست نوشتن فارسی را مدیون ایشان هستم.
نوری ادامه داد: من اعتقاد دارم بسیاری از مترجمان ما هم مدیون زحمات ایشان هستند که بیش از 50 سال است در این راه تلاش و کوشش کردند و بیشک یکی از بزرگترین چهرههایی هستند که اگر به کارنامه و خط سیر ایشان دقت کنیم میبینیم در تمام این نیمقرن همیشه بیحاشیه و بدون جوسازی و جنجال کار خودشان را انجام دادند. این مساله واقعا برای من یک الگو محسوب میشود و بسیار مهم است. امثال استاد نجفی میدانستند که ادبیات برخلاف دیگر رشتههای هنری محل جنجال و هیاهو نیست و فقط باید در تنهایی و خلوت نشست و کار کرد. او میداند که آثار ما باید به جای ما حرف بزنند و همین درک باعث شد که او طی این سالها کمتر در محافل ادبی ظاهر شود یا کمتر به مسائل مختلف واکنش نشان دهد و حرفشان را با آثار ماندگارشان به دیگران منتقل کردند.
اصغر نوری در ادامه گفت: اگر بخواهم نگاهی گذرا به یکی از ترجمههایشان و تفاوتش با دیگر ترجمهها داشته باشم باید از کتاب شازدهکوچولو مثال بیاورم. من ترجمه استاد نجفی، آقای قاضی و شاملو از شازدهکوچولو را با متن اصلی کتاب تطبیق دادم و این تطبیق با زبان اصلی میتواند درس بزرگی به همه ما بدهد. به جرات میتوانم بگویم که ترجمه آقای نجفی نزدیکترین ترجمه به متن اصلی است، آقای شاملو ترجمهای سلیقهای نسبت به متن اصلی کتاب انجام دادهاند. درسی که آقای نجفی از این ترجمه به ما مترجمان میدهد این است که ترجمه یک کتاب به نوعی بازآفرینی آن است، نه نوشتن کتابی دیگر. آنچه در ترجمه مهم است یکی انتقال درست مفهوم کتاب و دیگری تا حد ممکن انتقال سبک و نثر نویسنده است.