سرویس فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین: اکنون چندی است در پی خروج خانه نیما یوشیج از فهرست آثار ثبت ملی حواشیای به وجود آمده است. در پی این اتفاق هشدارهایی برای جلوگیری از تخریب خانه نیما یوشیج به تواتر شنیده و مکتوب میشود. محمد عظیمی، نیماپژوه و فعال میراث فرهنگی، در یادداشتی که ایسنا منتشر کرد، نوشت: در حالی که یاد نیما یوشیج، پدر شعر نوین ایران، را به مناسبت پنجاه و هشتمین سالگرد خاموشی گرامی داشتهایم، دیوان عدالت اداری طی حکمی بهتاریخ ۱۵ آبانماه سال ۱۳۹۶ خانه شاعر در تهران را از فهرست آثار ملی ایران خارج کرده و خانه هر لحظه در خطر تخریب است. این خانه که در محله تجریش تهران (خیابان دزاشیب، خیابان فردوسی دیروز و خیابان رمضانی امروز، کوچه رهبری) واقع شده است در سال ۱۳۲۷ ساخته شده و دارای زیربنایی به مساحت ۱۸۰ مترمربع و عرصه ۶۸۰ مترمربع بوده و با معماری متداول منطقه شمیران و با سقف شیروانی ساخته شده است. ایوان آن دارای هشت ستون مدور و چهار اتاق تودرتو است و یک اتاق جداگانه، که اتاق شخصی نیما یوشیج بوده و در حیاط آن تعدادی درخت کهنسال وجود دارد.
متاسفانه سالها پیش این خانه بدون توجه به ارزش فرهنگی آن توسط شراگیم یوشیج فروخته شده و علیرغم ادعای ایشان مبنی بر بخشیدن اموال و آثار این شاعر نوپرداز به ملت ایران، با فروش لوازم زندگی و دستنوشتههای نیما همچنان خود را وارث پدر میدانند.درست سرکوچه رهبری، در خیابان دزاشیب، کوچه آتشنشانی، خانهای است از دوره پهلوی دوم، بیمعماری چشمگیری که زندگی و خانه نیما را از همه خانهها و زندگیهای دیگر جدا کند. خانهای با سقف شیروانی و ایوانی که با 8 ستون فلزی، نمای اصلی را ساخته است. خانه نیما در سال 1380 توسط سازمان میراث فرهنگی در فهرست آثار ملی ایران به ثبت رسیده، اما هنوز در تملک خانواده شریفینیا از فرزندان پیشکار پدر شعر نو فارسی است.
خانهای در همسایگی جلال
نیما با همسرش عالیه خانم، خواهرزاده جهانگیرخان صوراسرافیل، و پسرش شراگیم، در آن خانه زندگی میکردند. خانهای نزدیک خانه سیمین دانشور و جلال آلاحمد و در همسایگی دو نویسنده. نگارحسینخانی پیش از این در هنرآنلاین نوشت: خانه نیما نبش کوچه رهبری است وشناختنش درمیان آپارتمانهای بلند دوروبرش کار دشواری نیست. خانهای که قرار بود یکبار توسط مالکان امروزش کوبیده و نو شود، اما چون بنایی ملی بود، اجازه ندادند و دیوارهای خراب حیاط را دوباره بنا کردند. این خانه هم به روایت همسر آقای شریفینیا موروثی است و صاحبانش همسرش و سه برادر و خواهرشریفینیا هستند. مردی که از نیکان محله است و به بسیاری از پسران محله کشتی یاد داده. خانه را قرار است شهرداری منطقه یک خریداری کند، اما هنوز با مالکان فعلی به توافق نرسیده است. این است که نه خانواده شریفینیا حق تخریب و ساخت خانه را دارند و نه میتوانند آن را به قیمت واقعی به فروش رسانند، در خانه زندگی میکنند و کسی به خانه نیما راه ندارد.
میراث نابوده
خانه،هنوزنمای قدیمیاش راحفظ کرده وبه نظرمیرسد تغییرات زیادی درآن انجام نشده است. ایوانی دایرهایشکل باچهارستون بلن دوسقفی شیروانی که ستونهارا آبی کردهاند. خانه یک اتاق جدا دارد که اتاق شخصی نیما بوده و چهار اتاق تودرتو و یک حیاط پردرخت بزرگ که اکنون منزل مسکونی مالکش محسوب میشود. دری که محل ورود ماشین بوده، هنوز دری است که رفت و آمدها از آن انجام میشود و درِ کوچکتر مشخص است سالها بسته مانده است. روزهایی ماشینی در حیاط پارک است که امید این را میدهد چراغ خانه نیما هنوز خاموش نشده.خانم عابدی، یکی از همسایگان کوچه نیما درباره این خانه به ما میگوید: "این خانواده که در خانه نیما ساکن هستند، پدرشان پیشکار نیما بوده و میگویند خانه را از نیما خریدهاند. نیما را که ما ندیدیم ولی دخترم با خانم دانشور رفتو آمد داشتند". او میگوید پسر نیما در این مدت که آنان در این محله ساکن بودهاند هیچگاه به این خانه نیامده است. خانواده چیذری از قدیمیهای آن کوچه هستند، زنگشان را که فشار میدهیم، پسرشان در را باز میکند. او درباره این خانه میگوید: "یکبار دیوار حیاط را خراب کردند که خانه را بسازند، اما میراث جلوگیری کرد. مادرم میگوید آن زمان بیشتر پسر نیما را میشناخته چون شراگیم همیشه در کوچه بازی میکرده، او نیما را هم دیده، اما امروز دیگر چیز زیادی به خاطر نمیآورد." تنها همسایه که نیما را دیده نیز دچار نسیان شده است. پسر خانواده چیذری ادامه میدهد: "صاحبان امروز این خانه، خانواده آقای شریفینیا هستند که به نام دکتر میشناسیماش. او زمانی به ما بچههای محله کُشتی یاد میداد. از وقتی به خاطر دارم، آنان ساکنان این خانه بودهاند". باز هم به در خانه نیما رفتیم و چند بار زنگ زدیم. کسی در را باز نکرد. به در خانه دیگری رفتیم، این همسایه نیز میگفت قدیمیهایی که بخواهند نیما را بشناسند همه فوت کردهاند.
چشمِ منتظر
زندگی نیما نیز مانند شعرهای او در کوچه کوچه شمیران میچرخد و در لابهلای درختان آن لانه میکند. خیلیها که میشناسند و آنانی که نمیشناسندش؛ چه به نام، چه شعر و چه خانه، از ندیدههایی حرف میزنند که انگار بارهای بار دیده شده است. از خانهای که فقط نیما میتواند اینگونه بنایش کند، از شعری که تنها او میتواند پدرش باشد و از نامی که تنها برازنده اوست.خودش در جایی میگوید دنیا خانه من است و اینجا خانه دنیاست. دانشور در گفت وگویی درباره خانه نیما پس از مرگش میگوید: "من نگذاشتم خانه نیما راخراب کنند. داشتم میرفتم "سلمونی". دیدم بنای اصلی را دارند خراب میکنند. فوری آمدم خانه. تلفن کردم به شهردار تجریش و رئیس میراث فرهنگی،آقای بهشتی. فوری آمدند. گفتم اینها دارندخانه اصلی راخراب میکنند،این میراث فرهنگیه. باهم رفتیم. عروس خانواده آمد گفت که میخواهیم اینجا راخراب کنیم وآپارتمان بسازیم. اینها نگذاشتند،رفتندقولنامه کردند. اماخونه من راهم قولنامه کردندکه این دو تا میراث فرهنگی شد".
شاید هنوز انتظارها برای دیدن این خانه به پایان نرسیده باشد، آنچنان که چشم در راه گشایش درهای این خانهایم.