سرویس فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین: امروز سالروز تولد شاعر فرانسوی، آرتور رمبو است. در میان شاعران قرن نوزدهم، و البته مدرن شعر اروپا، آرتور رمبو جایگاهی ویژه دارد. او در سال 1854 به دنیا آمد و در سال 1891 از دنیا رفت. از او در کنار شاعران دیگری نظیر پل ورلن به عنوان شاعران مهم سبک سمبولیسم یاد می‌شود. گلاره جمشیدی درباره رابطه این دو شاعر می‌نویسد: پل ورلن، شاعر فرانسوی و آرتور رمبو عاشق هم بودند. آشنایی آنها با هم اتفاقات مهمی را در بر داشت که موجبات تالیف و خلق بسیاری شعر‌ها شد. ورلن شاعر عجیبی بود که رابطه عمیقی با رمبو داشت. ماتیلده، همسر ورلن از رمبو خوشش نمی‌آمد برای همین موجبات کدورت در خانواده را فراهم می‌کرد و مانع دیدار این دو دوست می‌شد. رمبو با ناراحتی ورلن را رها کرد و به بلژیک رفت اما جالب است بدانید که ورلن برای پیوستن به آرتور رمبو خانواده‌اش را رها می‌کند و در پی او به بلژیک می‌رود تا در نهایت هر دو پا به سفرهای مختلفی بگذارند و در سال 1873 با هم اولین سفر تجربی‌شان را به الجزایر بروند.

آزار و اذیت همراه با محبت و دوستی این 2 شاعر فرانسوی موجب شد تا اختلافات متعددی بین آنها شکل بگیرد تا در نهایت آنطور که نوشته‌اند در 10 ژوئیه 1873 ورلن با اسلحه کمری 2 گلوله به مچ دست رمبو شلیک می‌کند و برای همین عمل 2 سال به زندان می‌افتد. جالب است بدانید همین فرد بعد از مرگ رمبو یکی از مبلغان و بانیان اصلی انتشار آثار آرتور رمبو می‌شود. پل ورلن یک شاعر دیوانه تمام‌عیار بود. جالب است بدانید که یک بار تصمیم گرفت مادرش را خفه کند و نتیجه‌اش یک ماه زندان شد، همچنین تصمیم گرفت که خودش و همسرش و کودکش را در خانه به آتش بکشد که خدمتکارشان مانع شد و او فرار کرد. با این حال ورلن در شعرهایش شاعری پویاست و محیطش را از دیدگاه خود به نقد می‌کشد او اوج جنونش را در شعری با این مضمون نشان می‌دهد:

از درخت و از برگ

از سبز روشن شمشادها

از نورانی بی پایان دشت...

از همه چیز دلزده‌ام

جز از تو...

افسوس!

خلاصه بعد از خوب شدن زخم‌های سطحی رمبو بعد از شلیک 2 گلوله، آرتور به زادگاهش یعنی شارل ویل بازگشت و کتاب "فصلی در دوزخ" را نوشت اما از بخت بد و مشکلات مالی این کتاب از انبار چاپخانه بیرون نیامد.

نادر شهریوری (صدقی) نوشته است: آرتور رمبو (١٨٩١-١٨٥٤) کتاب شعر معروف خود، "فصلی در دوزخ" را زمانی سرود که نوزده سال بیشتر نداشت. او آن را در تیراژی محدود در بلژیک به چاپ رساند و سپس به مدت کوتاهی پس از آن اشعاری منثور* بدون قافیه و با ضرب‌آهنگ‌های متحد به نام "اشراقها" را سرود، بی‌آن‌که درصدد باشد آن را به چاپ برساند و یا از سرنوشت آن اطلاعی حاصل کند. از آن پس شاعر سرودن شعر را برای همیشه کنار می‌گذارد زیرا فصلی دیگر از زندگی‌اش شروع می‌شود، در این فصل شاعر به سفر می‌رود. به اروپا و دوردست‌تر به آفریقا و سپس به خاورمیانه و حبشه سفر می‌کند و بیش از ده سال از عمر کوتاه خود (٣٧ سال) را در حبشه سپری می‌کند. در آنجا به تجارت برده و قاچاق اسلحه می‌پردازد. یک شب در کافه‌ای در حبشه با تاجری فرانسوی اهل کتاب آشنا می‌شود. تاجر فرانسوی پس از آشنایی با وی او را به‌جا می‌آورد و به او می‌گوید که چقدر در فرانسه مشهور شده است و از او نظرش را درباره شعر می‌پرسد. رمبو می‌گوید، هرچه بود تمام شد.

"سفر"ی این چنین و به‌یکباره در زندگی شاعرپیشه‌ای همچون رمبو را که از قضا شعرهایش شهرتی روزافزون پیدا کرده بود، می‌توان واجد نوعی ناخرسندی از زندگی شهری -‌ زندگی بورژوایی- تلقی کرد. این ناخرسندی از زندگی شهری و گریز از انضباط و مقررات آن که همراه با تک‌روی هنرمندانه نیز است اگرچه شباهتی به گریز فردگرایانه رمانتیک‌ها از این نوع زندگی دارد اما سفر رمبو در اساس با رمانتیسم تفاوت دارد. رمانتیک‌ها در گریز و ناخرسندی‌شان از زندگی بورژوایی به جست‌وجوی "گل آبی"، "دیار رویاها"، آمال و خیال‌های خوش بودند، درحالی که سفر رمبو که با بریدن یکباره او از سرودن شعر همراه بود، فی‌الواقع سفری واقعی بود: سفری به دنیای ناشناخته‌ها و دوردست‌ها، نه به این علت که به آمال خوش منتهی شود و نه به این علت که همچون رمانتیک‌ها اغوا شده باشد، بلکه چیزی او را دلزده و ناخرسند کرده بود. ناخرسندی رمبو و شاعرانی مانند او دراساس چیزی نبود مگر گذراندن "فصلی در دوزخ"، اما این دلزدگی هرچه بود کاملا واقعی می‌نمود.

برگردان‌های شاعر و مترجم ایرانی، بیژن الهی از شعرهای رمبو، از بهترین ترجمه‌های شعرهای رمبو به زبان فارسی است.