سرویس فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین: سهراب سپهری در ۱۵ مهرماه ۱۳۰۷ در کاشان متولد شد. او به فرهنگ مشرقزمین علاقه خاصی داشت و سفرهایی به هندوستان، پاکستان، افغانستان، ژاپن و چین داشت.او همچنین کارهای هنری خود را در نمایشگاهها به معرض نمایش میگذاشت. حضور در نمایشگاههای نقاشی همچنان تا پایان عمر او ادامه داشت.
پدر او که به بیماری فلج مبتلا بود، در سال ۱۳۴۱ فوت کرد. در اسفند همین سال بود که از تمامی مشاغل دولتی به کلی کنارهگیری کرد. پس از این سهراب با حضور فعالتر در زمینه شعر و نقاشی آثار بیشتری آفرید و راه خویش را پیدا کرد. وی با سفر به کشورهای مختلف ضمن آشنایی با فرهنگ و هنرشان نمایشگاههای بیشتری را برگزار کرد.
اینک اظهار نظر 7 شاعر و منتقد معاصر درباره سهراب سپهری:
احمد شاملو: ترجیح میدهم شعر شیپور باشد نه لالایی
باید فرصتی پیدا کنم یک بار دیگر شعرهایش را بخوانم، شاید نظرم درباره کارهایش تغییر پیدا کند. یعنی شاید بازخوانیاش بتواند آن عرفانی را که در شرایط اجتماعی سالهای پس از کودتای 32 در نظرم نامربوط جلوه میکرد، امروز به صورتی توجیه کند. سر آدمهای بیگناهی را لب جوب میبرند و من دو قدم پایینتر بایستم و توصیه کنم که: "آب را گل نکنید!" تصورم این بود که یکیمان از مرحله پرت بودیم... آن شعرها گاهی بیش از حد زیباست، فوقالعاده است... دست کم برای من فقط زیبایی کافی نیست؛ چه کنم؟ اختلاف ما در موضوع کاربرد شعر است. شاید گناه از من است که ترجیح میدهم شعر شیپور باشد نه لالایی؛ یعنی بیدارکننده باشد نه خوابآور.
فروغ فرخزاد: دنیای فکری و حسی او برای من جالبترین دنیاهاست
سپهری از بخش آخر کتاب "آوار آفتاب" شروع میشود و به شکل خیلی تازه و مسحورکنندهای هم شروع میشود و همینطور ادامه دارد و پیش میرود. سپهری با همه فرق دارد. دنیای فکری و حسی او برای من جالبترین دنیاهاست. او از شهر و زمان و مردم خاصی صحبت نمیکند. او از انسان و زندگی حرف میزند و به همین دلیل وسیع است. در زمینه وزن راه خودش را پیدا کرده. اگر تمام نیروهایش را فقط صرف شعر میکرد، آنوقت میدیدید که به کجا خواهد رسید.
مهدی اخوان ثالث: از کارهای سهراب سپهری در این هشت کتاب چهار پنج شعر بدک نیست
از کارهای سهراب سپهری در این هشت کتاب چهار پنج شعر بدک نیست، بسیار نازکانه و لطیف است و به نظر من از بسیاری جهات تحت تأثیر شعرهای اخیر فروغ فرخزاد. او در ابتدا همه نوآوریها و اسلوببازیها را آزمود. این اواخر که راهش را پیدا کرد، متأسفانه اجل مهلتش نداد که بیشتر کار کند. ولی سهراب سپهری مرد نجیب و محجوبی بود و نقاش بسیار خوبی...
فقط این چند شعر اخیرش است که میتواند پیامی را به خوانندهاش ابلاغ کند، چون یکی از هدفهای شعر ابلاغ پیام است... او در اشعار قبلیاش بیهوده به این طرف و آن طرف میگشت و میخواست کاری را انجام بدهد که دیگران انجام نداده بودند. ولی همانطور که قبلا گفتم، نجیب بود و چون برای کارش اصالتی قائل بود، دوباره بر سر جای اولش سادگی برگشت و کوشید تا در این اشعار آخرینش به مردم نزدیک بشود. او جستوجوگر سرگردانی بود که نقاشیهایش را به مراتب بهتر از شعرهایش ارائه میداد. او شاید در جستوجوی راهی برای ارتباط با مردم بود و توانست که آن را در این چند شعر آخرش پیدا کند.
رضا براهنی: هیچِ ملایم به چه درد من و امثال من میخورد؟
ما باید شاعر این دنیای آشفته بههمریخته باشیم. پشت کردن به این دنیا کار درستی نیست و متأسفانه سپهری به این دنیای آشفته پشت کرده است. در یکی از شعرهایش به نام "مسافر"، سپهری از "بادهای همواره" خواسته است که "حضورِ هیچِ ملایم" را به او نشان بدهند. ولی این جهان آنچنان به خباثت آلوده است که هرگز نمیتوان حضور هیچِ ملایم را به سپهری نشان داد... موقعی که جهان بدل به چیزی خفقانآور شده است و دو سوم دنیا گرسنه است و ملتی سادهلوح جهانی را به مسلسل بسته است، هیچِ ملایم به چه درد من و امثال من میخورد؟
محمدرضا شفیعی کدکنی: دورترین کس است از نیما، اخوان و شاملو
شعر او در کل زنجیرهای است از مصراعهای مستقل که عامل وزن، بدون قافیه آنها را به هم پیوند میدهد و به ندرت دارای ساخت شعری (Structure) است... به همین مناسبت دورترین کس است از نیما و اخوان و شاملو... و به نظرم میتوان گفت نوعی شعر سبک هندی جدید است که مجازهای زبانی بیشترین سهم را در ایجاد آن دارند... سپهری تمام عمرش بیش از آنکه صرف شعر گفتن شود، صرف کوشیدن در راه رسیدن به سبک شعری شد و با "صدای پای آب" به سبک شعری موفقی رسید و همان سبک در "ما هیچ ما نگاه" بلای جان او شد و مشتش را در برابر خواننده هوشیار باز کرد...
سیروس شمیسا: پدیدهای غیرقابل هضم
سپهری همانقدر که در میان مردم و ادبدوستان شیفتگان بیشتری یافت، در نزد برخی از شاعران طرد شد و آنان عمدتا بنا بر دو محور یکی اینکه شعرهای او مردمی و سیاسی نیست و دیگر اینکه ساختار ندارد، او را رد کردند و به نظر من این ردیهها مبنای علمی درستی ندارند و باید آنها را از باب منافسات شاعران همعصر محسوب داشت.
سپهری یکی از بزرگترین شاعران معاصر است و هرچه زمان بیشتر میگذرد، عظمت او (و فروغ) بیشتر آشکار میشود و برعکس از اهمیت شاعران ایدئولوژیک کاسته میشود. به نظر بسیاری از دوستداران شعر، سپهری هم به لحاظ زبان و ساخت و هم به لحاظ بینش و محتوا، یک سر و گردن از دیگران فراتر رفته است. او در هر دو جنبه فلسفی هستیشناسی و معرفتشناسی به اوجهایی دست یافته است که برای معاصران او دست نداده است... به نظر میرسد که شهرت و محبوبیت سپهری در میان مردم برای آن دسته از ادیبانی که این توفیق را منوط به شعر سیاسی و اجتماعی میدانستند، پدیدهای غیرقابل هضم بوده است و لذا هر یک با طرح مسألهای به ظاهر موجه و علمی شگفتی خود را اظهار کردهاند.
فیض شریفی: سهراب بر شاعرانی مثل فروغ و نصرت رحمانی تاثیر گذاشت
فیض شریفی نویسنده کتابهای شعر زمان ما در گفت و گویی که پیشتر با هنرآنلاین داشت درباره سهراب سپهری گفت: با اینکه سهراب سپهری در سن چهل سالگی تاثیرش از کریشنا مورتی را رد کرده بود اما من فکر میکنم سهراب سپهری از نظرات کریشنا مورتی استفاده کرده است. سهراب گفته بود که با وجود تطابقهای شعری و نظراتش با کریشنا مورتی تا پیش از اعلام این موضوع توسط مطبوعات کریشنا مورتی را نخوانده بوده است اما به هر حال رد پای تفکرات این متفکر هندی در شعرهای سهراب سپهری وجود دارد.
او گفت: سهراب در عین حال از نیما یوشیج نیز تاثیر گرفته است هر چند به صورت تمام عیار بوطیقای شعری نیما را در اشعارش اجرا نکرده است و در حد آنچه مطلوب خودش میدانسته به این بوطیقا وفادار مانده است.از طرف دیگر به نظر من هیچ شاعر همدورهای و بعد از سهراب نیست که از او تاثیر نگرفته باشد. این تاثیر را به صورت مستقیم یا غیر مستقیم حتی در شاعران بزرگی چون فروغ فرخزاد و نصرت رحمانی نیز میتوان دید. فکر میکنم در این باره بتوان گفت شاعرانی که مدعیاند از سهراب تاثیری نپذیرفتهاند خودشان را [در اصطلاح] به کوچه علی چپ زدند.
شریفی ادامه داد: از سوی دیگر همچنان که گفتم سهراب نیز بر شاعرانی مثل فروغ و نصرت تاثیر گذاشت. با وجود 30 سال رفاقت بین سهراب سپهری و نصرت رحمانی، و البته دو نگاه متفاوت این شاعران، به نظر من جز کتاب اول و آخر سهراب، این دو شاعر در زبان شعریشان متاثر از همدیگر بودند. زمانی شاملو گفته بود که سر سازش با شعر سهراب ندارد. او به سهراب و شعرش اشاره کرده و گفته بود که سر انسان بی گناهی را پای جوی آب میبرند و سهراب میگوید آب را گل نکنیم(!). در صورتی که وقتی سهراب میگوید: "سبزهای را بکنم خواهد مرد" چطور میتواند از مرگ یک انسان متاثر نباشد.
جواب شاعر به انتقادها: من میدانستم که پاسبانها شاعر نیستند
اما شاید بعد از همه این نقدها، نوشته سهراب سپهری که خود به خود پاسخی است به همه آن اظهار نظرها جالب توجه باشد. او مینویسد:" وجود گرسنگی، شقایق را شدیدتر میکند... وقتی که پدرم مرد، نوشتم: پاسبانها همه شاعر بودند. حضور فاجعه، آنی دنیا را تلطیف کرده بود. فاجعه آن طرف سکه بود، وگرنه من میدانستم که پاسبانها شاعر نیستند. در تاریکی آنقدر ماندهام که از روشنی حرف بزنم... ولی نخواهید که این آگاهی خودش را عریان نشان دهد... من هزارها گرسنه در خاک هند دیدهام و هیچوقت از گرسنگی حرف نزدهام، نه هیچوقت. ولی هر وقت رفتهام از گلی حرف بزنم، دهانم گس شده است. "