سرویس فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین: از حسین صفا، شاعر و ترانه سرا به تازگی دو دفتر شعر منتشر شده است. هرمز علیپور، شاعر معاصر در نشست رونمایی از دو کتاب حسین صفا گفت: من پنج کتاب یا مجموعه از شعرهای شاعر معاصر دوست عزیز خودم حسین صفا را با خود دارم. سه کتاب در قالب غزل و ترانه و دوکتاب "سپید".
او گفت: اولین کتاب او، " کنار پله ی تاریک" که در سال 88 چاپ شد، آثار آغازین 20سالگی او بود به بعد. این کتاب شامل شعرهایی است در خور که نمودار یا نشاندهنده جان شاعرانه و حواس آرام اوست، با کاربرد وزنهای دوری و سطرهای بلند. غزل اول کتاب با بیتی چنین آغاز میشود: "چهارآجر کوچک تمام هستی من/تمام هستی خود را به روی هم چیدم/نه خانهای نه اتاقی نه هیچ دیواری/ به هیچ چیز رسیدم، به هیچ خندیدم"(مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن) که اگر قرار میشد فارغ از قید وزن و قالب نوشته شود، تقریبا به همین صورت از بابت ارکان جمله و جملهها در میآمد. علیپور ادامه داد: تنها در مصراع اول یک فعل ربطی "است" حذف شده که نشان میدهد شاعر به خوبی از پس انطباق وزن با نظام طبیعی کلام، بر میآید و این امتیاز کمی نیست.
یا بیت آخر پرنده چوبی ص 11: "نشسته گربه و از پشت میله میپاید/ حواسم آخر این شعر پرت خواهد شد/ همین که شد سر فرصت یواش میآید/ به یک اشاره گلوی پرنده را بدرد" بیتهایی که هم میتوان به شکل نثری آنها را نوشت و هم به نوعی تقطیع منطقی و سالم "سپید" را داراست و این چیزی نیست جز مهارت شاعر و اینکه مشخص است با کلمه دائم در حال مغازله و گفتوگوست. طوری که کلمات در پیدا کردن جای مناسبشان انگار مشکلی ندارند.
این شاعر معاصر گفت: اما آنچه برای من مخاطبِ با تجربه جالب است (که تا پیش از این معمولا دیگر پذیرفته شده بود) این نظر یا نگاه است که حتی بهترین غزل سرایان ما در سرودن شعر سپید چندان موفق نیستند و این موضوع آنچنان دور از انصاف هم نبود.
علیپور معتقد است: بر این باورم که "حسین صفا" در دو کتاب سپیدش "صدای راه پله میآید" و "نرگس" آنچنان نوشته که تکرار این حرف و نظریه که آوردم درنگی دوباره میطلبد و نمیتوان به راحتی از کنار شعرهای سپید او براساس آن گفتهها گذشت. شاعر اگر شاعری محض باشد در همه حالات شاعر است و هستی خود و تجربیات و زندگی اش را ترسیم و تصویر میکند و هراسی از این ندارد که در تعریفی، دستهای، یا گروهی بگنجد. شاعران واقعی القاب محدودیت پذیر را برنمی تابند. شعر در فردیت و شاعر البته در تشخیص و تفرد خود است که اعتبار بلند بالا مییابد. زیرا که همه چیز به سمت اشباع و نوعی از تکرار و سرخوردگی میرود مگر تپش و نبض شاعری که جان و نفس خود را در آثارش به امانت میگذارد. شعر حسین صفا که نماینده روح و روحیهی اوست ظرف پذیر نیست. جاری است و بر ظروف و قالبها میشورد.
شاعر "نرگس فردا" گفت: اولین بار که اولین شعر کتاب "صدای راه پله میآید" را خواندم، متوجه شدم که چقدر تجربه شاعری با سن زیر چهلسالگی همخوانی دارد با آدمی که دوبرابر زیسته و شعرهای او به من این را میگفت که چقدر افق و آفاق که جایشان در شعرشان خالیست در شعر او خوش به چشم میآید. شعر این گونه آغاز میشود:"از میان دو تیغه ی کوه / نتوانست عبور کند آن هواپیما / که بالهای اش / به قدر اراده ش / بلند بودند. " که بند اول شعری سه صفحهای است. اما میتواند شعری مستقل تلقی شود.
علیپور گفت: کوتاه و بلندی و هایکو و طرح و اینها همه اضافه است. شعر، شعر است در بند بند آن، که مخاطب در خوانش اول ممکن است متوجه ربط سطرها نشود. "و آن کاج مرتفع که در زمستان یخ بست / برگهایش را / به خیاطان بخشیده بود. " دقت کنید به ارتباط "برگ و خیاط. " میوه کاج یا برگ آن سوزنی است و چه ارتباط جالبی بین آغاز و پایان شعر است.
شاعر "کودک و کبوتر" گفت: درماندگی یک هواپیمای ساقط شده که بارها در فیلمها دیدهایم و بیرمقی کسی که: "تنها دلخوشی اش/همین چای ناشناست که از دهن افتاده است. " پایانی که مخاطبِ شاعرانهزیست و شاعرانهشناس، با این حالتها آشناست. اجازه بدهید بگویم: واقعیت امر این است که تنها شاعران میتوانند عمیقا اهمیت شعر را دریابند؛ اگر در پرتو همذات پنداری و بار وسیع زیبا شناختی به تحسین شاعر اقدام کنند یا اعتراف. اما فعلا تا یادم نرفته اشارهای کنم به درون مایه شعرهای شاعری که درنهایت از نوعی تنهایی حکایت میکند که در واقع ریشههای فردی و اجتماعی دارد، بیآنکه به شعار توسل بجوید. شاعر اما میداند که اعتبار لحظههای هستی در مناسبات و پیوند آنهاست.
ص 11: صدای راه پله میآید: "قلبم را میفشاری/ گلویم را میفشاری / دستم را نمیفشاری"
ص 14: "جواب این ماهیان نیمه مرده را چه میدهی؟ / که با دهان نیمه باز میگویند/ آب آب آب"
ص17: "بیرحمی عمومی را / دوست ندارم"
به جای صغری کبری چیدنهای اضافی. آن گونه به شکل فشرده و تقطیری، یکی از معظلات امروزی جهان را بیان میکند. "بی رحمی عمومی"
ص18: "سر میکشم لباسهایم را پتوها را/ تو این عریانی را نمیفهمی/ تو در جیبهایت فرو رفته ای... "
علیپور در ادامه سخنرانیاش گفت: اما تا اینجا، سخن از شاعری بود و مسیری که تا امروز پیش آورده است و نشان داده شاعری است با وسواس و البته دقیق و مصر بر آنچه میداند غایت دور است و نه نزدیک. پس دست از تلاش بر نمیدارد. اگر صدای راه پله میآید و نرگس را کنار هم بگذارید و بخواهید شاعری را در این دو کتاب به بوته سنجش بگذارید اولین چیزی که دستگیرتان میشود این است که شاعر، خودشیفتگی ندارد و میداند که در کتاب سپید اولش، چیزهایی وجود داشت از جمله اقتصاد استفاده از کلمات که شعر او را میآزارد و گاه او را به سطرنویسی صرف دچار میکرد تا جایی که مضمون محملی میشد برای انتقال سخن به خواننده و آن چه در این رهگذر کمتر مورد توجه قرار میگرفت زبان بود. البته این حکم کلی نیست و در شعرهایی نیز از قاعده تن میزد و اصل و اساس درستی پیش میگرفت در زبان.
او گفت: حسین صفا در مجموعه نرگس که به تازگی منتشر شده و در ابتدای حرفها گفتم که مجموعهای است جدی زبان را بیشتر و بهتر درک میکند و مگر میشود کسی که سابقهای در خشان در خلق شعرهایی کلاسیک در مجموعههای گذشته اش و حتی همین کتاب آخر غزلهایش یعنی "منجنیق" دارد، خود را برای کم گرفتن زبان سرزنش نکند. مثلا نگاه کنید به شروع این شعر از کتاب نرگس: "شکایت نامهای ننوشت" صفحه 66. مقصود من همین سطر است و شروعی که شعر با آن به میانه ذهن مخاطب پرتاب میشود. موسیقی و زبان و لحن بیمنیّت شاعر در شروع این شعر مقدمه درستی است برای ورود مخاطب به جهان شعر. او در این مجموعه اگر چه مثل همیشه بیانگر دغدغههای شخصی زندگی خود مثل تنهایی و روبهرو شدن با محیط و دنیای خود است اما آن چنانکه در "صدای راه پله میآید" دیگر درگیر منهایی که از خود روایت میکند نیست.
هرمز علیپور ادامه داد: او در این مجموعه بزرگتر و بالغتر شده است و میداند صرف هر کلمهای در شعر چه عرق ریزانی میطلبد. او تجربه اش در شعر کلاسیک را بالاخره وارد جهان شعرهای سپیدش کرده و این اتفاق مبارک و درستی است. شعر او حال هم عاطفهای دارد جذاب هم زبانی دارد پالوده و رو به جلو. صفا در هیچ کدام از این دو کتاب قصد خودنمایی ندارد. شاعری است که آمده معشوقه اش را ببوسد، طوری که بیدار شود همسایه. شاعر کتاب نرگس بهتر از این خواهد شد. او نشان داد که به هیچ لحظهای راضی نیست و شاید فرق او با بسیاری از هم نسلانش همین است.
شاعر مجموعه شعر "الواح شفاهی" گفت: او نقاط ضعف و قوت خود را خوب میشناسد و میداند که با آنها باید چه کند. برای او شعر تمام نمیشود و اینها را میشود از حرکتش در شعر مثل یک سابقه شعری دید و در نظر گرفت. بعد از خواندن مجموعه شعر سپیدش لذتی که نصیبم شد از این بابت بود که در شعرهای کلاسیکش انتظار این همه شگرفی را داشتم اما وقتی وسواسش در شعر سپیدش را دیدم و تلنگری به من خورد که این شاعر چقدر جانی وار خودش و شعرش را به صلابه کشیده تا تمیزتر، بهتر و البته جانفرساتر شود نتوانستم تحسینش نکنم.
او در پایان اظهار کرد: پس باز هم منتظرم حسین صفا در کتاب و شعرهای بعدی اش بیشتر از امروز شگفت زدهام کند. او در مضمون هیچ کم ندارد. حرفش جانکاه است در شعر، اما توجه بیشتر از پیش به زبان و کارکردهای زبان نکتهای است که مطمئنم او به آن توجه دارد و خواهد داشت و نتیجه اش چند صباح دیگر روبه روی ما قرار خواهد گرفت.