سرویس سینمایی هنرآنلاین: خسرو (شهاب حسینی) از همان بدو ورود به خانه برادرش همچون یک آنارشیست شوریده رفتار میکند که روال منظم و قاعدهمند زندگی ناصر (ناصر هاشمی) را به هم میریزد و ناصر همه تلاشش را میکند تا حضور این فرد خلاف آمد و نامتعارف را کنترل کند و جریان عادی روزمرهاش را برقرار سازد و از این جهت انگار داستان تقابل دو نوع نگاه و طرز فکر درباره نحوه زیستن است و جدالهای دو برادر به مثابه رویارویی دو مقوله هنجارشکنی و ثبات به نظر میرسد.
در ظاهر ناصر آدم محترم و موفق و مبادی آدابی است که زندگی خانوادگی آرامی دارد و خسرو آدم آشفته و شکستخورده و مسئلهداری است که مدام دردسر درست میکند اما در حقیقت فیلم با تأکید بر اسم واحد "ناصرخسرو" که میان دو برادر دو تکه شده است و نشانههایی مشترک از سرخوردگیها و عصبیتهای پنهان هر دو از گذشته این حس را به وجود میآورد که ناصر و خسرو همزاد یکدیگرند و ظاهر و باطن هم به حساب میآیند.
با چنین رویکردی فیلم "برادرم خسرو" ساخته احسان بیگلری میکوشد مرز میان سلامت و دیوانگی را بردارد و نشان دهد که چقدر راحت میتواند جای آدم بیمار و مشکلدار با آدم سالم و موجه عوض شود و در راستای همان تفکر میشل فوکو پیش میرود که اعتقاد دارد در گذشته فقط به کسانی دیوانه اطلاق میکردند که مرتکب کارهای خطرناک میشدند و تهدیدی برای جامعه به حساب میآمدند و به دیگران آسیب میرساندند اما افراد دیگری که رفتار نامتعارفی از خود بروز میدادند، میتوانستند در کنار بقیه مردم زندگی کنند و از جامعه طرد نمیشدند ولی در دوران معاصر و مدرن هر رفتاری که با سلوک و آداب عمومی مطابقت نداشته باشد و از اصول و قواعد ثابت و رایج تخطی کند، با برچسب دیوانگی و انگ روانپریشی رانده و منزوی میشود.
فیلم از جایی ضربه میخورد که با تمرکز بر سابقه بیماری روانی خسرو دست به قطببندی آشکار و واضحی میزند و از نیمه دوم به بعد او را دچار بحرانها و مشکلاتی نشان میدهد که واقعاً نیاز به مراقبت و درمان و تحت نظر بودن دارد و به همین جهت هرچند نوع رفتار ناصر با او همراه با خشونتی هیستریک است اما او را برای تحت فشار گذاشتن خسرو محق جلوه میدهد. در واقع فیلم از فقدان تعادل و موازنه میان دو نیمه داستانی رنج میبرد که قرار است بهتدریج جای دو برادر عوض شود و نگاه برترجویانه و سلطهگرانه ناصر از محدوده ارتباط با برادرش فراتر برود و گسترش بیابد و حتی همسرش را نیز در بربگیرد.
در حالی که اگر فیلم همچون نمونه درخشان زنی تخت تأثیر ساخته جان کاساوتیس تمرکز خود را بر تحت فشار بودن خسرو از سوی برادر و پدر و خانوادهاش برای دست کشیدن از خصلتهای نامتعارف و غیرقابلپیشبینی خود میگذاشت که میکوشند او را به همان صورتبندی ظاهراً معقول خود درآورند، بهتر میتوانست این جابجایی میان دو برادر و از میان رفتن مرز بین جنون و سلامت را نشان بدهد، اما در حال حاضر فیلم از یک سو بارها از زبان خسرو بیان میکند که خانوادهاش او را بیمار کردهاند و او از ناکامی و تک افتادگی و سرخوردگی و رانده شدن به این حال و روز افتاده است و از سوی دیگر او را کاملاً یک بیمار روانی با مشکل دوقطبی نشان میدهد که بهطور طبیعی باید از سوی دیگران کنترل و مراقبت شود.
همین بلاتکلیفی باعث میشود که فیلم به جای اینکه اثری پیچیده و عمیق درباره برداشت و تلقی انسانها از مفهوم دیوانگی به حساب بیاید که چطور در طول زمان شکل و ساختار دگرگونهای یافته است، به فیلمی آموزشی و هشداردهنده تقلیل مییابد که به مخاطبش یاد میدهد چطور با اطرافیان خود که دچار اختلالات روانی هستند، برخورد کنند.