سرویس سینمایی هنرآنلاین: از همان ابتدای فیلم "نقطه کور" ساخته مهدی گلستانه که مادر (هانیه توسلی) و پسربچه را میبینیم، ظاهراً در حال خرید برای مهمانی تولدی هستند که منتظر بودند تا با حضور پدر آن را برگزار کنند اما بجای هرگونه اشتیاق و شادی برای دیدار با پدر پس از چند ماه دوری ناشی از شغل او، نوعی نگرانی و ترس در رفتار مادر موج میزند که مدام به کودکش سفارش میکند تا چطور نزد پدر دست به پنهانکاری و دروغگویی بزند.
پدر (محمدرضا فروتن) نیز موقع ورود به خانه موقع زنگ زدن پشیمان میشود و بجای اینکه ورودش را اعلام کند تا مورد استقبال قرار بگیرد، آرام و بیسروصدا با کلید در خانه را باز میکند و پنهانی وارد میشود که بیش از آنکه بخواهد در جهت غافلگیری خانوادهاش باشد، حس بیاعتمادی مرد را در همان بدو ورود پایهریزی میکند.
با چنین نشانههایی است که پروسه بازجویی مبتنی بر بدبینی و سوءنیت خسرو آغاز میشود و با حرفی که پسربچه درباره حضور مرد غریبهای در خانهشان در غیاب او میزند، جریان شک و سوءظن مرد بالا میگیرد و بهتدریج با پرسوجوهای مرد از کودکش و رفتارهای مشکوک ناهید مسئله خیانت زن در ذهن مرد شکل میگیرد و در طول چند ساعت مهمانی تولد به اوج خود میرسد. مشکل فیلم از همین روند پرشتاب و صعودی بیاعتمادی و شکاکیت مرد نسبت به زن برمیآید که فیلمساز چنان آن را تا پایان فیلم دامن میزند و تشدید میکند که درنهایت مجالی برای حلوفصل آن باقی نمیگذارد و واکنش نهایی خسرو ناشی از نوعی استحاله بطئی و تدریجی به نظر نمیرسد.
فیلم با نمایش فلاشبکی از گذشته ماجرا را برای مخاطب به قطعیت میرساند، اما برای شخصیت خسرو که این صحنه کلیدی را نمیبیند، هیچیک از کلنجارها و پرسوجوهایش این قابلیت را ندارد که درگیری ذهنی او را پایان دهد و او میتواند همچنان در پروسه سیزیفوار تردیدهایش اسیر بماند و هرگز به فکر تجدیدنظر و بازنگری در روابط خانوادگیاش با همسر و بچههایش بیفتد.
درواقع فیلم تکتک نشانههایی را که در جهت ایجاد سوءظن و بدبینی مرد چیده است، حل میکند اما تأثیری در تغییر درونی خسرو ندارد و هر بار که مسئلهای از ابهام خارج میشود، بجای اینکه او به سوی آرامش قدم بردارد تا به آن تحول نهایی نزدیک شود، به لجاجت و سرسختی خود ادامه میدهد و از موضع بیاعتمادیاش کوتاه نمیآید و این بازی بیهوده و بیمارگونه را از جای دیگری آغاز میکند و سوژه تازهای برای ادامه بدبینیاش طرح میکند و به همین دلیل به نظر میرسد که این جریان شکاکیت او میتواند هرگز پایانی نداشته باشد و همچون دور باطلی ادامه بیابد.
فیلم میتوانست در زمینه واکاوی معضلات دوری اعضای خانواده از یکدیگر قدم تأثیرگذاری بردارد و نشان دهد که چطور دوری طولانی از هم منجر به ایجاد فاصلهای سهمگین میشود، اما تمام تمرکزش را بر معمایی کردن ماجرا میگذارد و روابط میان شخصیتها را به گونهای پیش میبرد که پنهانکاری و دروغگویی زن و سوءظن و بیاعتمادی مرد مخاطب را به بازی حدس و گمان بکشاند که کدام یک به واقع گناهکارند. اما مسیری که داستان طی میکند، فاقد آن ابهام و غافلگیری است که بتواند ذهن ما را درگیر کند و مخاطب به راحتی میتواند اصل ماجرا را دریابد. بنابراین بهتر بود که فیلمساز ظرفیتها و پتانسیلهای داستانش را صرف تحلیل و آسیبشناسی روابط خانوادگی میکرد که تحت تأثیر معضلات اجتماعی مثل بیکاری، عدم امنیت مالی، مشکل مسکن و ترس از آینده رو به فروپاشی و تباهی میرود.