حامد بهداد اما بازیگری است که بیشتر نقشهایش، نقشهایی شلوغ و هیجانی است. در دنیای بازیهایش شاید سه یا چهار نقش آرام و منزوی را بازی کرده باشد، یکی از آنها نقشی است که در فیلم "نیمه شب اتفاق افتاد" تینا پاکروان دارد؛ نقش پسری عاشقپیشه با یک عشق نامتعارف. حامد بهداد این فیلم، انگار از نقش همیشگیاش فاصله گرفته است، حالا بعد از این همه سال حضور در سینما میخواهد یک نوع دیگر از بازیگریاش را جلوی قاب دوربین بیاورد. گفتگوی روزنامه اعتماد را با این بازیگر میخوانید.
در فیلم "نیمه شب اتفاق افتاد" نقش پسری را بازی کردید که به نظرم از نقشهای دیگرتان متفاوت بود. در فیلمهایتان همیشه خیلی برونریزی دارید، ولی در این فیلم نقشی درونی و آرامی را بازی میکنید که به نظر میرسد از شخصیت همیشگی شما قدری فاصله دارد، چطور به این نوع بازی رسیدید؟
نظرم این است که برداشت شما و خوانشتان و بیشتر منتقدان از بازی من تا حدی غلط است؛ چیزهایی مثل برونریزی بیشتر شبیه توصیف یک سرماخوردگی است که با عطسه و آبریزش بینی همراه است که بعضی از نقشها را که احتمالا مثل خونریزی داخلی زیرپوستی تلقی میکنید؛ این خوانش هم از بازی و هم از نقش من غلط است. اما آنهایی که کار بازیگری را تاحدی دنبال میکنند و در مورد بازیگری چیزهای زیادی میدانند و دوست دارند وجه عمیقتری از نمایش را دریافت کنند، متوجه میشوند که فی مابین بازی و بازیگر، جهانی است که اینها به هم مرتبط هستند. گمان میکنم یک بازیگر گاهی اوقات انواع و اقسام وجود خود را بازی میکند؛ البته کار خیلی خاصی هم نمیکند، در واقع اساس فیلمنامه را رونق میدهد. آنطوری که دیالوگها نوشته شده، توقع کارگردان، عکسالعملهای صحنه را رعایت میکند و بازیاش را انجام میدهد. وقتی از فاصله دور که هنوز به فیلمنامه و طرحی که روی کاغذ هست شمایی برایت تعریف میشود؛ مثلا کارگردان خودش چشمانش را مظلوم میکند و میگوید که این پسری است که این طور است به عنوان مثال مهری در چشمانش وجود دارد یا رئوف است، صرع دارد، بازیگر همان را میبیند و سعی میکند که آنها را درک کند. به نظرم تفاوت زیادی بین نقشها به معنای برون یا درونریزی ایجاد نمیشود. گاهی اوقات نوع تکنیک متفاوت میشود و میطلبد که تو با تکنیک جدیدتری نقش را بازی کنی. گاهی اوقات میطلبد با ضرباهنگ نرمتر و ملایمتر و به عبارت بهتر آهستهتر و کندتر نقشی را بازی کنی. گمان میکنم این درون و بیرونریزی سادهترین پرسشهایی هستند که هر منتقدی که از راه میرسد بلافاصله اینها را یاد میگیرد که بازیها به این شکل تقسیم شدهاند.
منظورم این بود که نقش شما در این فیلم نقش متفاوتی بود که از حامد بهداد فیلمهای دیگر فاصله داشت؟
شاید به این دلیل باشد که این آدمی است در این شهر که با این ضرباهنگ زندگی میکند. در واقع نوع برخوردش با خودش، نوع مواجهاش با خودش این شکلی است. خیلی نرم و خیلی خجالتی میتواند در جامعه ظاهر شود. کمااینکه حتی جنسیت این کاراکتر کافی نیست. به نظرم این طور میآید ما درجامعهای زندگی میکنیم که شاید مردسالارانهتر باشد. از میزان حقوقی که نسبت به زنان وجود دارد، میشود گفت که جامعه تا حدودی مردسالارانه است. حقوق زنان ضعیفتر و ضایعتر است. اما در همین جامعه مردسالار این پسر به واسطه خواهرش، قدرت زندگی و قدرت حضور در جامعه را پیدا کرده است. عدم اعتماد به نفس او به حدی است که به خاطر اینکه از بیماری صرع رنج میبرد تا حدی نمیتواند خود را ظاهر کند و این خجالتی بودن و پنهان کردنش باعث شده که شاید خود را کمی عمیق جلوه دهد. در واقع میزان زیادی صدمه و ضعف و عدم اعتماد به نفس، او را وادار به گوشهنشینی میکند. ما فکر میکنیم این میزان صدمه میتواند برآیند یک کاراکتر قوی باشد در صورتی که این طور نیست.
خودتان فکر میکنید این نقشی که در این فیلم بازی کردید چقدر از نقشهای دیگرتان متفاوت بوده است که به نظر میرسد درونیتر و آرامتر بوده است.
به هر حال بخش اعظمی از غرور عاشق میشکند و در واقع عزت نفسش از بین میرود؛ خصوصا اگر بخواهد فضای راستینی را زندگی کند و اظهار کند و دربنوردد، این موضوع بیشتر خواهد بود. فکر میکنم با توجه به عدم اعتماد به نفس و سرکوبی که در آن پسر پیدا کردم و علاوه بر آن با توجه به مظلومیت و بی دست و پایی و سکوتی که در او یافتم، چارهای نبود که او را کمی درونیتر برای تماشاگر ترسیم کنم. اگر میخواستم به نجابت آن کاراکتر بپردازم تا پاکی عشقاش در بیاید که مبرا از هوس باشد، باید شرنگی از عشق عاری از هوس را بازی میکردم. به خاطر همین باید هر چه تمامتر او را پاکتر جلوه میدادم و فکر میکردم این کار شاید در کمحرکتی میسرتر است.
به عنوان بازیگری که سالها در این عرصه حضور دارد، چقدر در انتخاب نقشهای متفاوت دل به دریا میزنید یا اصلا در این کار محافظهکاری دارید یا نه؟
گاهی اوقات پیش آمده نقشی را قبول کرده و فکر کردهام، جسارت لازم است. گاهی اوقات هم فکر کردهام باید احتیاط کنم و به نحوی از زیر نقش در رفتهام. مثلا فیلم "لبه پرتگاه" بهرام بیضایی لوکیشنی که انتخاب کرده بود را دوست نداشتم، ولی بعد فهمیدم که کار من هم خیلی سخت است، برای همین از این نقش فرار کردم. من با آقای بیضایی و جهان نمایشاش ارتباط برقرار نکردم و فکر کردم نمیتوانم کاری که ایشان میخواهد را انجام دهم یا ترسیدم ایشان من را به عنوان یک بازیگر کم هوش قضاوت کند. اینها به هر حال ترسهای بازیگران است و با آنکه این فیلم تا جایی پیش رفته بود اما پیشنهاد را رد کردم. ولی در فیلم "شبانه روز" کیوان علیمحمدی و امید بنکدار، نقش یک نقاش را بازی کردم که نقش متفاوتی بود. واقعیت این است که در جهان نمایش وقتی میخواهی از یک اعتدال و زبان رئالیسم عبور کنی و به حدی که خود نمایش هم قبلا این کار را انجام داده است، شما دست به هر عمل غیر متعارف هم که بزنی زیباست، اما گاهی اوقات شما با رئالیسمی مواجه هستید که آن رئالیسم کار را خیلی سخت و مشکل میکند. من این سختی را سر کار "سد معبر" محسن قرایی چشیدم.
موضوع فیلم هم موضوع متفاوتی نسبت به فیلمهایی است که تاکنون بازی کردهاید. فیلم درباره عشقهای نامتعارف است. این موضوع یکی از موضوعات اجتماعی است. سوژه فیلم چقدر برای شما جذاب بود که پذیرفتید در آن ایفای نقش کنید؟
عشق ممنوعه باعث میشود که من فکر کنم سوژه فیلم بسیار جذاب است. شما نمونه بهترش را در فیلم "روسری آبی" دارید. میبینید که شخصیتی که عزتالله انتظامی بازی میکند از هر حیثی صدمه میخورد و ویران میشود و از هر جنبه و نظری آبرویش را از دست میدهد؛ اما او عشق را انتخاب میکند. در این فیلم برعکس است. تفاوت سنی و چیز دیگری باعث میشود که سوژه فیلم جذاب باشد. ما در این جامعه هم به صورت سنتی و کلاسیک ابراز عشق را به مردها نسبت میدهیم که این موضوع به خاطر تابوهای اجتماعی است که هر گونه حق ابراز احساسی را از زن سلب میکنیم. زنان جامعهمان را سرکوب میکنیم که این طور نپوش، این طور راه نرو، این طور حرف نزن، نخند، ندو. . . زیرا فکر میکنیم که برای زن زشت است و او را به هر نحوی و ترتیبی میخواهیم در قوطی کنیم؛ زیرا میخواهیم به او شأنیت دهیم. در صورتی که خندیدن و چرخیدن و ابراز محبت کردن باید شامل حال همه انسانها باشد. این حق هر انسانی است. هر انسانی باید این قدرت را داشته باشد که به دیگری بگوید دوستت دارم. وقتی این دوست داشتن برخاسته از یک منشا انسانی و یک هدف انسانی را نشانه گرفته باشد، حتما باید ابراز شود و فروخوردنش حتما منتج از یک جامعه بیمار است. در این فیلم این عشق ممنوعه از طرف زن به مرد ابراز نمیشود. ماجرا این است که زنی که فروخوردگیهای اجتماعی دارد و از طرف جامعه قضاوت میشود، به سبب سن و سال، به سبب اینکه زنی بیوه است، به سبب اینکه مادر یک فرزند پسر است، تمام اینها باعث میشود که او عشقاش را ابراز نکند؛ اما گویی که این بار فیلمساز به واسطه اینکه خودش یک زن است و جریان گردش یک احساس را در زیر پوست یک زن میفهمد، پتانسیل و بالقوههای یک عشق را که در یک زن خفته است، میفهمد. شاید نقطه ضعف فیلم در این باشد که ما بیشتر میتوانستیم به این موضوع بپردازیم اما به خاطر تابوهایی که در جامعه ما شامل حال و احوال زنان میشود کارگردان ما از پرداختن بیشتر به این موضوع خودداری کرده است. ما خیلی بیشتر میتوانستیم در ابراز عشق و تاوانی که به دنبالش دارد و ویرانیای که خواهد داشت، فرو برویم. میدانیم که عشق به دنبال خودش ویرانی دارد اما این فرصتی است برای ابراز عشق یک زن در جامعه. اگر گوشه گوشه این کشور و این جهان، زنی فکر میکند موجودی را دوست میدارد و میتواند به او عشق بورزد، حق ندارد که خود را فرو بخورد. این چیزی است که من فکر میکنم این فیلم از این منظر دارای امتیاز ویژهای باشد.
شاید نگاه مردسالارانهای که وجود دارد در دامن زدن به این نگاه تاثیر داشته است؟
شما اگر دست زن را در ورطه عشقورزی و در جهان بروز احساس خود باز بگذارید و او را سرکوب نکنید، خواهید دید که زن هیچ انتخابی جز عشق ندارد و سرکوب است که بیراهه به وجود میآورد. اگر زن در جهانی که زندگی میکند موجود آزادتری باشد شما با جامعه سالمتری مواجه خواهید شد و فکر میکنم این فیلم فرصتی به ما میدهد که یادمان بیاید که ما تحت هر شرایطی حق عشق ورزیدن داریم.
ایفای این نقش سختیهایی هم حتما برای شما داشته است. مثلا خانم پاکروان میگفتند که در یکی از صحنههای فیلم، شما بهشدت احساساتی میشدید و نمیتوانستید نقشتان را ایفا کنید به این دلیل بارها کات شد؛ چرا آن صحنه بازی کردنش برایتان سخت بود؟
آن صحنهای که رویا نونهالی بالای سرم میآمد و صدایم میکرد، حسین مادر، حسین جان، من در آن لحظه باید نقش مردن را ایفا میکردم و نباید تکان میخوردم ولی خانم نونهالی آنقدر این را زیبا بازی میکرد من نمیتوانستم خودم را کنترل کنم. خواهش کردم که از خانم نونهالی پلانی جداگانه بگیرند و از من جدا. ما هفت یا هشت بار این صحنه را گرفتیم هر بار خانم نونهالی میآمد بالای سرم و صدایم میکرد به هق هق میافتادم و نمیتوانستم. ولی واقعیتش شاید این باشد که همه ما در جامعه مذهبی بزرگ شدهایم. قصههایی ما را با خود برده است. من در این صحنه یاد قصههایی میافتادم که شنیده بودم. از تصاویری که جلوی چشمم میآمد منقلب میشدم. این موضوع من را اذیت میکرد و نمیتوانستم تمرکز کنم.
در کارنامه کاریتان قبلا یک بار با کارگردان خانم کار کرده بودید. فکر میکنم در "دایره زنگی" پریسا بختآور ایفای نقش کردید، این بار در فیلم خانم پاکروان بازی کردید و در فیلمی که دنیای زنانهای دارد. چقدر با این نگاه کنار آمدید یا اصلا این نگاه را در فیلم دیدید؟
اگر نگاه زن یا مرد در فیلم باشد من نمیبینم. اگر هم نگاه زنانهای در فیلم باشد من از آن فاصله خواهم گرفت. به خاطر اینکه اگر کسی نگاه زنانهای داشته باشد و آن اغراقآمیز باشد از دایره انصاف خارج میشود. وقتی درباره این موضوع با رخشان بنیاعتماد حرف میزدم، سعی میکردم جوابی را بشنوم که دوست دارم و خوشبختانه همان را شنیدم. خانم بنیاعتماد میگفتند که نگاه زنانه و مردانه نداریم؛ نگاه انسانی داریم. نگاه زنانهای که علیه مردان باشد قطعا به ضرر جامعه زنانه خواهد بود و بر عکس. نگاه باید انسانی باشد و شرایط جسمی و جنسی هر موجود را در نظر بگیرد در واقع شانیت او را در نظر بگیرد. به هر حال در طول سالیان به نظر میرسد در برآیند انقلابها و اعتراضهای مدنی احترامی که زنان در اروپا به دست آوردهاند نسبت به سالهایی که توسط همانها جایگاه زن در جامعه شرق خراب شده خیلی بهتر است. آنها تمام ابعاد را به نفع خود ساختند و در این رقابت سعی کردند که جامعه شرق مثل خاورمیانه را خراب کنند. احترام زن در جامعه بهشدت در طول تاریخ بالا بوده است ولی گویا در طول سالیانی که تاریخ از آن عبور کرده است دیگر آن شکل سابق و حریم قبلی را ندارد. فکر میکنم به خاطر این است که ما جامعهای شاد و سالم نداشته باشیم چرا که آن کسی که انسان تولید میکند قطعا زنان و مادران هستند و اگر ما آنها را در شرایطی مطلوب و لبریز از احترام پاسداری کنیم فرزندان و جامعهای پرنشاطتر و خلاقتر خواهیم داشت.
این فیلمی است که میتوان گفت سوژههای اجتماعیاش بسیار پررنگتر از فیلمهایی است که شما بازی کردهاید. میتوانیم بگوییم که حامد بهداد در طول سالیان بازیگریاش علاقهاش به مسائل اجتماعی بیشتر شده یا این تغییراتی است که در هر هنرمندی میتواند اتفاق بیفتد؟
بله دقیقا همین طور است. یکی از هنرمندان ما میگفت که وظیفه هنرمند این است که وقتی به آگاهی رسید آن آگاهی را به مردم برگرداند، چراکه مردم به او توجه میکنند. اگر ما در جامعهای زندگی میکنیم که لازم است آگاهی را به مردم برگردانیم و اگر خودمان در آن کشور رشد کردهایم، جایی که سرزمین مادریمان است متوجه شدهایم که گوشهای از جامعهمان مشکل دارد، وظیفه ما این است که به همدیگر گوشزد کنیم. نهی منکر که ممکن است ما از اسمش خوشمان نیاید همین نقدی است که همه به همدیگر دارند. ما باید همدیگر را نقد کنیم. مثلا امروز روز متوجه میشوم که در جامعه پزشکی نسبت به هموطنانم نگاه طبقاتی وجود دارد. بعد از سریال مهران مدیری و اتفاقات بعدیاش دیدم که نسبت به هموطنان ما بیاحترامی میشود که این بیاحترامی نزدیک به مرز جنایت است. شما یک خط در میان به هر خانوادهای که نگاه کنید میبینید که داغدار جرایم پزشکی است. تا جایی که عباس کیارستمی بالا بلندمرتبهترین کارگردان ما که جزو مفاخر ایران زمین محسوب میشود به خاطر سهلانگاری و سادهانگاشتن و به خاطر نگاه طبقاتی چه آسان از دست ما میرود. وقتی من متوجه این میشوم، وقتی در طول ٢٠ سال بازیگری در سینما با این همه فیلمنامهنویس و کارگردان، با این همه مطبوعاتی و هنرمند حرف زدهام وقتی متوجه این میشوم معلوم است که این موضوع را به جامعه خودم منتقل میکنم. در نتیجه فیلمهایی را گزینش میکنم که بتواند به سطح آگاهی جامعه من چیزی اضافه کند. بله این چیزی که میگوید مساله بسیار مهمی است که در انتخاب فیلمهایی که در آن بازی میکنم نقش اساسی دارد.
در هشت سال دولت گذشته تعدادی از کارگردانهای شاخص سینما کمتر امکان کار فیلمسازی پیدا کردند به خاطر همین برخی بازیگران معتقدند که با کار نکردن آنها، فرصت بازی در نقشهای خاصی از آنها گرفته شد. این موضوع آیا برای شما هم صدق میکند؟
ممکن است این موضوع در مورد بعضی بازیگران صدق کند. من شاهد بیکاری خیلی از همکارانم در آن هشت سال بودم ولی من کار کردهام. شاید بعضی از کارها را نباید بازی میکردم. شاید نباید دست به تغییر روند طبیعی هر کار بزنی. یکسری گاهی کمکار و یکسری گاهی پر کار هستند؛ ولی در این هشت سال کمکاری بعضی از همکاران من به خاطر ساخته نشدن بعضی از فیلمها نبوده است دلایل دیگری داشته است. به هر حال در آن هشت سال فکر میکنم ما تغییراتی را از آن دوره داشتهایم؛ مثلا افزایش ساخت فیلمهای اجتماعی حاصل همین دوران است. مثل "جدایی نادر از سیمین"، مثل "سعادت آباد" و. .. به نظر من در آن دوره، معدل پنهانکاری و دروغ زیاد بود و هنوز غبارش با ما هست. تعریف هر کسی از اخلاق یک چیز است، اما اخلاق باید از بالا محافظت شود تا به مردم برسد و اگر این اتفاق نیفتد مردم گمراه و بیراه میشوند. هنوز هم اینها را میبینیم. در این دوره هم میبینیم که خیلی اوضاع تغییری نکرده است. اگر هم تغییر رخ داده آنقدر محسوس نیست؛ تفاوت عجیبی بین این سالها و آن دوره نمیبینیم یا اگر هم هست باید خیلی بیشتر از این باشد تا به چشم بیاید. ما این توقع را داریم.
ناگزیری برای شما نبوده که در آن دوران در فیلمی بازی کنید؟
نه؛ گمان نمیکنم. من در کارنامهام فیلمی وجود ندارد که ناگزیر از بازی کردن در آن بوده باشم. هر کاری بازی کردم دلیلی برایش داشتم؛ یا دلیلش مالی بوده یا نقش را دوست داشتهام یا فیلمنامه را میپسندیدم یا اینکه به کارگردان آن علاقه داشتم. اما اینکه شرفم را گرو بگذارم و ناگزیر باشم فیلمی را بازی کنم، هیچوقت این طور نبوده است. در دوران بازیگریام هیچوقت این طور نبوده که علیه مردم فیلمی را بازی کنم. هیچوقت نخواستهام فیلمی را بازی کنم که مردم دوست نداشته باشند.
شما یکی از بازیگرانی هستید که کار حرفهایتان را از تئاتر شروع کردهاید، اما در این سالها کمتر شاهد حضور شما روی صحنه بودهایم. آیا این موضوع به خاطر جذابیتهای بیشتر سینما است یا اینکه فرصت کار در این عرصه را نداشتهاید؟
هم فرصت و تمرکزش را نداشتم هم اینکه سینما جذابتر است. اما ماجرااین است که استعداد و ساختمان ذهنم میطلبد که در تئاتر هر چه زودتر و بیشتر فعالیت کنم به خاطر همین در نظر دارم که این کار را به زودی انجام دهم. باید سالهایی را به تئاتر اختصاص دهم.
در جشنواره فیلم فجر برای نقد و بررسی نیمهشب اتفاق افتاد در برنامه تلویزیونی سینما ایران حاشیههایی به وجود آمد و شما در استودیوی این برنامه حاضر نشدید. آن زمان اظهار کردید که تلویزیون ایران یک رسانه شکست خورده است؛ آیا همچنان این اعتقاد را دارید و تصمیمی برای همکاری با این رسانه ندارید؟
تلویزیون به نظرم خیلی بدتر از آن چیزی است که آن زمان گفتم. تلویزیون مخاطبش را از دست داده است. هیچ سریالی تماشا نمیشود. هیچ فیلمی دیده نمیشود. همهچیز مانند کم آبی و خشکسالیمان شده است.