سرویس سینمایی هنرآنلاین: رضا درمیشیان در فیلم "لانتوری" داستان عاشقانه ملتهبی را که به شدت یادآور پاورقیهاست، به شیوهای کاملاً ژورنالیستی که متکی بر تحریک احساسات مخاطب است، ارائه میدهد.
در نیمه اول فیلم با نوعی مستند گزارش گونه مواجه هستیم که در قالب مصاحبههای ساختگی شخصیتها را در حال واکنش نشان دادن به کنش و رویدادی مهم و حساس و ملتهب مینمایاند که قرار است در نیمه دوم رخ بدهد. یعنی ما همواره عادت داریم در ابتدا در جریان ماجرایی قرار بگیریم و بعد درباره برداشتهایی که از آن کردهایم، بحث کنیم اما این بار نخست در مواجهه با تأویلها و نقطه نظرات مختلف درباره حادثهای قرار میگیریم و سپس در حرکتی مخالف و وارونه از تحلیلها و قضاوتها به سوی رخداد اصلی میرویم. چنین تغییر جهتی در روایت باعث میشود که مخاطب بعد از رویارویی با رخداد واقعی در نیمه دوم فیلم احساس کند که او نیز در نیمه اول دچار همان سطحینگری و پیشپاافتادگی رایج در اظهار نظر درباره مسائل پیرامونش شده است. درواقع رضا درمیشیان با جابجا کردن روند تقدم و تأخر پروسه تحلیل یک رخداد اجتماعی، مقوله قضاوت و داوری را به چالش میکشد و نشان میدهد که چطور بحثها و موضعگیریهای افراد متکی بر پیشفرضهای اولیه و ثابتی است که اساساً از مبنای قطعی و قابل اتکایی برخوردار نیست. آن تکههای بازسازیشده و مستندوار که شخصیتهای مختلف را نشان میدهد که درباره سرگذشت زن جوان و روند انتخاب و تصمیمگیریاش اظهار نظر میکنند، مابهازای تکتک مخاطبانی هستند که در جایگاه امن و آسودهشان نشستهاند و به راحتی درباره واکنش و عملکرد شخصیت داستان دست به داوری و قضاوت میزنند و وقتی تازه با آن چهره متلاشیشده پیش چشمانشان مواجه میشوند، تمام برداشتها و اظهارنظرهای قطعی و مطمئنشان خدشه برمیدارد. دستاورد اصلی فیلم که با وجود ضعفها و نواقصش، آن را اثری متفاوت و جسورانه جلوه میدهد، این است که "لانتوری" میکوشد به کمک وانمودسازی و تظاهر به بازسازی یک رخداد اجتماعی به سبک پاورقیهای ژورنالیستی از سطح کلیشهها فراتر برود و با استفاده از تمهیدات رایج در واکنشهای رسانهای همچون هیاهوسازی و بزرگنمایی و شعارگویی، نحوه برخورد و مواجهه با سوژههای داغ اجتماعی را به چالش بکشد و مورد نقد قرار دهد و با کالبدشکافی بیرحمانه یک پدیده تلخ اجتماعی راهی را برای دستیابی به تحلیلهای عمیق و چندلایه بگشاید. فیلم بجای اینکه روایت سرراستی را در پیش بگیرد، با مصاحبههای ساختگی در مسیر داستان وقفه و اخلال به وجود میآورد و با دوربینی بیقرار و پرآشوب و مونتاژی عصبی و پرتنش، توالی آرام تصاویر را قطع میکند و او را تحت فشار و آزار قرار میدهد تا تماشاگر خود را از جایگاه خنثی و بیتفاوت همیشگیاش که به دیدن صحنههای خشن عادت کرده است، خارج کند و با خراشیدن روح مخاطب، او را به جزئی از صحنه خشونتبار و بیرحمانه پیش رویش بدل سازد و لذت افیونبار و خلسهوار او را از تماشای خشونت مخدوش کند و او را وادارد تا همراه با شخصیت زن فیلم درد بکشد و همراه با استحاله دردناک و تحملناپذیری که او از سر میگذراند، مجبور به دگرگونی در عقاید ثابت و نظرات رایج خود میکند و به بازنگری در قضاوتهایش وامیدارد.