سرویس سینمایی هنرآنلاین: در فیلم "ممیرو" ساخته هادی محقق ما شاهد سیر وارونهای از تلاش انسان در فرایند زیستن هستیم و مردی را میبینیم که چون ناخواسته باعث مرگ عزیزانش شده است، با سختکوشی و بیرحمی به دل زندگی چنگ میزند و جان جهان را میخراشد تا مرگ را به دست آورد اما جریان هستیبخش در کائنات در برابر میل ویرانگر مرد مقاومت میکند و اجازه نمیدهد که او خود را تباه کند و با چنین رویکردی است که با برداشت تازه و متفاوتی از مفهوم رنج زیستن مواجه میشویم و میبینیم که دشواری اندوهناک زندگی فقط در جنگیدن برای بقا و تداوم حیات نیست، بلکه در این جهان رنجبار، قطع کردن رشته حیات نیز با خود دردی جانکاه به دنبال دارد. فیلم در تجربهای غریب و نامتعارف موفق میشود داستان زوال تدریجی حیات مرد را با فرسایش جسم او به نمایش بگذارد و آن درد و رنج تاب نیاوردنی که روح مرد را میآزارد، به صورت زخمها و جراحات تن او به نمایش بگذارد و فروپاشی احساسی و درونیاش را با تکیدگی و فرسودگی اندام و بدنش بنمایاند.
بنابراین در فیلم با نوعی فشردهسازی و انباشتن مسیر طولانی تکامل انسان از تولد تا مرگ روبرو هستیم و آن حجم انبوه زیسته شده انسان که آرامآرام او را به سمت نابودی نشانههای زندگی میبرد، در یک پروسه زمانی کوتاه خلاصه میشود و ما روند پیری و زوال مردی را پیش چشمانمان میبینیم که برای رسیدن به پایان زندگی خود شتاب دارد و با اعمالی خودویرانگرانه آن را جلو میاندازد. این سیر فروپاشی حیات را میتوانیم در تغییر شکل ظاهری مرد به خوبی ببینیم. مرد در ابتدا با بدنی سالم و پوششی کامل ظاهر میشود، اما بهتدریج شروع به حذف تمام نشانههای زندگی و علائم حیاتی از خود میکند. به خاطر جراحات شدید اندامهای بدنش را ناتوان میسازد، موهای سرش را میتراشد، لباسهایش را دور میاندازد و درنهایت در قالب تنی برهنه و خالی به استقبال مرگ میرود. درواقع او چنان خودخواسته همه چیز را از دست میدهد و خویش را از جهان هستی حذف میکند و معنای زندگی را میزداید و به پیراستگی و تهی گونگی میرسد که به مفهوم خالص و بیشائبهای از "عدم وجود" دست مییابد و در حالی که ظاهراً هست، دیگر نیست و از این رو برای او همه چیز تمام شده است، پیش از آنکه مرگ به عنوان نقطه پایان فرابرسد. در مقابل مرد، پسرک نوجوانی را داریم که از پدربزرگش مراقبت میکند و مانع از مردن او میشود اما تلاش جانفرسای مرد برای مردن، تمام شور زیستن در وجود پسرک را خدشهدار میکند و به همین دلیل احساس میکنیم پسرک بیش از آنکه به دنبال نجات پدربزرگش از مرگ باشد، میخواهد نیروی قهرانگیز مرگ بر جهان را براندازد و در برابرش تسلیم نشود. فیلم با نشانهگذاری متقارن میان مرد در سراشیبی اضمحلال و پسرک در آستانه اشتیاق به برداشت تلخ، اما عمیقی از همجواری مرگ و زندگی میرسد و نشان میدهد آنچه برای یکی حس زندگی را زنده میکند، میتواند برای دیگری میل به مرگ را برانگیزد. آن موی بلند بافته که مرد با حسرت از میان خرتوپرتهای یادگاریاش بیرون میکشد، ما به ازای همان تکه موی بریده شده دخترک در دستان پسر نوجوان است و از این رو لحظه عاشقانه نوازش موی بریده توسط پسر بجای اینکه شوریدگی هستی را تداعی کند، حسی غمانگیز از زوال و تباهی را به یاد میآورد که به زودی همه چیز را در بر خواهد گرفت. جسارت نامتعارف فیلم در این است که موفق میشود مخاطب خود را در موقعیتی طاقتفرسا و تحملناپذیر شریک کند و تجربه مازوخیستی و بیمارگونه شخصیت را از طریق تأکید بر زیباییشناسی رنج به ما انتقال دهد و تصویر باشکوه و شاعرانهای از تلاش آدمی برای رهایی از دشواری زیستن را به نمایش بگذارد اما با این وجود تماشای فیلم به کسانی توصیه میشود که میتوانند صبورانه و باحوصله به تماشای مراسم مشقتبار و پرملال جان کندن خودخواسته یک انسان بنشینند و در درد و رنج او شریک شوند.