سرویس سینمایی هنرآنلاین: فیلم "یک دزدی عاشقانه" ساخته امیرشهاب رضویان بر اساس سر و شکل کمدیوار خود آدرس اشتباه به مخاطب میدهد و او را به قصد خنداندن به سالن سینما میکشد، اما او را نمیخنداند و دست خالی میگذارد و این رودست زدن به مخاطب به چیزی جز سرخوردگی او نمیانجامد و این احساس را به وجود میآورد که فیلمساز با او روراست نبوده و دست به تقلب زده و به او وعده چیزی را داده که اساساً قصد ارائه آن در فیلمش را ندارد.
در صحنهای از فیلم وقتی آقا کمال (مهدی هاشمی) و آقا جمال (فرهاد آئیش) پس از سالها حبس کشیدن از زندان آزاد میشوند و سراغ همدستشان اسی جون (لادن مستوفی) میروند تا سهمشان از پولهای دزدی را بگیرند، متوجه میشوند اسی جون همه پولها را برای ساختن فیلمی با بازی خودش، سرمایهگذاری کرده و فیلم شکست خورده و حساب و کتاب و نقشههایش درباره پیشبینی فیلم غلط از آب درآمده و تمام پولها بربادرفته است. آنجا اسی جون میگوید که قرار بوده فیلم بفروشد ولی نفروخته و قرار بوده به جشنوارههای خارجی برود و جایزه بگیرد ولی نرفته و جایزه نگرفته است.
به نظر میرسد فیلم "یک دزدی عاشقانه" نیز میکوشد فیلمی کمدی نباشد اما به عنوان کمدی مخاطب جلب کند و بفروشد و فیلم جشنوارهای نباشد ولی مورد توجه منتقدان قرار بگیرد و نتیجهای که به دست آمده، چیزی نیست جز فیلمی عبوس و بیمزه با موقعیتهایی مضحک که نه میتواند به عنوان اثری جدی و عمیق با مخاطب ارتباط برقرار کند و نه در جایگاه یک کمدی خندهدار، او را سرحال بیاورد. در ظاهر قرار است با برقراری ارتباط میان دو ماجرای سرقت و سینما با نوعی کمدی موقعیت مواجه باشیم که دو پیرمرد دزد قدیمی که سالهای زیادی در زندان بودند و از جریان روز دنیا بیخبر ماندند، به عنوان دو هنرور از همه چیز جا بیخبر وارد دنیای پیچیده سینما شوند و این عدم تناسب میان شخصیتها و موقعیتی که در آن قرار میگیرند، منجر به ایجاد فضای دلچسب و خندهداری شود که در لایههای زیرین خود نیز نقبی به روابط و مناسبات پشت پرده سینما بزند. اما در حال حاضر هیچ پیوند منسجم و معناداری میان دو وجه متضاد دزد و هنرور بودن شخصیتها برقرار نمیشود و فیلم از این ایده که شخصیتها به عنوان هنرور وارد سینما شوند، هیچ بهره دراماتیکی در زمینه بسط و گسترش ماجرای سرقت دوبارهشان نمیگیرد.
بنابراین ما با صحنههای سینمایی کاملاً بی کارکرد و اضافی روبرو هستیم که هیچ نقش و کارکرد مؤثری در جریان شکلگیری داستان و پیشبرد آن ندارند و نمیتوانند به رویدادی کنشمند و جریان ساز در زندگی شخصیتها تبدیل شوند. به همین دلیل فیلم پر از صحنههای مرده و خنثی و بیخاصیت است که نه فقط پیرامون خود قصهای را شکل نمیدهند، حتی نمیتوانند بار کمیک و طنز فیلم را نیز بر دوش بکشند و خندهای بر لب مخاطب بنشانند و او را شاد کنند.
درواقع از جایی که آقا کمال و آقا جمال میفهمند پولهای دزدیشان که تنها سرمایه زندگیشان در پیری به حساب میآید، بر باد رفته است و دستشان به هیچ جا بند نیست، تا زمانی که دوباره ماجرای سرقت از شهربازی پیش میآید، فیلم داستانی برای تعریف کردن ندارد و در زنجیره موقعیتهایی که باید پیوسته باشند، فاصله میافتد و سیر توالی و تداوم داستان متوقف میشود و جریان روایت قطع و وصل میشود و رابطه عاشقانه آقا کمال با اسی جون نیز در میان این تمام شدن و شروع شدن، ظرفیت این را ندارد که مقدمهای یا مؤخرهای برای قبل و بعد خود به حساب بیاید.
معلوم نیست فیلمسازی که ادعا دارد شکل متفاوتی از کمدی را ارائه میدهد، از صحنههای طولانی و بیحس و حال حضور شخصیتها در حمام و یا رقص آنها در قهوهخانه و یا آوازخوانی در زندان چه هدفی را دنبال میکند و یا با طعنه زدن به همه چیز در سینما که حتی فیلم تحسینشده خود را هم زیر سؤال میبرد، در جهت دستیابی به چه دستاوردی است و چطور قرار است با شخصیتهایی که هیچ عمق و پیچیدگی ندارند و موقعیتهایی که عقیم و ناقص باقی میمانند و تضادی که میان شخصیت و موقعیت شکل نمیگیرد، اثری متمایز در زمینه کمدی ارائه کند که بتواند از کلیشههای سطحی و مبتذل فراتر برود ولی همچنان مخاطب را بخنداند؟!
نزهت بادی