سرویس سینمایی هنرآنلاین: فیلم "برادرم خسرو" ساخته احسان بیگلری مبنای خود را بر جابجایی تدریجی قطببندی منفی و مثبت در داستان میگذارد تا با بازی کردن با پیشفرضها و انتظارات مخاطب و تغییر غیرمنتظره جایگاه شخصیت سالم و دیوانه نشان دهد گاهی رفتارهای جدی و منطقی و معقول آدمهای سالم که میخواهند تحت هر شرایطی زندگی را مطابق تعریف ثابت خود پیش ببرند، تبعات ویرانگرتری نسبت به کارهای غیرقابلپیشبینی و نامعمول آدمهای مسئلهدار دارد.
در ابتدا با ورود خسرو به خانه برادرش و پیشزمینهای که درباره بیماری روانی او داده میشود، به نظر میرسد با شخصیتی نامتعادل و روانپریش روبرو هستیم که رفتارهای هیستریک و کنترل نشدهای دارد که اطرافیانش را نگران میکند و آنها را وامیدارد مدام مراقب وی باشند، اما به تدریج که در طول روایت جلو میرویم، میبینیم اتفاقاً ناصر که فردی عادی و معقول و قابل اعتماد به حساب میآید، رفتارهای غیرمنطقی بیشتری از خود نشان میدهد و دست به کارهای خطرناکتری میزند.
فیلم میکوشد در راستای همان تفکر میشل فوکو پیش برود که اعتقاد دارد در گذشته فقط به کسانی دیوانه اطلاق میکردند که مرتکب کارهای خطرناک میشدند و تهدیدی برای جامعه به حساب میآمدند و به دیگران آسیب میرساندند، اما افراد دیگری که رفتار نامتعارفی از خود بروز میدادند، میتوانستند در کنار بقیه مردم زندگی کنند و از جامعه طرد نمیشدند ولی در دوران معاصر و مدرن هر رفتاری که با سلوک و آداب عمومی مطابقت نداشته باشد و از اصول و قواعد ثابت و رایج تخطی کند، با برچسب دیوانگی و انگ روانپریشی رانده و منزوی میشود اما چیزی که نمیگذارد فیلم به اثری پیچیده و عمیق درباره برداشت و تلقی انسانها از مفهوم دیوانگی که چطور در طول زمان شکل و ساختار دگرگونهای یافته، تبدیل شود، این است که فیلمساز با تأکید بر بیماری خسرو و ارائه اطلاعات و توضیحات درباره علائم و نشانهها و بیان چگونگی نحوه کنترل و درمان آن، فیلم را به اثری آموزشی و هشداردهنده تبدیل میکند که به مخاطبش یاد میدهد چطور با اطرافیان خود که دچار اختلالات روانی هستند، برخورد کنند. در حالی که انتظار میرود حسی از ناامنی و دلهره و هراس آرامآرام از پوسته زیرین فیلم سر برآورد و فضای در ظاهر آرام و ثابت و امن داستان را تحت تأثیر خود قرار دهد و حس و حال تهدیدکنندهای را بر فیلم غالب کند و هر لحظه احتمال وقوع اتفاقی غیرقابلپیشبینی وجود داشته باشد و مخاطب در تعلیق و عدم قطعیتی مدام به سر ببرد.
درواقع مجاورت اجباری دو برادر که همواره در تقابل و تضاد یکدیگرند، باید مجال واکاوی در گذشته آنها را فراهم آورد و پرده از حسی بیان ناشدنی و مکتوم بردارد و هر بار که موقعیت پرتنشی میان خسرو و ناصر رخ میدهد، باید شکافی در روایت رخ دهد و لایه جدید و ناگفتهای از گذشته آنها از دل زیر متن داستان بیرون بزند و زمینه جابجایی آن دو در جایگاه فرد سالم و بیمار را فراهم کند ولی فیلم به دلیل تکرار موقعیتهای بحرانی که فقط از لحاظ کمیت شدت میگیرد و هر بار رفتارهای هیستریک خسرو و واکنشهای تهاجمی ناصر در برابرش بدتر از قبل میشود، نمیتواند حرکتی عرضی در جهت نفوذ به عمق رابطه دو برادر داشته باشد.
مشکل اصلی فیلم این است که از همان ابتدا دست به جانبداری و موضعگیری میزند و در کنار شخصیت خسرو به عنوان یک فرد نامتعارف قرار میگیرد و کارهای او را که میتواند تحت تأثیر بیماری روانیاش جنبه خطرناکی بیابد، به رفتارهایی پرشور و سرخوشانه تقلیل میدهد و انتخاب شهاب حسینی نیز به عنوان یک بازیگر سمپاتیک و دوستداشتنی، همدلی فیلمساز از شخصیت خسرو را دامن میزند و در مقابل از ناصر شخصیتی دافعه برانگیز و غیرمنطقی میسازد و او را به هیولایی مخوف تبدیل میکند که حاضر میشود برای حفظ موقعیت خود دست به کارهای وحشتناکی بزند. همین دوقطبی کردن شخصیتها به بزرگترین مانع برای روند تدریجی جابجایی میان دو برادر و به چالش کشیدن پیشفرضهای مخاطب در تعریف او از اختلالات روانی تبدیل میشود.