سرویس سینمایی هنرآنلاین: با وجود ارجاعات روشن و آشکار "مالاریا" به "نفس عمیق"، فیلم فاقد آن شور وحشیانه و بازیگوشی افسارگسیخته "نفس عمیق" است که انگار در لحظه فوران و جوشش میکرد ولی در "مالاریا" به نظر میرسد مدام در حال کنترل شدن و به قاعده درآمدن است.
پرویز شهبازی در "نفس عمیق" با پنهان نگهداشتن پیشینه شخصیتها و سکوت کردن درباره انگیزه و دلیل واکنشهایشان منجر به ایجاد نوعی حس دلزدگی مفرط و افسردگی بیدلیل در فیلم شده بود که سرخوردگی و عصیان نسل جوان را فراتر از درگیری آنها با مشکلات اجتماعی نشان میداد و از حس و حال نیهیلیستی و نیستانگاری برخوردار میشد که خودویرانگری شخصیتها را عمیق و پیچیده جلوه میداد، ولی در "مالاریا" آن شورش و سرگشتگی جوانانه به کلیشه دختر و پسر فراری و جوان موزیسین تنزل یافته است که آنقدر درباره خود، انگیزهها، مشکلات و شرایط زندگیشان توضیح میدهند که از شخصیتهای مطرود، عاصی و سرخورده به افرادی عادی با دغدغههای رایج تبدیل میشوند و ریشه و منشأ ناسازگاری و غرابت و درک ناشدنیشان با جامعه به چیزی در حد موی بلند آذرخش و زنجیر گردن مرتضی و سیگار کشیدن حنا تقلیل یافته است.
این بار هم قرار است ساختار فیلم بر مبنای پرسهزنی و خیابانگردیهای شخصیتها که مدام با گوشی موبایل از خود و اتفاقات در مسیرشان فیلم میگیرند، شکل بگیرد و همهچیز به صورت جریانی از سر اتفاقی بودن به نظر برسد، اما گهگاه حوادثی که برای دختر و پسر رخ میدهد، چنان حسابگرانه و چیده شده است که نمیتواند حس و حال وقتگذرانی و بطالت لذتبخش در پرسه زنی و همهچیز را پشت سر گذاشتن و دنبال هیچ نبودن را تداعی کند.
درواقع در چنین ساختاری به نوعی بیهدفی و سر به هوایی و حواسپرتی نیاز است که به نظر برسد شخصیتها برای فیلمهایی که میگیرند، مخاطبی را در نظر ندارند و نمیخواهند حرف و پیامی را از طریق آن منتقل کنند و از چنین فیلمی انتظار میرود که ایدئولوژی و جهانبینی موردنظرش را در بازیگوشی و لاقیدی فرمش پنهان کند و مخاطب خودش از طریق ربط دادن به تصاویر پراکندهای که شخصیتها با موبایل گرفتهاند، پی به حس تک افتادگی و سرگشتگی آنها در اجتماع پیرامونشان ببرد.
شهبازی هرچند ساختار فیلم را بر مبنای چیدمان تصادفی داستانکهای مختلف و پراکنده طراحی کرده اما در انتخاب آنها به سراغ رویدادهای تکراری و سطحی مثل وام گرفتن، دعوای صاحبخانه، زورگویی پدر، مصاحبه رادیویی و جشن توافق هستهای رفته که به صورت اشارات مستقیم و مؤکد وضعیت شخصیتها را ناشی از شرایط اجتماعی نشان میدهد. اتفاقاً همین رویکرد دلیلتراشی و توضیح یابی برای بحران نسل جوان بجای اینکه ما را به پیوند معناداری از وقایع و روابط برساند، باعث شده با زنجیرهای از رویدادهای آشفته و نامرتبط روبرو باشیم که به دلیل چیدمان حسابشدهشان از ایجاد سیر منظم و تعیین نشده از شکلگیری آزاد روایت نیز جلوگیری میکنند.
به نظر میرسد مشکل اصلی فیلم بیش از هر چیزی در چندپارگی لحن آن باشد که گاهی با نوعی بیحواسی مطلوب پیش میرود که همهچیز خودانگیخته و بداههوار به نظر میرسد و ما را در لذت سرک کشیدنهای بیدلیل غرق میکند و گاهی چنان همهچیز سرشار از دلیل و بهانه و توضیح میشود که حسابشده و قاعدهمند جلوه میکند و حس لذت از آن پرسهزنیهای بازیگوشانه را مخدوش میکند. انگار تا میخواهد جریان سیال و آزاد فیلم راه بیفتد، چیزی جلوی آن را میگیرد و در آن وقفه ایجاد میکند و در بیحواسیهایمان مدام فکر و ایدئولوژی و جهانبینی اثر را به ما یادآوری میکند. لابد فیلمساز میهراسد که ما آنقدر درگیر حس سرخوشانه پرسهزنیهایش بشویم که حضور او را از یاد ببریم و گمان کنیم که فیلم خودبهخودی شکل گرفته است و از این رو گهگاه دخالت میکند و خودی نشان میدهد.