سرویس سینمایی هنرآنلاین: مهدی احمدی از جمله بازیگرانی است که ابتدا با نقاشی وارد عرصه هنر شد، بعد موسیقی را ادامه داد و در نهایت به سمت سینما کشیده شد، اما همچنان نقاشی اولویت اولش در زندگی است و آن را با هیچ چیز دیگری تغییر نمی دهد.

او سال 68 با فیلم "در کوچه‌های عشق" خسرو سینایی وارد سینما شد، اما اوج نقطه ورود او به این عرصه فیلم "عروس آتش" بود. "شب‌های روشن" به کارگردانی فرزاد مؤتمن از دیگر فیلم‌های شاخص اوست. احمدی را این روزها با بازی در فیلم "ارغوان" بر روی پرده نقره‌ای سینما می بینیم، با او درباره حضورش در سینما و کارهایی که پیش رو دارد به گفتگو نشستیم که ماحصل آن را در زیر می‌خوانید:

شما با نقاشی وارد عرصه هنر شدید، بعد به سمت موسیقی رفتید و در نهایت نیز وارد عرصه سینما شدید. کمی درباره نحوه ورودتان به سینما بگویید؟

ورود من به سینما بسیار اتفاقی بود. سال 68 و درست بعد از جنگ آقای سینایی قصد داشتند فیلم "در کوچه‌های عشق" را بسازند، به من زنگ زدند و از من خواستند که به دیدنشان بروم. وقتی قصه را برای من روایت کردند، درآن زمان دانشجو بودم، ضمن اینکه قصد داشتم با یک گروه موسیقی برای اجرای کنسرتی به ژاپن بروم. از سوی دیگر بسیار ترسیده بودم و نمی‌دانستم که برای بازی در فیلم باید چه کنم. آقای سینایی آن زمان به من گفت نگران نباشم و شرایط را به گونه‌ای برنامه‌ریزی کردند که بخش‌های مربوط به من پس از بازگشتم از سفر فیلمبرداری شود. در آن زمان من هیچ آشنایی با سینما نداشتم و تنها بسیار فیلم می‌دیدم. در هر صورت به ژاپن رفتم و کنسرتمان برگزار شد و بعد بلافاصله به ایران برگشتم و به اهواز رفتم و از آنجا راهی آبادان شدم. دقیقا دو فضای کاملا متضاد را تجربه می‌کردم، از یک سو ژاپن مدرن و از سوی دیگر آبادان جنگ‌زده‌ای که هیچ چیز از آن باقی نمانده بود، این تضاد در آن زمان برایم بسیار عجیب بود. درنهایت فیلم ساخته شد و بعد از اکران برای ایفای نقش‌های بسیاری از من دعوت کردند، اما نمی‌توانستم بازی کنم، چرا که فکر می‌کردم باید نقاشی کنم و سینما وقتم را می‌گرفت. شاید اگر آن زمان سینما را ادامه می‌دادم، امروز شرایط به گونه‌ای دیگر بود. پیشنهادات خوبی برای سینما شد، اما نپذیرفتم. چرا که نقاشی من را به سمت خود می‌کشاند. سال 73-74 همزمان با نمایشگاهی که داشتم، آقای سینایی فیلم "کوچه‌ پاییز" را دست گرفتند و من درآن فیلم نیز چند روزی کار کردم تا در نهایت سال 78 "عروس آتش "اتفاق افتاد و من به صورت جدی وارد عرصه سینما شدم.

با توجه به تجربیاتی که در زمینه هنرهای مختلف دارید، کدامیک برایتان از ارزش و اهمیت بیشتری برخوردار است و اصولا خودتان را سینماگر می‌دانید یا نقاش؟
هردوی اینها برای من بسیار اهمیت دارند. سینما خیلی وابسته به فرد نیست و به عوامل و عناصر بسیاری وابسته است. اگر کارگردان و فیلمسازی باشد که به کارش اعتقاد داشته باشم آن سینما برایم از اهمیت بالایی برخوردار است، چرا که احساس می‌کنم به اندازه نقاشی ماندگار خواهد بود و به همان اندازه درآن هنر و خلاقیت به کار گرفته می‌شود، اما باز هم سینما یک کار گروهی و جمعی است. اما نقاشی در ته ذهن من همیشه اهمیت بیشتری داشته است.


در این سال‌ها بیشتر سینما بر نقاشی شما تاثیرگذار بوده است یا نقاشی بر بازی شما تاثیر گذاشته است؟
نقاشی بسیار بیشتر بر سینما تاثیرگذاشته است، چرا که نقاشی، فهم شما را از تصویر بالاتر می‌برد و به عنوان یک بازیگر می‌فهمید در چه قابی هستید، نور به چه شکل است و میزانسن صحنه چگونه است. شاید متمرکزتر باشید و بهتر متوجه مسائل ریز صحنه شوید.

معمولا نقاشان آدم‌های درونگرایی هستند و اغلب نقش‌هایی که شما بازی کردید نیز به همین گونه بوده‌اند. این درونگرایی شما چقدر متاثر از نقاشی است ؟
تاثیر نقاشی هم می‌تواند باشد، اما یک بخشی به کاراکتر و شخصیت اصلی خودم باز می‌گردد. زمانی من بسیار خجالتی و درون‌گرا بودم و صحبت کردن با آدم‌ها برایم بسیار سخت بود و همه چیز را اغلب در خودم حلاجی می‌کردم، الان هم خیلی برون‌گرا نیستم، اما تاحدی این درونگرایی کمتر شده است. شاید این درونگرایی شخصی خودم همراه با نقاشی و خلوتی که می‌طلبد همراه شده است. چرا که من اغلب، از 24 ساعت، چیزی حدود 12 ساعت را در آتلیه‌ام تنها هستم. سکوتی دارم که من را همراه خود می‌کند و این تاثیر وجود دارد، اما این به این معنا نیست که در سینما نقش‌های دیگر را بازی نکرده‌ باشم. من در سینما نقش‌های برونگرا هم داشتم.

شما هم در عرصه هنرهای تجسمی فعالیت دارید و هم در سینما، سینمایی که خود برگرفته از انواع هنرهای تجسمی است که امروز خیلی از آن بهره برده نمی‌شود و اغلب کارگردانان ما با عناصر هنرهای تجسمی هیچگونه آشنایی ندارند. فکر می‌کنید چرا چنین اتفاقی رخ داده است؟
با حرف شما موافقم، بسیاری از کارگردانان ما با عرصه هنرهای تجسمی آشنایی ندارند و متاسفانه جای تاسف دارد و اصول اولیه سینما و قاب‌بندی را به همین دلیل نمی‌توانند به درستی رعایت کنند. بسیاری از سینماگران ما ادبیات، قصه و داستان را اساس فیلم خود می‌دانند و فکر می‌کنند اگر قصه خوب روایت شود، فیلم خوبی ساخته شده است. در حالی‌که این قصه باید روی تصویر سوار شود و تصویر است که قصه را بازنمایی می‌کند ودر نهایت بیننده تصویر را می‌بیند. شما می‌توانید یک قصه خوب را با تصاویر بسیار بد ارائه دهید و دافعه برای مخاطب خود ایجاد کنید. درحالی که هنرهای تجسمی، اساسش تصویر است و تصویرسازی به معنای شکل دادن به یک تصویر و قاب است و یک سینماگر باید آن را بشناسد. نه اینکه الزاما برای این شناخت نقاش باشد، اما باید تصویر، کمپوزیسیون، رنگ، نور، زیبایی‌شناسی و... را بشناسد. عمده فیلمسازان خوب سینما یا عکاسان خوبی هستند یا نقاشان خوبی هستند و یا نقاشی را خیلی خوب می‌شناسند. به طور مثال خسرو سینایی نقاش نیست و معماری خوانده است، اما نقاشی را خیلی خوب می‌شناسد. یا عباس کیارستمی نقاشی خوانده است. درک زیبایی شناسی عنصری است که کمبودش در سینما حس می‌شود. ابزارهای امروز به فیلمسازی کمک کرده است، اما همین سادگی به سینما ضربه زده است، چرا که فیلمساز باید در درجه اول تصویرشناس خوبی باشد. ناصر تقوایی عکاس فوق‌العاده خوبی است، در واقع این فیلمسازان بر مبنای شناخت و درک درستی که از سینما دارند فیلم‌هایشان پس از سال‌ها هنوز هم برگی زرین از سینمای ایران است. مجموعه ادبیات و تصویر موضوع بسیار مهمی است و فیلمساز باید هر دو وجه را برای بیان آنچه که می‌خواهد خیلی خوب بشناسد.

شما این روزها فیلم "ارغوان" را بر پرده سینما دارید. کاری از کیوان علیمحمدی و امید بنکدار که در اغلب آثارشان ردی از هنرهای تجسمی دیده می‌شود. کار با این دو فیلمساز برای شما چگونه بود؟
من در" ارغوان" برای اولین بار با این دو فیلمساز کار کردم. این دوستان برای قاب‌ها و کادرهایی که انتخاب می‌کنند نقاشی را بسیار مورد توجه قرار می‌دهند و حتی قبل از فیلمبرداری، نقاشی‌هایی از یک نقاش دانمارکی آوردند و اساس قاب‌بندی و دکوپاژشان را برمبنای همان نقاشی‌ها قرار دادند. از این وجه کار با آن‌ها برای من بسیار جذاب بود. این دو کارشان به لحاظ کارگردانی و تصاویر زیبایی که در اثارشان دیده می‌شود، بسیار قابل اعتنا ست. اما تنها قاب زیبا بدون فیلمنامه خوب هم سینما نیست.

این روزها در سینما مشغول چه فعالیتی هستید؟
بعد از نمایشگاه نقاشی‌ام، قرار است در فیلمی بازی کنم. همین طور صحبت‌هایی نیز با خسرو سینایی برای کار جدیدش داشتم که اگر اتفاق بیفتد کار خوبی خواهد بود.

چقدر این دسته بندی‌های موجود سینما روی کار شما تاثیرگذاشته است؟
اصولا کیفیت کار، فیلمنامه و کارگردانی برای من مهم است. مخاطب فیلم را می‌تواند کودکان و نوجوانان، عوام یا روشنفکران جامعه تشکیل دهند. اگر فیلم خوب باشد،این که شما در کدام دسته حضور دارید خیلی اهمیتی ندارد، ضمن اینکه خیلی قائل به این دسته بندی‌ها نیستم.

آیا برای جشنواره سی و چهارم فیلم فجر اثری دارید؟
بله، فیلم "روبه‌رو" را دارم به کارگردانی رایا نصیری که فکر می‌کنم در بخش هنر و تجربه حضور داشته باشد.

در فیلم "روبه‌رو" چه نقشی را ایفا می‌کنید ؟
در این فیلم نیز نقش مردی را بازی می‌کنم که از همسرش جدا شده است و بعد از سال‌ها با همسر سابقش وارد خانه‌ای می‌شوند که آن را حفظ کرده‌اند و در ادامه اتفاقاتی می افتد که داستان فیلم را شکل می‌دهد. در این فیلم با مرضیه وفامهر و رویا افشار همبازی هستم، که کار کم پرسوناژ وآپارتمانی است.

با توجه به اینکه این فیلم قرار است در گروه هنر و تجربه اکران شود، این سینما را چطور ارزیابی می‌کنید؟
من حس می‌کنم حضور گروه هنر و تجربه در سینمای ایران بسیار موثر بوده است. اتفاقات خوبی را در سینما شکل داده و با این نوع اکران من نیز بعد از سال‌ها به سینما بازگشتم و در سالن سینما فیلم دیدم.

آخرین فیلمی که دیدید؟
"احتمال باران اسیدی" که به نظرم فیلم بسیار خوبی بود و همه چیز سرجای خودش قرار داشت. وقتی فیلم را می‌بینید احساس خوبی دارید. در طی این مدت فیلم‌های بسیاری در گروه هنر و تجربه دیدم که عمدتا کارهای بسیار خوبی بودند.