سرویس سینمایی هنرآنلاین: "دختر رفته" (Gone Girl) با تکیه بر یک رمان پرفروش نوشته جیلیان فلین (که تنها در سال اول انتشار بیش از دو میلیون نسخه فروش داشت)، داشتن یک بازیگر ستاره در نقش اصلی و یک کارگردان درجه یک در پشت دوربین، فیلمی از این بزرگتر نمیتواند باشد.
بن افلک در این فیلم که داستان آن در میزوری روی میدهد، نقش مردی به نام نیک دان را بازی میکند که در پنجمین سالگرد عروسی خود گزارش میدهد همسرش امی (رزاموند پایک) ناپدید شده است. تحت فشار پلیس و جنون رسانهای فزاینده، آنچه ابتدا یک ازدواج موفق تصور میشد، شکل دیگری پیدا میکند.
فیلم جدید دیوید فینچر از جمعه هفته بعد - 3 اکتبر (11 مهر) - اکران عمومی میشود، اما برای اولین بار در دنیا امشب (جمعه) به عنوان فیلم افتتاحیه پنجاه و دومین دوره جشنواره فیلم نیویورک به نمایش درمیآید.
برای یک بار هم که شده همه جار و جنجالها، موجه جلوه میکند. بازیگران بسیار خوب، از نقشهای اصلی تا نقشهایی که کمترین دیالوگ را دارند، کارگردانی بینقص فینچر و مهارت همکاران قدیمی او در پشت صحنه در کنار هم به خوبی نشان میدهد که وقتی فیلمساز و دستمایه فیلم او به خوبی مطابق هستند، چه اتفاقهای خوبی میافتد.
فینچر که فیلمهای او میتوانند بیجهت، اضطرابآور ("هفت") یا رسما، چشمگیر ("شبکه اجتماعی") باشند، ذاتا کارگردانی سرد و غیردوستانه است، خلق و خویی که به خوبی با نگاه نگرانکننده و یاسآور "دختر رفته" به طبیعت انسانی، تلفیق میشود.
فلین - رماننویس و فیلمنامهنویس - نه تنها بدیها و شرارت قلب مردان (و زنان)، بلکه دروغها، فریبکاریها و خودخواهیهای زندگی را نیز مورد توجه قرار میدهد، اما این واقعیت که مضامین آثار او اساسا عشق، ازدواج و ارتباطات شخصی هستند به "دختر رفته" نوعی وابستگی انسانی میدهد که جای آن در فیلم قبلی فینچر "دختری با خالکوبی اژدها" خالی بود.
"دختر رفته" با نزدیکی کامل به طرح داستانی کاملا پیچیده فلین و آبشاری از اتفاقات غافلگیرکننده (که در کتاب آنقدر زیاد هستند که حتی در مدت زمان دو ساعت و 25 دقیقهای فیلم هم کاملا جا نشدهاند)، تصویری خاص از ازدواج ارائه میدهد، گویی آلفرد هیچکاک پیش از فیلم ساختن، کلی فیلم از اینگمار برگمان دیده باشد.
تنها نیمی از فیلم قالب داستانی دارد. "دختر رفته" از زمان حال و تحقیقات درباره علت ناپدید شدن امی تا فلاشبکهای فراوان در حرکت رفت و برگشتی است، تصاویری که از طریق صدای او روی تصویر در حالی که دفتر خاطرات روزانهاش را میخواند، میبینیم.
از طریق صدای روی تصاویر به چند سال قبل بازمیگردیم، زمانی که نیک و امی در منهتن همدیگر را میبینند، این دو که در مجلهها مطلب مینویسند، واقعا، دیوانهوار و عمیقا عاشق هم میشوند و دو سال اول ازدواج هم همه چیز خوب است. امی در لحظهای از فیلم میگوید: ما خیلی بانمکیم. دوست دارم با مشت بکوبم به صورتمان.
صدای روی تصویر همچنین به ما میگوید که امی الگوی مجموعه کتابهای کودکانه بسیار پرفروش "امی شگفتانگیز" نوشته پدر و مادرش (دیوید کلنون و لیسا بینز) است. این کتابها درباره شخصیتی است که امی واقعی اغلب از او عقبتر است. این رقابت، امی واقعی را دیوانه کرده، اما در عین حال ثروت زیادی برای او بر جا گذاشته است.
از این نقطه است که واقعیت به زور وارد زندگی این آدمها میشود. نیک و امی هر دو کار خود را از دست میدهند، مادر امی سرطان میگیرد و نتیجه این است که نیک و امی به کارتیج شمالی، زادگاه نیک نقل مکان میکنند، جایی که امی نیویورکی نمیتواند با آن کنار بیاید.
در همین حال، در زمان حال، نیک هر روز بیش از پیش در مظان اتهام قرار میگیرد که او امی را سر به نیست کرده است (سیرک رسانههای وحشی یکی از اهداف فیلم است).
افلک که خود با جنجال رسانهای بیگانه نیست، نخوت و دوستداشتنی بودن شخصیت نیک را به خوبی تلفیق میکند و پایک که در فیلمهایی چون "یک آموزش" و "جک ریچر" حضوری بهیادماندنی داشت، با نقشآفرینی خود که از هر جهت دور از انتظارات است، به اندازه افلک موفق ظاهر شده است.
اگر تمام شخصیتهای فرعی "دختر رفته" به اندازه شخصیتهای اصلی، خوب نبودند، طرح داستانی پیچیده آن نمیتوانست به این اندازه تاثیرگذار باشد.
لری میفیلد که از فیلم "باشگاه مشتزنی" در سال 1999 تاکنون بازیگران فیلمهای لینچ را انتخاب میکند، با قرار دادن بازیگرانی چون نیل پاتریک هریس، تایلر پری، میسی پایل، امیلی راتایکوفسکی و کیسی ویلسن، همینطور کری کون، کیم دیکنز، پاتریک فیوجیت، دیوید کلنون و لیسا بینز در این موزائیک پیچیده، کاری فوقالعاده خوب انجام داده است.
مشابه این کار را تیم تولید قدیمی فینچر شامل جف کراننوث مدیر فیلمبرداری، کرک بکستر تدوینگر، دانلد گراهام برت طراح صحنه، تریش سامرویل طراح لباس و تیم موسیقی و طراح صدا شامل ترنت رزنور و اتیکس راس و رن کلایس انجام دادهاند.
آنها اجازه ندادند شیره محبت انسانی حتی ذرهای به این پروژه نزدیک شود، اما این همان کاری بود که باید انجام میشد.
لس آنجلس تایمز / 25 سپتامبر
علی افتخاری