گروه سینما خبرگزاری هنر ایران: فیلم روایتی است از پشت پرده فوتبال ایران که به گفته سازندگان با الهام از یک ماجرای واقعی ساخته شدهاست. موسی ورزشکاری قدیمی است که همه هم و غمش نگهداری از برادر کوچکش مسعود است.
او در سر رویای این را دارد که برادرش را به یک تیم دسته یکم لیگ معرفی کند و البته موفق هم میشود اما برادرش توسط امین همبازیاش در زمین فوتبال طی حادثهای کشته میشود. از این پس موسی دنبال پیدا کردن دلیل اصلی قتل میرود و در این میان به مافیای گستردهای بر میخورد که ریشهدار است و در پایان میفهمد که برادرش هم جز تقصیرکاران اصلی است.
ماجرای داستان ورزشی معماگونه فیلم کشش دارد و بیننده را تا پایان برای کشف حقیقت با خود همراه میکند. نقاط عطف داستان هم به جا و به موقع در داستان گنجانده شدهاند و بر گیرایی فیلم افزودهاند. شخصیت پردازی داستان هم درست است و اشخاص اضافی وجود ندارند و هر شخصیتی به اندازهای که در داستان نقش دارند به بیننده معرفی میشوند و نکته مثبت اینجاست که همین اطلاعات کم هم برای بیننده کافی است: موسی فردی است که تلاش دارد درست زندگی کند و شخصیتی کمک رسان دارد و نوع نگاه پدرانهاش به دیگران به ویژه مسعود قابل درک است. مادری که در دو سکانس به بیننده معرفی میشود و میتوان فهمید که فقط دلسوز است و دلرحم و زخم خورده اما کار مثبت زیادی از دستش بر نمیآید. مونا زنی که خیلی از سلطه موسی بر همسرش راضی نیست و احتمالا مشوق شوهرش بوده تا زندگی بهتری برای خود و فرزندش آوا مهیا کند. فرزاد هم جوانکی است که خیلی به اصطلاح جوزده است و بنابر مقتضیات سنش سرش باد دارد و از خطر نمیهراسد. معرفی لیدا نامزد موسی و برادرش که یکی از سرکردگان مافیا است هم گرچه کوتاه است اما در دل داستان به درستی جایگذاری شدهاست.
شاید تنها اشکال فیلمنامه پایانبندی آن باشد که بهتر بود در همان سکانس باشگاه و تسلیم شدن موسی در برابر قدرت مافیا فیلم هم پایان میپذیرفت چرا که آن حرکت قهرمانگونه موسی و ورودش به برنامه نود و افشاگری و در نهایت قتل او چندان باورپذیر نیست و شاید بهتر بود این بخش کار در فیلمنامه بهتر کار شود.
عزیزی در مقام کارگردان اول متوسط است: نه خیلی خوب نه خیلی فاجعهبار. بازی بازیگران هم به همین منوال است. کیایی در نقش موسی نه بد است نه عالی، یک بازی متوسط که البته بیننده را خسته نمیکند. زین العابدین هم همان بازی همیشگی را دارد که اینجا به نقش مونا میخورد. ستودهنیا نیز به همین منوال پیش رفته است و شاید بتوان گفت که بحرانی در نقش کوتاه خود خوب ظاهر شدهاست و مشخص است که همه تلاش خود را کرده.
انتخاب نماها در اغلب صحنهها خیلی هوشمندانه و فکر شده نیست وشاید بتوان گفت که یکی از نکات منفی فیلم است چرا که لوکیشنهای انتخابی قابلیت نمابندی بهتری را داشتهباشند اما به نظر میرسد که بیشتر برای قاب عکس مناسب باشد نه قاببندی فیلم.
در انتها میتوان گفت که بازی را بکش به عنوان یک کار اولی قابل قبول است و باید دید که عزیزی در کارهای آتی چه میکند.
نویسنده: لاله محمودی/ عضو انجمن منتقدان و نویسندگان سینمایی ایران
انتهای پیام