گروه سینمای خبرگزاری هنر ایران: حمزه صالحی نویسنده‌ی فیلم‌های پرفروش این سال‌هاست. فیلم‌هایی مثل «دینامیت» «بخارست» «تگزاس 2» فیلم بی‌رقیب «فسیل» و حالا «تگزاس 3» را بر روی پرده دارد. در گفت‌وگوهایی که پیش از این داشته گفته است که به کارگردانی علاقه دارد و به اتفاق مجموعه‌ی عامریان فیلم قصد دارد به کارگردانی بپردازد. به بهانه‌ی موفقیت «تگزاس 3» در گیشه با وی به گفت‌وگو نشستیم که در ادامه تقدیم کرده‌ایم.

 

خبرها حاکی از این است که حمزه صالحی قصد کارگردانی دارد. آیا در کارگردانی هم می‌توانید به موفقیتی مثل فیلمنامه‌نویسی نائل شوید؟

دوره‌ای که درگروه کودک و نوجوان شبکه تهران با مجموعه‌ی رنگین‌کمان همکاری می‌کردم به موازات نویسندگی، به کارگردانی هنری مجموعه نیز مشغول بودم، آنهم به مدت 5 سال. علاه بر این برای همین گروه کودک و نوجوان 2 تا 3 سریال در ایام نوروز دهه 90 هم کارگردانی کرده‌ام. بر همین اساس طبیعتا دغدغه‌ی کارگردانی را از سال‌ها پیش داشته‌ام.

منتهای مراتب کسب اعتماد سخت است. البته به اتفاق آقای عامریان چند سال پیش هم مجموعه‌ی نارگیل را برای فیلیمو کارگردانی کردیم. هم مجموعه‌ی فیلیمو راضی بودند و هم مخاطب استقبال خوبی داشت. طبیعتا امیدم برای کارگردانی خیلی زیاد است و دوست دارم در مجموعه‌ای که به من اعتماد دارند کارگردانی را شروع کنم. با آقای عامریان قرارهای کارگردانی را گذاشته‌ایم. البته کارگردانی را با ساخت کمدی شروع نمی‌کنم. فضاهای جدی‌تر را برای کارگردانی بیشتر می‌پسندم.

 

چرا اغلب هنرمندان و اهالی سینما و تلویزیون با وجود اینکه شروع فعالیت و چهره‌ شدنشان با تم کمدی بوده، در اولین تجربه امکان مولف شدنشان ترجیح می‌دهند فضاهای جدی را تجربه کنند؟

یک دلیلش می‌تواند تاییدن نشدن کارهای کمدی در فضای رسمی توسط منتقدین یا مخاطبان جدی‌تر سینما باشد. کسی که توانسته اعتماد لازم برای شروع کارگردانی را کسب کند لازم می‌بیند جدی گرفته شود. اما باید بگویم به مسیر حرفه‌ای که اصغر فرهادی رفته است، علاقه‌مندم. اصغر فرهادی در تلویزیون سریال‌های کمدی می‌نوشت.  مثل روزگار جوانی و داستان یک شهر...

ایشان بعد از جریان سریال‌سازی ریل عوض کردند و کارگردانی یک مجموعه‌ی خیلی جدی و تلخ با عنوان داستان یک شهر را عهده‌دار شدند. من نیز بر همین منوال چشم‌اندازم این است که یک سریال در فضای اجتماعی بسازم. به موازات این دو مسیر همچنان به شدت به سینمای کودک و نوجوان علاقه‌مندم و ممکن است برای ورود به سینما یکی از این دو را انتخاب کنم. اگر بخواهم برای ورود به فضای سینما از راه کمدی وارد شوم هم ترجیحم این است با ایده‌ای کلیشه‌ای نباشد. به شکلی که مخاطب جدی‌تر سینما هم بتواند با آن ارتباط برقرار کند.

حمزه صالحی 5

آشنایی شما با آقای عامریان از تگزاس 2 به بعد شروع شد.

آشنایی آقای عامریان و من به واسطه‌ی «دینامیت» بود. اول «دینامیت» ساخته شد و بعد «تگزاس 2». در واقع زمان ساخت «دینامیت» آقای عامریان گفتند اگر طرح خوبی برای «تگزاس 2» داری بیاور و دومین پروژه مشترک ما شد «تگزاس 2» ولی چون «دینامیت» به دلایلی به صورت غیررسمی توقیف شد «تگزاس 2» اولین همکاری مشترکمان برای اکران شد.

 

در گفت‌وگویی که با فیلیمو داشتید گفته‌اید «ما معترفیم که خوب نیستیم اما قابلیت بهتر شدن داریم» قبل از هر چیز میزان صحت این گفته را بفرمایید.

بخشی از این صحبت صحت دارد. در واقع ما معترفیم که می‌توانیم بهتر شویم.

 

در ادامه گفته‌اید «اما منتقدان کمکی به ما نمی‌کنند.»

با یکی دو نفر از منتقدان مثل آقای روحانی که رفاقت بیشتری دارم صحبت کرده‌ام، به واسطه‌ی اینکه خودم هم درموسسه «کارنامه» کارگاه نقد شرکت می‌کردم و بعدها در روزنامه‌هایی نقد نوشته‌ام، هم نقد سینمایی و هم نقد بر رمان و داستان کوتاه، می‎دانم قواعد نقد با قواعد تعریف کردن از یک فیلم یا واکنش مقدم بر نقد خیلی متفاوت است.

وقتی حین تعریف از فیلم صرفا گفته شود این بخش را دوست ندارم، آن بخش فیلم خوب نیست، فاجعه است یا سینمای ما به سمت ابتذال می‌رود، که نقد محسوب نمی‌شود. استادی داشتم که تاکید می‌کردند واژه‌ها را درست استفاده کنیم یا قبل از استفاده مفهوم‌شان را بدانیم. با هر منتقدی که پیرامون صحبت‌هایشان صحبت می‌کنم اول می‌پرسم «ابتذال یعنی چی» اول ابتذال را تعریف کنیم و براساس آن تعریف ببینیم آیا به سینمای بدنه ما نزدیک است یا نه.

فضای نقد سینما در کشور ما به شدت احتیاج به رنسانس دارد. مدت‌هاست نقدی نخواندم که بتوانم از آن به استدلال درستی برسم. به همین علت ترجیح می‌دهم که بروم نظرات مردم را بخوانم. نظرات مردم دقیق‌تر، بی‌غرض‌تر و سرراست‌تر است. به یک شوخی اشاره می‌کنند و می‌گویند کار نکرده یا اینجای فیلم را به این علت دوست نداشتیم یا از اینجا به بعد فیلم خوب نبود چون...

نظرات را از مخاطب عام می‌گیرم و سعی می‌کنم به کار بگیرم. همانطور که گفتم مدت‌هاست نقدی نخواندم که بتواند کمکی به من کند. اغلب توهین و کدی و به شدت با موضع بالا به پایین است متعاقبا کمکی هم به سینمای ایران نمی‌کند. ما سعی می‌کنیم مسیر خودمان را برویم. در سینمای هالیوود هم سینمای مارول مسیر خودش را می‌رود در کنارش بخش جدی سینمای هالیوود هم دارند. هر چند الان در دوره‌ی فرسایشی خود به سر می‌برند اما همچنان در هالیوود فیلم خوب می‌بینیم.

چرا سینمای اجتماعی ما به شرایط عجیب غریبی رسیده. چرا منتقدین به این مسئله نمی‌‎پردازند. اگر در تمام این سالها منتقدین در حال کمک به سینما بودند چرا وضعیت حال حاضر سینما اجتماعی‌مان این است. خیلی واضح بگویم در 5 سال اخیر من 5 فیلم اجتماعی خوب ندیدم. منی که به شدت به سینمای مهرجویی علاقه‌مند بوده و هستم. به شدت سعید روستایی را دوست دارم و به نظرم فوق‌العاده است. هومن سیدی هم همینطور. اینکه الان مسئولیت افول سینمای اجتماعی را به گردن سینمای کمدی بیندازند حرف بسیار غلطی است.

فسیل

با وجود نظر شما مبنی بر قبول نداشتن نقدها و مغرضانه بودنشان بیایید به صورت مصداقی در مورد بعضی نقدها صحبت کنیم. جایی نوشته که داستان «تگزاس 3» پراکنده است و صرفا موقعیت‌های بی‌ربط خنده‌دار کنار هم چیده شده.

در «تگزاس 3» الهامی از فیلم «12 صندلی» وجود دارد. ما یک بحرانی مرکزی داریم. به این شیوه که گروهی می‌خواهند از کشور خارج شوند در حالی که ممنوع‌الخروج هستند. بنابراین تصمیم می‌گیرند که مشکل خروجشان را خودشان حل کنند. در حالی که به صورت همزمان پلیس هم در حال حل کردن موضوع است. این موازی‌کاری ناگهان تبدیل به بحران می‌شود. اگر چیزی در فیلم خارج از ساختار گفته شده است به من بگویید. تمام رویدادهای قصه‌ی «تگزاس 3» حول همین استوری‌لاین یا نخ تسبیح می‌گردد.

برای مجموعه‌های مختلفی مثل «رنگین‌کمان» که در دوره‌ی اوج تلویزیون یکی از سه برند کودک تلویزیون بود، نویسندگی کرده‌ام. در آن دوره افراد سخت‌گیری حضور داشتند که فیلمنامه می‌فهمیدند و تو نمی‌توانستی کار ضعیف بدهی. هومن حاجی‌عبداللهی، محمدرضا علی‌معدودی آن دوره آنجا بودند. من برای آن مجموعه 2000 فیلمنامه‌ی نیم ساعته نوشتم. اینجور بود که باید 4 سکانس پلان می‌نوشتیم. ریتم نباید می‌افتاد. قصه می‌بایست درست می‌بود. باید مخاطب می‌توانست ارتباط برقرار کند. شبکه باید راضی می‌بود. عوامل و بازیگران باید کار را می‌پسندیدند. برای خنده‌بازار هم 2500 آیتم نوشته‌ام.

در مجموع نوشتن این تعداد فیلمنامه من را به این درک رسانده که وقتی یک قصه می‌نویسم انسجام اثر برایم مهم است. یک نکته خیلی مهم‌تر این است که ما (عامریان فیلم) نهایتا در سال 2 کمدی اکران می‌کنیم. در حالی که حداقل 20 فیلم کمدی اکران می‌شود. تاکید می‌کنم که من در فیلمنامه شوخی جنسی نمی‌نویسم. ممکن است در اثر نهایی یکی دو شوخی جنسی وجود داشته باشد که آنهم حین بازی شکل می‌گیرد؛ اما من شوخی جنسی نمی‌نویسم. از آنجا که من تربیت‌شده‌ی خطوط قرمز تلویزیون هستم دست شخصیت‌ها حتی سیگار هم نمی‌دهم.

چرا منتقدین به این فکر نمی‌کنند که مایی که با این خطوط قرمز فیلم می‌سازیم (این نکات برای آقای اطیابی و عامریان هم مهم است و مقیدند) فیلم‌هایمان اینقدر پرفروش می‌شوند ولی فیلم‌های زیاد دیگری از ژانر کمدی کم فروش می‌‌روند یا فروش معمولی دارند. اگر منتقدین سینمای بدنه را بررسی و نقد کنند متوجه خواهند شد کدام یک از مولفه‌ها در آثار رعایت می‌شوند یا کدام مولفه‌ها رعایت نشده و میزان تاثیر آنها را در فروش خواهند دید.

 

یکی از نقدهای دیگری که به آثار تیم شما وارد می‌دانند شخصیت‌هایی است که از حداقل شعور برخوردارند. مخاطب نسبت خود با موقعیت ایجاد شده را درک نمی‌کند.

در این زمینه یکسری الگو از سینمای کلاسیک و سینمای روز معرفی می‌کنم. حرفم ناظر بر ارزشمندی این آثار نیست و صرف کارکرد این شخصیت‌پردازی در سینمای بدنه صحبت می‌کنم. مثل هنگ‌آورها ... یا حتی شخصیت‌های فیلم‌های کمدی کلاسیک. بلاهت برای خلق کمدی یکی از مولفه‌های اصلی است. حتی در فیلم‌های ویژه‌ای مثل «لیلی با من است» عنصر بدشانسی به علاوه‌ی بلاهت کاراکتر تبدیل شد به موقعیت. یا در خجالت نکش 1که خیلی دوستش دارم عنصر بلاهت کارکتر مهران احمدی‌فر بود که موقعیت‌های کمدی را به وجود می‌آورد. این را ایراد نمی‌دانم.

اما نکته دوم این است که در خلق کمدی چقدر به لحاظ نوشتن قصه‌ دستتان باز است. به هر حال وقتی بخواهید قصه عمق پیدا کند و جدی‌تر شود حتی در فضای سینمای بدنه باید به شخصیت سمت‌وسوی اجتماعی بدهید، و چقدر دست شما باز است؟ همان اول صحبت گفتم «دینامیت» تقریبا 3 سال تا 3 سال و نیم وضعیت معلومی نداشت و خیلی سخت توانست به اکران دربیاید آنهم اگر شرایط عجیب سینما و کرونا و سوی دلتا نبود اصلا اکران نمی‌شد.

هنوز که هنوز است برخی به واسطه‌ی «دینامیت» با حمزه صالحی رابطه‌ی خوبی ندارند. چند کار دیگر ما که می‌شد در فضای جدی‌تری پرداخت بشود نتوانست پروانه بگیرد. منِ نویسنده یک مسئله‌ی اساسی دارم آنهم اینکه اگر بنشینم 3 یا 4 ماه یک فیلمنامه بنویسم و در نهایت فیلمنامه رد شود دیگر آن فیلمنامه را حتی به سبزی‌فروش هم نمی‌توانم بدهم. فیلمنامه مثب نمایشنامه نیست که بشود کتابش کرد. نمایشنامه ارزش ادبی دارد و امکان چاپ مستقل دارد ولی فیلمنامه قصه‌ایست که برای رفتن جلوی دوریبن تهیه می‌شود و به نوعی هندبوک است. نویسنده فیلمنامه‌ی رد شده را نمی‌تواند کاری کند. روی همین حساب وضعیت کمدی را که بررسی کنید متوجه دست به عصا بودن فیلمنامه‌ها می‌شوید.

حمزه صالحی 4

احتمالا «هفتاد سی» مهر ماه امسال اکران خواهد شد. با دقت ببینید. این فیلم ثمره‌ی همدلی با شورای پروانه ساخت و زحمتی یکساله است. در طول تعامل با شورای پروانه ساخت فیلمنامه به صورت مستمر بازنویسی شده است. در «هفتاد سی» رگه‌هایی از کمدی سیاه وجود دارد که فقط با همدلی پیش رفت. یک زمانی می‌گویی قصه‌ای راحت می‌نویسم، پروانه‌اش را هم می‌گیریم و می‌فروشد. اما همینکه کار جدی‌تر می‌شود و رگه‌هایی از معضلات اجتماعی و یا مسائلی که کمدی را به کمدی سیاه تبدیل می‌کند وجود داشته باشد، کار اینقدر سخت می‌شود که می‌گویی «چرا باید این سمتی بروم» یکی از بخش‌های مهم ساخت فیلم همین است که ممکن خیلی‌ها توجه نکنند.

در مشکلاتی که پیش روی فیلمنامه‌ است نه کارگردان ضرر می‌کند و نه تهیه‌کننده. فیلمنامه‌ای ارائه کردم و رد شد. تهیه‌کننده خودش سفارش داده بود و از قصه اطلاع داشت ولی بعد از رد شدن حتی پیش پرداخت فیلمنامه را هم از من مطالبه کرد. این یعنی برای آنها (تهیه‌کننده) ریسک صفر درصد است و ریسک صدر درصد برای فیلمنامه‌نویس است. خیلی جاها گفته‌ام اگر کسی را می‌خواهید نفرین کنید بگید ان‌شاءالله فیلمنامه‌نویس بشوی.

همیشه گفته‌ام در فیلمسازی سخت‌ترین کار، به وجود آوردن یک فیلمنامه جدید است. یعنی قصه‌ی جدیدی که کار کند. بلاتشبیه یک جور خلقت است. هیچ چیزی وجود ندارد شما می‌نشینید و یک قصه خلق می‌کنید و بعد از خلق فیلم، در ذهن همه اسم فیلم یک داستان را تداعی می‌کند. تا قبل از آن چنین معادلی در ذهن کسی وجود نداشته. در کلیت یکی از معضلات دست به عصا بودن در فیلمسازی، فیلمنامه است.

 

راهکار حمزه صالحی در وضعیت آشفته‌ی فیلمنامه‌نویسی به خصوص با استفاده از موقعیت بفروش کمدی، برای ارتقا فیلمسازی ایران و حتی کمدی چیست؟ مثلا امیر قادری معتقد است یکی از راهکارها ترکیب ژانر کمدی با دیگر ژانرهاست.

بهترین راهکار همین است که امیر قادری می‌گوید. من هم همین را می‌گویم. «دینامیت» اگر آن 20 تا 30 دقیقه‌اش در نمی‌آمد می‌توانست کاملا نسخه‌ای از مارمولک 2 باشد. چرا که دارد در مورد هم‌زیستی و تحمل عقاید مخالف صحبت می‌کند. اینکه همه‌ی این آدم‌ها در یک خانه جمع شده‌اند و آن خانه به مثابه‌ی ایران است، ما بوسیله‌ی «دینامیت» این را می‌گفتیم اما آنقدر از فیلم زده شده که در واقع پوسته‌ای از یکسری موقعیت کمدی شد.

هر وقت از کمدی به سمت جریانات اجتماعی نقدپذیر مد نظر مردم حرکت کنید فیلم جدی‌تر می‌شود و آن زمانی است که صرفا جهت خنده دور هم جمع نشویم. همان شکلی که در «فسیل» هم یک جاهایی خنده وجود ندارد و باید بنشینیم نگاه کنیم شرایط آدمی که بعد از چند سال از کما در می‌آید به چه شکل خواهد بود. در «هفتاد سی» هم این مسئله خیلی عمیق‌تر وجود دارد. در یک مثال دیگر فکر نمی‌کنم «شیشلیک» هیچ وقت دیگر اکران شود که امیدوارم اکران شود، این فیلم هم یک کمدی اجتماعی است. کمدی تا زمانی که صرفا برای خنده گرفتن باشد پذیرش می‌شود اما وقتی از طریق کمدی مقداری وارد جریان سینمای اجتماعی می‌شویم آستانه‌ی تحمل‌ها آنقدر بالا نیست. بلافاصله مورد انتقاد و شرایط دیگر قرار می‌گیرند. حرف درست است. ما هم داریم تلاش می‌کنیم بتوانیم از طریق کمدی حرف بزنیم.

تلاشمان این است که از طریق کمدی وارد جریانات اجتماعی بشویم که البته خیلی هم برخورنده نباشد. کار جدیدی که انجام می‌دهیم در فضایی با محوریت «فرزندآوری» و «اهمیت توجه به نسل جدید» است که مورد پذیرش ما و مورد پسند سیاست‌گذاران کلان فرهنگی است. شاید اگر بتوانیم این خطوط مشترک را پیدا بکنیم به هدف مد نظر برسیم. ولی به طور کلی زمانی فضای فیلمسازی بهتر می‌شود که آستانه‌ی تحمل بیشتر شود ما هم بتوانیم راحت‌تر قصه‌هایی بنویسیم که هدفشان صرفا خنده گرفتن نباشد.

دینامیت حمزه صالحی

از دیگر مسائل معتنابه کمدی نبود شخصیت کمدی ورای بازیگر است. بازیگران در فیلم‌های کمدی خودشان را بازی می‌کنند و ما با شخصیت جدیدی در فیلم‌ها مواجه نیستیم. مثل این است فیلمنامه‌نویس پرداخت شخصیت را بر اساس بازیگر انجام داده و این نیست که شخصیتی خلق کرده باشد.

این مسئله 50 به 50 است. دیگر دوستان فیلمنامه‌نویس هم فکر می‌کنم به همین منوال کار کنند. لحظه‌ای که فیلمنامه را می‌نویسیم اصلا اطلاع ندارید کدام بازیگر قرار است این نقش را بازی کند. چون ممکن است پژمان جمشیدی باشد ممکن است مشغول فیلم دیگری باشد و یکسال دیگر داشته باشیمش. بهرام افشاری هم همینطور. وقتی قصه را می‌نویسیم و فیلمنامه تایید می‌شود و بازیگران برای نقش خاصی قرارداد می‌بندند خیلی وقت‌ها در دورخوانی بر اساس بازیگر یکسری تغییرات انجام می‌گیرد. که این تغییرات باعث می‌شود کاراکتر فیلم مختص آن بازیگر شود.

ارجاعتان می‌دهم به «فسیل» آن شوخی‌ای که در ساواک انجام می‌شود که دست همه را بسته‌اند و دست بهرام افشاری بسته شده اما پایش روی زمین است. این شوخی دقیقا بعد از اینکه بهرام افشاری قرارداد بست به فیلمنامه اضافه شد. به همین خاطر نمی‌شود قطعی گفت که فیلمنامه صرف بازیگر نوشته می‌شود. اصولا بازیگران شاخص کمدی زمانی قرارداد می‌بندند که پایه‌ی فیلمنامه اینقدر کشش داشته باشد که ترغیبشان کند قرار داد ببندند. شدیدا از پژمان جمشیدی دفاع می‌کنم. پژمان اینطور نیست که هر چیزی را قرارداد ببندد.

 

نظرتان در مورد بازی‌های پژمان جمشیدی چیست؟ آیا موافقید در ژانر کمدی جمشیدی به تکرار بازی افتاده است؟

یک حرفی باب شده است که پژمان هر فیلمنامه‌ای را می‌پذیرد. در حالی که بسیار به فیلمنامه سخت‌گیر است و فیلمنامه‌ای را می‌بندد که ممکن است خروجی خوب نشود اما طبیعتا فکر می‌کرده فیلمنامه پتانسیل لازم را برای ارتقا به فیلم بهتر را دارد. همه‌ی بازیگران شاخص کمدی مثل بهرام افشاری یا رضا عطاران به شدت به فیلمنامه سخت‌گیرند.

ولی ممکن است پژمان «بخارست» با پژمان «آنتن» یا حتی «تگزاس» شبیه باشند. اما پژمان «دینامیت» با پژمان «هتل» واقعا با هم متفاوتند. هیچ دفاعی نمی‌کنم صرفا همزمان با این گفت‌وگو دارم بازی‌ها را تصور می‌کنم. اولین باری که به شدت به پژمان علاقه‌مند شدم در دورخوانی «دینامیت» بود. در دورخوانی «دینامیت» شگفت‌زده شدم. هر چند اینقدر از فیلم زده شده که قدرت بازی پژمان دیده نمی‌شود. بالاخص در لحظات تنهایی.

البته این ایراد وجود دارد که در مواردی از بازیگر خواسته می‌شود به شکل همیشگی‌اش بازی کند. اما در مورد بازیگری مثل رضا عطاران نمی‌شود بدین شکل نظر داد؛ چراکه دامنه‌ی بازی عطاران در کارنامه‌اش بسیار گسترده است. در مورد 3 تا 4 بازیگر مشخصا می‌توانیم صحبت کنیم. بازیگرانی که وقتی در یک کمدی هستند امیدواری به فروش بالا در آن وجود دارد. پژمان جمشیدی، بهرام افشاری، رضا عطاران و بعد از اینها و در ادامه محسن کیایی و هادی کاظمی.

چون با همه‌ی این بازیگران کار کرده‌ام با اطلاع می‌گویم همه بازیگران با کیفیتی هستند. اگر یک جاهایی نقش‌ها شبیه هم می‌شوند یا می‌بینید این نقش با نقش دیگری خیلی متفاوت نیست انگار که فقط قصه عوض شده و شخصیت در حال تکرار است، خیلی وقت‌ها به خود بازیگر برنمی‌گردد به من فیلمنامه‌نویس برمی‌گردد به کارگردان برمی‌گردد به تهیه‌کننده‌ای که می‌خواهد ریسک کار را پایین بیاورد برمی‌گردد. واقعا این بازیگرانی که از آنها اسم بردم بسیار بازیگران باکیفیتی هستند. هر چقدر که از آنها کار بخواهند، انجام می‌دهند، چرا که دغدغه‌ی بازی دارند.

در حال حاضر بیش از همه با رضا عطاران و بهرام افشاری کار می‌کنیم. سطح دغدغه‌شان اعجاب‌‌برانگیز است. ولی وقتی که بار بازی را روی دوششان نمی‌گذاریم کاری از دست بازیگر برنمی‌آید.

بخارست حمزه صالحی

به نظرتان در سینمای امروز ایران آیا بازیگر سوپراستاری داریم که مخاطبان سینما با شنیدن اسمش به سینما بیایند.

نمی‌توان به شکل مطلق چنین چیزی اتفاق بیفتد. چرا که همه‌ی این دوستانی که از آنها نام آورده شد زمانی که وارد کاری می‌شوند که مخاطب احساس می‌کند فیلم کیفیت لازم را ندارد بر اساس شخصیت فیلم به فروش عجیب و غریبی نمی‌رسد. حد فروش فیلم به واسطه‌ی بازیگر تا یک حدی است. مثلا وقتی پژمان جمشیدی را دارید سرمایه‌گذار خیالش راحت است که پول فیلم برمی‌گردد. ولی اینکه شما پژمان جمشیدی را داشته باشید و فیلم تبدیل شود به کاری که گیشه را تکان دهد به کارگردان، متن، حتی به شیوه‌ی تبلیغات هم بستگی خواهد داشت.

سینمای فرانسه یا آمریکا را هم که بررسی کنید خواهید دید بازیگر تا جایی کشش دارد و اصلا کمپانی‌ها سطح قراردادها را به شکلی می‌بندند که اگر فیلم فروشش فروش خیلی بالایی نبود درآمد بازیگر اصلی به شدت کاهش پیدا می‌کند. حتی برای کمپانی‌های قدرتمند هالیوودی این حکم که بازیگری تضمین فروش خوب باشد وجود ندارد.

 

این صحبتتان باعث شد به فکر گیشه‌ی «تمساح خونی» در قیاس با «تگزاس 3» بیفتم. چرا با وجود پتانسیل‌های لازم در «تمساح خونی» مثل کنجکاوی مخاطب در فیلم اول بودن جواد عزتی یا ژانر جذاب و بازی‌های خوب، بازیگران چهره و کارگردانی خوب این اثر، فیلم با وجود گیشه‌ی خوبی که به دست آورد همچنان در نسبت بازه‌ی زمانی فروش در گیشه از «تگزاس 3» عقب است. دلیلش چه می‌تواند باشد.

بخشی از این موضوع را سیاسی می‌دانم. یعنی برمی‌گردد به کسانی که پشت «تمساح خونی» هستند. به نظرم اینکه «تمساح خونی» در چیدمان اکران نوروزی تقریبا تک کمدی قرار گرفت، نمی‌شود بدون علت دید. «آپاراتچی» را با وجود خوب بودن نمی‌تواند واقعا یک فیلم گیشه‌ی سینمای بدنه حساب کرد. «تمساح خونی» به شکلی وارد اکران شد که تک کمدی گیشه نوروز باشد. از دو هفته قبل از نوروز هم اکران شد و بی‌رقیب فروخت. ما در «تگزاس 3» این شرایط را واقعا نداشتیم.

«تگزاس 3» در زمانی اکران شد که بحران‌های اجتماعی کشوری به اکران خورد. هفته‌های آخر لیگ برتر و تعطیلات محرم هم موثر بود. اکران منظمی برای تگزاس 3 نداشتیم. چرا که فیلم‌هت در اکران منظم است که فروش خوبی خواهند داشت. وقتی به دهه‌ی محرم می‌رسیم بعد از آن گیشه‌ی فیلم با افت روبه‌رو می‌شود و تا جبران کند از تازگی می‌افتد.

علی‌رغم اینکه «تمساح خونی» جواد عزتی درجه یک را دارد، عباس جمشیدی‌فر را دارد و خیلی پتانسیل‌های دیگر این است که فیلم قصه‌ی کمی برای تعریف کردن دارد. تا 20 دقیقه اول یک قصه می‌بینید بعد از آن وارد جریان تعقیب و گریز می‌شوید که طبیعتا شما اگر از آن تعقیب و گریز 10 دقیقه هم حذف کنید لطمه‌ای به فیلم نمی‌زند. ماجراهای فیلم کافی نیستند.

این را منِ فیلمنامه‌نویس می‌فهمم که خیلی از شوخی‌ها انگار سر صحنه و با خلاقیت جواد عزتی، عباس جمشیدی‌فر و سعید آقاخانی به وجود می‌آیند. به طور مثال آنجایی که در ماشین را می‌بندند و سه تایی شروع می‌کنند گریه کردن و خیلی خنده‌دار است، من می‌پرسم خب این در متن چیست. «آنها در ماشین را می‌بندند و گریه می‌کنند» این دیگر به خلاقیت برمی‌گردد که آن یک تکه متن را بپروراند.

به نظرم اگر «تمساح خونی» نتوانست در گیشه با «تگزاس 3» موفق عمل کند، ممکن است عده‌ای بگویند بخشی از فروش «تگزاس 3» به علت «تگزاس 2» است و یا «تگزاس 1» است. اما مشخصا در مورد «تمساح خونی صحبت کنیم یکی از مهمترین دلایل به نظرم فیلمنامه است. جواد عزتی بی‌نظیر است، کارگردانی‌اش هم بی‌نظیر درآمده. یکسری دکوپاژها در «تمساح خونی» است که می‌مانی کسی که برای بار اول کارگردانی می‌کند چقدر وسواس به خرج داده. همچنان نظرم این است که قصه ظرفیت جذب مخاطب برای بار دوم دیدن فیلم را ندارد. یا به دیگران پیشنهاد بدهد بروید فیلم را ببینید.

فسیل

از آنجا که عامریان فیلم در چند سال اخیر از پرفروش‌ترین کمپانی‌های فیلمسازی است نمی‌توان عاملیت ابراهیم عامریان در موفقیت گیشه‌ی فیلم‌هایش را نادیده گرفت.

البته وجود آقای عامریان و بلدی ایشان در ارائه و توزیع فیلم موثر است. برای من نوشتن فیلمنامه است. برای آقای اطیابی فیلم ساختن و بصری کردن فیلمنامه است. در نهایت در دست آقای عامریان تبدیل می‌شود به کالایی که عرضه‌ کردن آن بلدی می‌خواهد که آنهم از عهده‌ی آقای عامریان برمی‌آید. یکسری شیوه‌های عرضه محصول از زمانی که ایشان وارد سینما شدند تغییر کرده است. خیلی‌ها به دست ایشان نگاه کردند و کار را یاد گرفتند. این عامل برای «تگزاس 3» خیلی مهم بود حتی مهم‌تر از «فسیل». چرا که با فیلمی مواجهیم که صرفا برای سینمای بدنه است. یک عقبه‌ی 1 و 2 دارد که طبیعتا باید کمک کرد که مخاطب چند سال پیش چه فیلمی دیده و الان این شخصیت‌ها دوباره برگشته‌اند. این گپ زمانی را پر کردن کار ساده‌ای نبود و همه‌ی این‌ها را آقای عامریان به بهترین شکل انجام داد.

 

برمی‌گردم به اینکه جایی گفتید ایده‌یابی را از پیمان قاسم‌خانی آموخته‌اید. به این شکل که ایشان در بین فیلم‌های جهانی ایده‌یابی و بعد ایده را ایرانیزه می‌کردند. و جایی دیگر گفته‌اید که قرار است سریالی با محوریت تیم فوتبال کارگران شرکت نفت و ملی شدن صنعت نفت بسازید. در این مورد آیا می‌توان گفت این بار «پرویزخان» انگیزه‌ی فیلمنامه‌ی شماست؟ و طبق اخبار هم قرار است فیلمی با موضوع تقابل هواداران پیروزی و استقلال بسازید. در مورد آن چطور.

ایده‌ی سریالی که حرفش شد به سال 90 یا 91 برمی‌گردد. مراحل آخر فیلمنامه این سریال با نگارش کریم قدسیانی و برای سیما فیلم در حال انجام است. این ایده خیلی قدیمی است. ما 13 سال است که این ایده را داشتیم و براساس یک اتفاق واقعی است که در خوزستان بوده. البته تا حدودی ما زمانش را جابه‌جا کرده‌ایم. آن زمان که این ایده به ذهنم رسید فیلم سینمایی مطرحِ کلاسیک شده‌یِ «فرار به سوی پیروزی» در حال پخش بود. آن فیلم در ذهنم بوده.

اما در مورد فیلم سینمایی این دغدغه را همیشه داشته‌ام که از جریان‌های اجتماعی دیگر استفاده کنیم. ظرفیت طرفداری فوتبال در کشور ما بسیار عجیب است. خوبی دفتر آقای عامریان این است که اجازه‌ی ریسک و تجربه کردن را می‌دهد. می‌گویند برویم انجام دهیم ببینیم چه می‌شود. می‌شود این ریسک را پذیرفت و آن جریان طرفداری و مسائل مربوط به فوتبال را بهشکل طنزی که کار کند در آورد.

شما تجربه‌ی موفقی در تلویزیون دارید به اسم «پژمان» که به نظرم به شدت سریال خوبی است و نگاه درست پیمان قاسم‌خانی در کنار مهراب اثر بی‌نظیری حاصل کرده. این نشان می‌دهد این پتانسیل وجود دارد. اگر ما هم به هوشمندی پیمان و مهراب باشیم و بتوانیم از آن قصه‌ی ویژه‌ای بیرون بیاوریم که طرفداران غیرفوتبالی را جذب کند موفق خواهد شد. چرا که سینما و فوتبال یک کارکرد مشترک دارند. هر دو بستری تعاملی دارند. این بخش تعامل با مخاطب مهم است. اگر بشود سینما و فوتبال را که دغدغه‌ی سرگرمی‌سازی و سرگرم‌کنندگی دارند را بهم پیوند زد ممکن است نتیجه‌ی قابل تاملی داشته باشد.

 

در مورد «پرویزخان» حواشی‌ای در خصوص استناد واقعه و واکنش بازیکنان فوتبال پیش آمد. سریال و فیلم شما چقدر استناد تاریخی خواهد داشت و آیا تدبیری برای واکنش‌های ممکن بعد از اکران دارید؟

قالب سینمایی که در ذهن داریم کاملا برساخته از ذهن خودمان است. ولی سریالی که حرفش شد اثری بینابینی است. بخشی از یک رویداد واقعی را گرفتیم که در تاریخ جابه‌جایش کردیم و آوردیمش در زمان ملی شدن صنعت نفت و به این ترتیب قصه را پیش بردیم. هم آن رویداد تاریخی وجود دارد و هم ملی شدن صنعت نفت را داریم فقط مقداری زمان‌ها را بهم ریخته‌ایم. این کاری است که خیلی مرسوم است. اگر درست انجام شود و خطاهای اساسی وجود نداشته باشد مشکلی را هم به وجود نخواهد آورد. بازسازی‌ای 50 درصد تاریخی 50 درصد تخیلی است.

پرویز خان

نظرتان در خصوص واکنش‌هایی که به فیلم «پرویزخان» شد چیست؟ و چقدر این دست واکنش‌ها را در بستر سینما درست می‌بینید.

بیش از هر چیز ایرادی که احمدرضا عابدزاده گرفته بود را متوجه نشدم. برای اینکه شخصیتی که از او در فیلم ساخته شده بود به نظر شخصیت جذابی بود. در این زمینه معتقدم دچار مشکلی شدیم که همیشه با همه اصناف داشته‌ایم. وقتی فیلمنامه نوشته و فیلم ساخته می‌شود به هر حال باید با یکسری افراد شوخی شود یا در مورد صنف یا شخصیتی باشد. اینجور نیست که نعل به نعل روایت شود. آن می‌شود مستند. باید اجازه داده شود با چاشنی خیال‌پردازی به جذابیت داستان و فیلم افزود.

این را می‌دانم چون درگیرش بوده‌ام. کارهایی که در مورد شهداست به شدت دچار این مشکلند. خانواده‌ها اعتراض دارند که این بخش شخصیت مطابق واقع نیست. از جهتی چون افتخار دارم که از خانواده‌ی شهدا هستم حس این خانواده‌ها را می‌فهمم. دوست دارند تمام زوایای شخصیتی شهید نمایش داده شود؛ ولی عملا نمی‌شود چنین کرد. زمانی که می‌خواهیم قصه بنویسیم مجبوریم شخصیت اصلی متناسب با موقعیت شوخی کند یا حرف عاشقانه‌ای بزند. بعد گفته می‌شود اینجور شخصیتی نداشته.

به نظرم این تغییرات اشکالی ندارد و باید پذیرفته شود. به فیلم‌های بیوگرافی هم که نگاه کنید قطعا شخصیت مورد نظر آن چیزی نیست که صد درصد وجود داشته. یک بخشیش ساختگی است. ولی طبیعتا در همان دامنه شخصیت واقعی پردازش می‌شود. قطعا نمی‌توانیم شخصیتی با ویژگی خاص بیاوریم و یک مرتبه قاتلش کنیم. در این حد ساخته نمی‌شود. به نظرم «پرویزخان» فیلم بسیار خوبی است. یکی از پرداخت‌های جذاب این فیلم دکوپاژ ویژه‌ایست که در سکانس‌های بازی ایران و کویت ساخته بود. متاسفانه آنجور که باید قدر دیده می‌شد و در موردش صحبت می‌شد و این باعث می‌شد فیلم‌هایی از این جنس در رشته‌های ورزشی دیگر ساخته می‌شد این اتفاق‌ها برایش نیفتاد. ولی جدا جای تبریک دارد به دست‌اندرکاران فیلم.

 

حمزه صالحی با کارنامه‌ی آثار طنزی که قریب به اتفاق موفق بوده‌اند، در زندگی شخصی چقدر درگیر طنز است و با وجود چالش‌های اجتماعی همه‌گیر که لاجرم ذهن و روان را درگیر می‌کنند چگونه به خلق طنز می‌پردازد؟

نویسندگان هم مانند دیگر اقشار درگیری‌های زندگی خود را دارند و البته به واسطه‌ی نگاه ریزبینانه آنچه را که دیگران به سادگی از کنارش رد می‌شوند می‌بینند و متاثر می‌شوند. خیلی وقت‌ها دچار مشکلاتی می‌شوم که توان بیرون آمدن ازآنها ساده نیست. اما دغدغه‌ی اجتماعی ما نویسندگان کمدی برای خنداندن مردم و حفظ نشاط اجتماعی در بستر جامعه و بخش غیرقابل انکار آن هم امرار معاش خودمان است. مجبوریم این کار را ادامه دهیم.

البته یک گله دارم از ریاست قوه‌ قضاییه. چند وقتی است درگیر پرونده‌ی کلاهبرداری خیلی واضحی در چهار باغ کرج شده‌ام که پیگیری‌های فراوان خودم و وکیلم به نتیجه‌ی محسوسی نرسیده. یک سال و نیم است که این پرونده آنجا گیر کرده است. خیلی شائبه‌ها وجود دارد که نمی‌شود وارد شد و اینجا هم صرفا خیلی محترمانه و در حد گلایه مطرح کرده‌ام. این پرونده من را به جایی رساند که حتی مدتی داروی آرامش‌بخش مصرف کنم. منتهای مراتب به دلیل اینکه بتوانم کار کنم. اتفاقی که برایم افتاد و این حسی که خیلی راحت حقت را می‌خورند و دستت هم به جایی نمی‌رسد باعث شد که از کمدی نوشتن یعنی از نان خوردن هم می‌افتادم.

تمام تلاشم این بود که برگردم و دوباره بتوانم سرپا شوم و کار کنم. چیزی که نجاتم داد دیدن «فسیل» با مردم بود. می‌رفتم در سینما و «فسیل» را با مردم می‌دیدم و خنده مردم به من انرژی می‌داد. با وجود شرایط روحی بسیار بدی که داشتم حس می‌کردم باید برای بسیاری از مردمی که آنها هم شرایط سختی دارند کاری کنم. نظرات مردم در مورد فسیل را که می‌خواندم آنجا که می‌نوشتند با دیدن «فسیل» برای دو ساعت مشکلاتشان را فراموش کرده‌اند، به خودم می‌گفتم با وجود غصه‌ای که دارم باید آثاری بنویسم که مردم بخندند. امیدوارم گله‌ام به گوش ریاست محترم قوه قضاییه برسد و در این پرونده فقط حق به حق‌دار برسد.

* زهرا عباسی