سرویس سینمایی هنرآنلاین: اردشیر منظم را بیشتر به واسطه دوبله آثار کارتونی و حوزه کودکان میشناسیم، اما او گویندگی آثار دیگری به خصوص در حوزه پزشکی و سلامت را نیز در کارنامه دارد.
منظم علاوه بر این در عرصه بازیگری نیز فعال بود در حالی که خودش میگوید علاقهای به حضور در این عرصه ندارد و ترجیحش حضور در عرصه گویندگی است. او با حضور در دفتر هنرآنلاین برای ساعاتی مهمان ما بود و درباره گویندگی، وضعیت دوبله و علاقهمندیهایش به این عرصه به صحبت پرداخت که ماحصل آن را در زیر میخوانید:
آقای منظم، چه شد که به سمت هنر گرایش پیدا کردید؟
احساس میکنم ذائقه بعضی از آدمها خود به خود هنری است و برخی دیگر هیچ نسبیت و قرابتی با هنر و احساس هنری ندارند. این تجربه فعلی من است و اگر در گذشته این سوال را از من میپرسیدند چنین پاسخی نداشتم که بدهم. واقعیت این است که بعضیها آفریده شدهاند تا یک دغدغه حسی داشته باشند و این دغدغه را بخشی از خودشان میدانند. احساس میکنند حیاتشان به این مسئله وصل است که به نحوی احساساتشان را به رخ بکشند. در نهایت برای یک عده تبدیل به یک شهرت گسترده میشود و برای یک عده اینطور نیست. من هدف و نگاهم این است که پدیده هنر، اول از همه برای خود هنرمند لذتبخش است. قبل از این که دیگران بابت آن هنر به یک لذت برسند، باید برای خود هنرمند لذتبخش باشد و بعد این لذت به دیگران انتقال داده شود.
پس در واقع هنر درون شما وجود داشت و شما نیز این حس لذت را داشتید؟
من از دوران کودکی احساس میکردم به یک شیوه زندگی دیگر گرایش دارم. این مسئله در رفتار و برخورد من با آدمهای مختلف مشخص بود، اما بسیار منزوی بودم و با آدمهای دیگر برخورد زیادی نداشتم. آدم شوخ طبعی هم نبودم ولی یکدفعه شخصیتم تغییر کرد. در نیمی از دوران زندگیام جدی بودم و در نیمه دیگر زندگی تغییر کردم.
میتوان گفت به واسطه خانواده با هنر آشنا شدید؟
خانواده من دستی در هنر داشتند ولی آنقدر نبود که صاحب عنوان هنری باشند. پدرم مهارت بسیار زیادی در ساختن اسباب بازی داشت و برادر بزرگترم به سینما علاقهمند بود. من خودم نیز به نقاشی علاقه داشتم ولی در نهایت برادر کوچکترم نقاش شد.
پس این که میگویند هنر ذاتی است را قبول دارید؟
دقیقاً همینطور است. یک رگههایی از هنر حتماً ذاتی است.
اشاره کردید به نقاشی علاقهمند بودید. نقاشی را تا چه سطحی پیش رفتید؟
من برای نقاشی اصلاً دوره آکادمیک ندیدم. زمانی که نقاشی میکشیدم نوجوان بودم.
از چه زمانی وارد عرصه دوبله شدید؟
از نوجوانی به تئاتر علاقه زیادی داشتم. همان دوره با وجود سن کمی که داشتم خوب مطلب مینوشتم و از مطالب من استقبال میشد. توسط یکی از دوستانم به یک گروه تئاتر در شهرستان تنکابن معرفی شدم.
چند سالتان بود که وارد آن گروه تئاتر شدید؟
13 یا 14 سالم بود. من آن موقع بیشتر قصههای کوتاه مینوشتم ولی در همان حال درگیر بازی تئاتر هم بودم.
اولین باری که به تلویزیون معرفی شدید چه زمانی بود؟
وقتی دوران سربازیام به اتمام رسید، توسط یکی از دوستانم به نام خانم گلبابایی به واحد دوبلاژ معرفی شدم. در آنجا آقای افشاریه یک تست گویندگی از من گرفتند و به من توصیه کردند که حتماً این کار را ادامه بدهم. در همان شروع با قدرت کارم را انجام دادم.
از قبل با فضای دوبله آشنایی داشتید که برای تست نزد آقای افشاریه مراجعه کردید؟
من به دوبله و کارهای صداسازی و خصوصاً گویندگی روی فیلم و رادیو علاقه زیادی داشتم. وقتی تست دادم پذیرفته شدم و چند سال یک مسیر طولانی را از شهرستان به تهران میآمدم و میرفتم. حدود سه سال بدون این که پولی دریافت کنم و یا حتی اسم من بهعنوان گوینده مطرح شود، در اتاقهای دوبله کارآموز بودم و حتی رل هم میگفتم. مثلاً در آن زمان داشتم در کارتون "سفرهای میتیکومان" جای یک "زنبه" بامزه حرف میزدم. پس از آن به کارهای دیگر دعوت شدم و با آقای کسمایی و آقای افشاریه کار کردم. آنها به من سرپرستی کار را یاد دادند. آقای افشاریه تراکم کارشان بالا بود و نمیرسیدند یک سری فیلمها را سینک بزنند و به من توصیه کردند که بنشینم سینک بزنم. ( به چیدمان درست جملهها روی تصویر، سینک زدن میگویند). پس از کارتون "سفرهای میتی کومان"، کارتونهای "ایکیوسان"، "زنان کوچک" و "بلوط دانا" را با مدیران دوبلاژ مختلفی کار کردم. پس از "ایکیوسان" بود که آقای شایگان به من پیشنهاد گویندگی در کارتون "فوتبالیستها" را داد. ایشان من را به خاطر این که میتوانستم بسیار تند گویندگی کنم انتخاب کردند در حالی که من کاملاً گویندگی و گزارش را میشناختم. یادم است که در دوران کودکی گزارشهای آقای روشنزاده و آقای بهمنش را میشنیدم و بلد بودم این کار را انجام بدهم. در نتیجه بهعنوان یک گوینده روی کارتون باید احساسات خودم را دخالت میدادم و نتیجه بدی هم نداشت. الآن حدود سه دهه از پخش "فوتبالیستها" میگذرد و ما به تازگی سری جدید آن را در صدا و سیما دوبله کردیم. البته بیرون هم دوبله شد ولی دوبله تلویزیونی آن بهتر است. خوشبختانه این کارتون در حال پخش است و من راضی هستم.
تجربه شما در فضای تئاتر چقدر در دوبله به کمکتان آمد؟
به هر حال در کارهای هنری یک بخشی از آن به ذائقه و ذوق هنری و استعداد برمیگردد و بخش دیگر آن تجربه کردن و تعریف درست داشتن از کارهای هنری است. تئاتر یا بازیگری روی صحنه یک تعریف خاصی دارد که آدم باید در ذهن خودش یک دنیایی از آن بسازد. من سعی کردم این کار را انجام بدهم و به همان شکلی که درست است درکش کنم. در واقع به این مسئله قائل هستم که هر کسی دستاندرکار فعالیت هنری است باید یک تعریف دقیق از آن داشته باشد و آن تعریفی که میشود از یک کار هنری کرد، ساختن دنیای همان هنر در ذهن کسی است که به این مسئله گرایش پیدا میکند. برای بازیگری یک تعریف قائل هستم و برای گویندگی رادیو، مستند، انیمیشن و نمایش یک تعریف دیگر. برای همه اینها باید یک زندگی خاصی در ذهن آدمها ساخته شود تا بتوانند نتایج خوبی بگیرند. به خاطر همین است که بعضیها در کارهای گویندگی رادیو موفقتر هستند. یک عده هستند که در گویندگی عروسک موفق هستند، اما همان افراد نمیتوانند در گویندگی فیلم یا رادیو موفق شوند. همه آن کارها در کلام گویندگی است و با گفتار صورت میگیرد، اما هر کدام از آنها یک زندگی، دنیا و تعریف دیگر دارند. من برای همه این کارها سعی کردهام یک تعریف جدا داشته باشم، چون همه این بخشها را آزمودهام و در همه بخشها کار کردهام. گویندگی فیلم، گویندگی مستند، گویندگی انیمیشن و حتی گویندگی آوایی هم داشتهام. متأسفانه به گویندگی آوایی اهمیت داده نمیشود. این بزرگترین ایرادی است که من میتوانم از کسانی که در این حرفه هستند بگیرم. شاید به آنها بربخورد ولی الآن دیگر زمان این نیست که ما بخواهیم از ایراد یا انتقادی که میشود دلخوری داشته باشیم و موضع ناراحتی و غضب بگیریم. موضوع این است که نگاه گویندهها به دوبله فقط به یک بخش است و آن هم حرف زدن به جای یک نفر در یک فیلم است. از آنجایی که تعریف درستی از این کار صورت نگرفته است، هر کسی به راحتی میگوید من میخواهم دوبلور شوم. آنها میآیند و دوبلور میشوند ولی آیا آن تعریفی که ما باید به آن برسیم وجود خواهد داشت؟ آیا آن اتفاقی که باید در دوبله یک فیلم بیفتد، میافتد؟ من در دورانی از زندگی کاری خودم دوبلههای ماندگاری مانند سریالهای "امام علی (ع)، "تنهاترین سردار"، "روزی روزگاری"، "بهشت کوچک" و "مردان آنجلس" را انجام دادم. به نظرم این دوبلهها دیگر تکرار نخواهند شد، مگر این که زمان بگذرد و ما تعریف درستی از نوع کارمان داشته باشیم.
شما به گویندگی آوایی اشاره کردید. فکر نمیکنم ما در سینمای ایران فیلمی در فضای گویندگی آوایی داشته باشیم. درست است؟
بخشی که ما الآن داریم درباره آن صحبت میکنیم فقط مربوط به سینمای رئال نمیشود. همه انیمیشنهایی که ما دوبله میکنیم، بخش موزیکال و موسیقی دارند ولی ما از بخش موسیقی آنها استفاده نمیکنیم. من برای تلویزیون یک مجموعه به نام "بزرگ و کوچک" را دوبله کردم که 36 قسمت بود و در هر قسمت شاید دو ترانه انگلیسی داشت. سعی کردم آن ترانهها را به فارسی برگردانم و با آقای همت مومیوند آنها را بخوانیم. البته بابت خواندن آن حقوق و مزایای خاصی نگرفتیم و فقط به خاطر این که یک کار کودک بود، من وظیفه خودم میدانستم این کار را انجام بدهم. شاید وقتی از تلویزیون پخش شد تمام آن قسمتها را در آورده باشند. همه کارهای انیمیشن چون مربوط به کودک میشوند موزیکال هستند. این هم یک تعریفی است که من باید از کار کودک ارائه بدهم. همه فکر میکنند انیمیشن همان گفتوگوهایی است که اتفاق میافتد و گاهی در دوبلههای خارج از حیطه تلویزیون به بیراهه کشیده میشود و هر کسی هر چیزی دلش میخواهد را میگوید. شاید علت آن این باشد که الآن تعداد کودکان ما کم شده و والدین دیگر به این مسئله اهمیت نمیدهند. اما واقعیت این است که انیمیشن روی رفتار کودکان تأثیر زیادی میگذارد. بچهها با دیدن کارتونی مانند "دختر کفشدوزکی" ادای آن را در میآورند، لباسهایش را میخرند و رفتارشان را براساس رفتار آن تغییر میدهند. خوشبختانه اینها در حیطه رسانه ما دوبله نمیشوند، ولی بیرون از کارهای تلویزیون به وفور دیده میشود. آنها موقعیتهای بهتری دارند و از بخشهای موزیکال کارتون هم استفاده میکنند ولی متأسفانه ما در تلویزیون نمیتوانیم از بخش آوایی و موسیقی کارتونها استفاده کنیم. بچهها با دیدن یک انیمیشن هم حرفهای خوب میشنوند و هم شاد میشوند. شما اگر شادی را از کودک بگیرید، آن کودک به هیچ وجه نسبت به آن کاری که میخواهید انجام بدهید گرایش نشان نمیدهد و به همین خاطر امکان دسترسی شما به ذوق و سلیقه کودکان انجام نمیپذیرد. بخش آوایی در انیمیشنهای فارسی ما هم وجود دارد.
شاید این اتفاق دارد به تازگی رخ میدهد. خود انیمیشنهای ما هم آنچنان که باید و شاید پررنگ نبودند ولی الآن چند سالی است که گروههای جوان آمدهاند و در این زمینه فعالیت میکنند و حتی فیلمهای سینمایی مانند "فیلشاه" یا "آخرین داستان" را میسازند. همانطور که شما فرمودید، بخش موسیقی یک بخش بسیار مهم است که میتواند بچهها را جذب کند ولی ما متأسفانه آن را حذف میکنیم.
البته من درباره "فیلشاه" که نام بردید چنین نظری ندارم. به نظرم بزرگترین ضعف "فیلشاه" این است که اصلاً از موسیقی به صورت خوب استفاده نکرده است. حتی در انتخاب موسیقی آمده شعرهای بزرگسالان را انتخاب کرده است. شما میتوانید بزرگترین و برجستهترین مسئله اجتماعی را با بهترین شکلش در انیمیشن مطرح کنید. به عقیده من شناخت آنها از انیمیشن فقط در ساختار قدرتمند بوده ولی در تعریفشان از انیمیشن و ذائقه کودک اصلاً موفق نبودهاند.
یعنی شما فکر میکنید فیلمسازان ما نسبت به کودک امروز شناخت ندارند؟
شناخت ندارند یا شناخت کمی دارند. در حال حاضر یک نسل جوان آمدهاند و دارند انیمیشن میسازند که این انیمیشنها میتواند مورد توجه قرار بگیرد. من الآن دارم یک کار به نام "پلنگ دم دراز" را دوبله میکنم که موضوع آن محیط زیستی است. این انیمیشن را با پنج، شش شخصیت ساختهاند و موفق هم ظاهر شده است. من همه کارهایی که انجام میگیرد را در درجه اول به دخترم نشان میدهم. یک پلان از آن کارها را نشان او میدهم و بعد خودم متوجه میشوم که مورد توجهاش قرار گرفته است یا نه. اخیراً کاری به نام "قاصدکها" را دوبله کردم که شبکه پنج سیما آن را پخش میکند. کارگردان آن کار، آقای قریبیان است که آمده از آیتمهای مختلفی مانند اینفوگرافی، موزیکال و نریتور استفاده کرده است. در طول این بخشها سه قاصدک هستند که با زبان ایما و اشاره، قصه را هدایت میکنند و پیش میبرند. جالب است که در پنج، شش دقیقه آمدهاند آیتمهای مختلف کاشتهاند. من خودم به خاطر این که آیتمها بهتر دیده شود یک بخشی از آن را تغییر دادم. بچهها مثل ما نیستند، بلکه آنها به یک ریتم تند نیاز دارند. اگر "دختر کفشدوزکی" را میپذیرند به خاطر این است که مدام در حال جنب و جوش است و حرکت دارد. کسی که در داستان اصلی باید بخش اینفوگرافی را اجرا میکرد، همان راوی بود. من آمدم گوینده اینفوگرافی را تغییر دادم تا هم بهعنوان یک آیتم جدا دیده شود و هم یک تنوعی شود و هم این که به ریتم آن نیز کمک کند. اینطور خستهکننده نمیشود که پنج دقیقه فقط صدای راوی باشد. به نظرم این کار نتیجه بهتری خواهد داشت. برای من مهمترین بخش آن، بخش موزیکال بود که واقعاً با درایت این کار را انجام دادند و بسیار خوب توانستند به این بخش بپردازند. با امکانات محدود و بودجه حداقلی که داشتند فکر میکنم کار رضایتبخشی بود.
استنباط من از صحبتهای شما این است که به نظر میآید گروههای تولیدی ما بیشتر از این که بخواهند روی محتواهای خودشان تمرکز داشته باشند، به مسئله کمبود بودجه اشاره میکنند. در واقع خلاقیت کمتری به خرج میدهند تا بچههای امروز که در معرض رسانههای مختلف قرار دارند را ترغیب کنند تا با آنها همسو شوند. شما با این موضوع موافق هستید؟
چیزهای زیادی در این مسئله تأثیر دارد. مهمترین بخش این است که ما آموزش ندیدهایم. یعنی آموزشهای ما برای هر بخشی ضعیف بوده است. آن کسی که باید کار کودک انجام بدهد، آموزش این کار را ندیده و آن کسی که میخواهد برای دوبله مدیریت کند هم آموزش ندیده است. ما از تجارب بسیاری از افراد استفاده نمیکنیم. شاید به نظر یک عده، استفاده از یک گوینده یا نویسنده قدیمی دور از ذهن باشد و بگویند دوره آنها گذشته است، ولی من میخواهم بگویم در وجود قدیمیهای هنر، یک چیزی وجود دارد که در وجود هیچکدام از جوانها نیست. آنها یک تجربه و ظرافتی دارند که اگر آن تجربه مورد استفاده قرار بگیرد کمک زیادی میکند. در بسیاری از دوبلههایی که در حوزه کار کودک انجام میگیرد، حتی چیدمان آدمها در کنار همدیگر رعایت نمیشود. مثلاً کارتون "دختر توت فرنگی" دوبله خارج از حیطه سازمان است. شما وقتی این کارتون را میبینید، فکر میکنید یک نفر به جای همه کاراکترها صحبت کرده است. در دوبله کودک، چیدمان صداها اهمیت زیادی دارد. در دوبله تلویزیون هم وقتی به خانمها میگویند جای پسر بچهها حرف بزنید، همه لاتی حرف میزنند و یک گویش مخصوص میگیرند. در حالی که این گویش مربوط به دهه 40 است و هنوز هم دارند آن را تکرار میکنند. بچهها الآن مودب هستند و اصلاً لاتی حرف نمیزنند ولی نفر بعدی که میآید نیز همین روند را تکرار میکند.
این مسئله به نبود آموزش برمیگردد یا نبود خلاقیت؟
هر دو. یک بخشی از این کار تکنیکی است که از گذشتگان یاد میگیرید و بخش دیگر آن خلاقیت است. یعنی شما خودتان باید یاد بگیرید که وسط گفتارتان چطور هوا، نفس و اکسیژن بگیرید. شما با تمرین و ممارست باید این کار را انجام دهید. هیچکس نمیتواند به شما یاد بدهد که چه حسی را باید برای گفتار روی این شخصیت انتخاب کنید. بخشی که در گویندگی، بازیگری، ادبیات و شعر اهمیت دارد، حس آدمها است. هزار نفر میآیند شبیه فلان گوینده حرف میزنند. علت شبیه حرف زدن این است که به فلان گوینده علاقه دارند.
شاید هم به خاطر این است که اعتماد به نفس ندارند.
دقیقاً. آن کسی که میآید شبیه من حرف میزند هنوز به خودش اعتماد ندارد. من میتوانم به همه نوع فرکانس صداها نزدیک شوم ولی تنها چیزی که نمیتوانم به آن نزدیک شوم، حس گوینده است. آخرین جری لوئیس را من برای آقای طهماسب گفتم. ایشان به من گفت شما یک هفته فرصت دارید و در این یک هفته فیلمهای آقای قنبری را ببینید، ولی من گفتم اصلاً نمیبینم چون تیپ آقای قنبری مشخص است. گوینده برای رسیدن به اعتماد بهنفس مطلق باید شعارش این باشد که من بهتر از همه حرف میزنم. اساس گویندگی نیز همینطور است. وقتی یک نفر با من تماس میگیرد و به من میگوید استاد صدای من چطور است؟ من خندهام میگیرد. حتی وقتی از آموزشگاهها به من میگویند بیایید تست صدا بگیرید، خندهام میگیرد. از هر صدایی، قشنگتر از آن وجود دارد و از هر صدای بدی، بدتر آن هم وجود دارد. به نظر من هم آن صدای بد برای این کار خوب است و هم آن صدای خوب. ما کاراکترهای بد، خوب، زشت و زیبا داریم و همه نباید خسروشاهی یا مظفری باشند. من وقتی میخواهم درباره آقای منوچهر اسماعیلی حرف بزنم، میگویم آقای اسماعیلی از هر کاراکتری یک تعریفی دارد. ایشان اعجوبه این کار هستند. به نظرم باید تندیس این آدم را بسازند و جلوی صدا و سیما بگذارند ولی در کنار این حرف میگویم هیچکس بهتر از تورج نصر نمیتوانست شیپورچی "پسر شجاع" را بگوید یا مثلاً آن روباه که آقای افضلی میگفتند یا آن خرس قهوهای که آقای پزشکیان میگفتند را هیچکس بهتر از آنها نمیتوانست بگوید. وقتی از من میپرسند بهترین گوینده چه کسی است، اخم میکنم و سرم را پایین میاندازم چون اصلاً معنا ندارد. بهترین گوینده کدام نقش؟ معلوم است که برای فلان رل حساس سینمای ایران فقط آقای فلانی میتواند حرف بزند و برای یک رل دیگر یک نفر دیگر. غیر از این نمیتواند باشد.
آیا جرئت و جسارت استفاده از خلاقیت در این فضا وجود دارد؟ یعنی آیا یک مدیر دوبلاژ حاضر است که ریسک کند و جسارت داشته باشد از یک صدای جدید و اتفاق جدید استقبال کند یا این که همه دنبالهرو همان موضوع قدیمی هستند؟
به ندرت آدمهایی بودهاند که در این کار چنین جسارتی داشتهاند. من خودم سعی میکنم این کار را انجام بدهم. مثلاً در کار آخرم آمدم رل اصلی کار را در اختیار گویندهای گذاشتم که تاکنون هیچ دیالوگ طولانی نگفته بود. شاید دوستان بابت این کار من را زیر سوال ببرند، ولی من سعی کردم 50 درصد کار را به وجود بیاورم. یک روزی یک نفر باید پیشقدم شود و این جسارت را به بعضیها بدهد. من الآن این کار را انجام میدهم.اما معتقدم 20 سال پیش این کار باید صورت میگرفت تا یک سری صدای جدید با تجربه خوب و قوی وارد این عرصه میشدند. خوشبختانه در حال حاضر به واسطه مدیریت آقای نقیای در بخش دوبلاژ سازمان صدا و سیما اتفاقات خوبی در حال شکل گیری است و به تازگی دستور دادهاند تا نیروهای جدید جذب شوند که به نظرم میتواند اتفاق خوبی در این بخش باشد، چرا که ما نیازمند صداهای جدید هستیم.
در حال حاضر به زغم بسیاری از همکاران شما، درهای ورود به عرصه دوبله باز است و صداهای جدید میتوانند ورود پیدا کنند، ولی آیا این فضا در اختیار آنها قرار داده میشود؟ به هر حال ما داریم نسل طلایی صداها را از دست میدهیم.
من در این مسئله معتقد به اتفاقاتی هستم که قرار است در تلویزیون بیفتد چون من کاملاً وابسته به تلویزیون هستم. هر چند بارها مورد بی مهری تلویزیون قرار گرفتهام، ولی با این حال نسبت به تلویزیون احساس تعهد میکنم و دوست دارم دوبله تلویزیون همچنان بهترین دوبله باشد. این رسانه متعلق به همه مردم است و من معتقدم باز هم میتواند بهترین اتفاقها بیفتد. برای من فرقی نمیکند که بیرون از تلویزیون چه اتفاقی میافتد. بارها اعلام کردهام که فقط برای تلویزیون کار میکنم و برای خارج از تلویزیون هیچ کاری انجام نمیدهم. بسیار پشیمان هستم که "فوتبالیستها" را برای استودیو کوالیما حرف زدم. اصلاً دوست ندارم هیچوقت برای بخش خصوصی کار کنم.
بخش خصوصی به لحاظ مالی بهتر نیست؟
بسیار بهتر است و من هم به بخش مالی احتیاج زیادی دارم، اما تلویزیون را ترجیح میدهم چون معتقدم وقتی یک گروهی به قصد تجارت میآید از هنر استفاده میکند، آن کار دیگر مربوط به من نمیشود، بلکه در آن صورت تبدیل به ابزاری در دست آنها میشوم و آنها هم به هر شکلی که بخواهند از من استفاده میکنند. چنین چیزی با ذوق، قریحه و سلیقه من جور در نمیآید. در مورد جسارت باید بگویم که جسارت اولین درسی است که یک گوینده باید یاد بگیرد. وقتی صحبت آموزش میشود، اولین چیزی که دوست دارم به بچهها بگویم جسارت این کار است. باید به بچهها فهمانده شود که شما قرار است چیزهایی را یاد بگیرید که بهتر از همه حرف بزنید و طوری حرف بزنید که دیگران نتوانند به زیبایی شما حرف بزنند. شما کسانی هستند که جملهها را در آغوش میگیرید، در صورتی که دیگران نمیتوانند این کار را انجام بدهند. شما هر چقدر کلمات را بهتر ادا کنید، مطمئناً ادبیات گفتاری، رفتاری و روانشناسیتان بهتر خواهد شد. من گاهی فکر میکنم هیچ شاعری نمیتواند آدم بی تربیتی باشد. اگر آدم بی تربیتی دیدید که شعر میگفت، بدانید که او سارق شعر است. درهای دوبله زمانی بسته بود که ما آمدیم. من سه سال باید میرفتم و میآمدم که من را بهعنوان یک کارآموز بپذیرند. در حال حاضر بالای پشتبام و زیرزمین و در هر شهرستانی که بروید استودیو زدهاند.
اما هیچکدام از این استودیوها اتفاقی که برای شما افتاد را رقم نزدهاند.
برای آنها هم اتفاقهای خوبی رقم زدهاند ولی ما نمیبینیم یا خودمان را به ندیدن میزنیم. یعنی آقا یا خانمی که در فیلمهای انبوه و تلنبار شدهای که خارج از تلویزیون پخش میشوند و اکثر آنها تأثیرات نامطلوبی دارند، مطرح نیستند؟
جنس صدای آنها بسیار متفاوت است. برای منِ بیننده یک اثر دوبله شده در تلویزیون دلنشین و جذابتر از یک کاری است که خارج از این فضا دوبله میشود.
من فیلمی دارم که بیرون از سازمان دوبله شده و الآن دوباره آن را به من دادهاند تا دوبله کنم. وقتی سکانس اول این فیلم را دیدم، یک صفحه برای آن دیالوگ نوشته شده بود و من برای همان بخش شش صفحه دیالوگ نوشتم. در بخش خود صدا هم یک جمله بگویم. جملهها و کلمات در گویندگی باید در آغوش گرفته شوند. یعنی آن کسی که دیالوگها را میگوید باید از آن کلمات تعریف داشته باشد و حسش کند. یک جمله وجود دارد که میگویند "حرف دهنت را بفهم". شما اگر به کسی این حرف را بزنید دعوا میشود ولی این جمله در ادبیات گویندگی یک جمله بسیار تأثیرگذار است. اینها همه تجربیات خودم است چون هیچکس در دوبله هیچ چیزی را به من یاد نداده است. من فقط تکنیک گفتن، روی فیلم را از قدیمیها یاد گرفتهام و سایر چیزهایی که میگویم مربوط به خودم است. خودم با زیرکی تمام این چیزها را یاد گرفتهام. من در گویندگی به سه کلمه خوب ببین، خوب بشنو و خوب بگو قائل هستم. اگر میبینید یک کاری موفق نمیشود علتش همین است. گاهی به جوانترها میگویم یک تیپ جدیدتر ارائه کنید ولی در جواب میگویند شما قدیمیها همه تیپها را گفتهاید و تیپی باقی نمانده است. اصلاً اینطور نیست. من هنوز هم میگردم که یک تیپ جدید پیدا کنم چون برای کار خودم ارزش قائل هستم. گویندههای الآن فقط به فکر صدا هستند و به احساس نمیپردازند. شما وقتی جای بچه حرف میزنید باید احساس بچگانه داشته باشید. حس خوبی در گفتار وجود ندارد. اگر حس خوبی وجود داشته باشد یک عده میپذیرند.
شاید یک بخشی از آن به این برمیگردد که ما خودمان هم حسها را از دست دادهایم. مثلاً ممکن است حس کودکی در درون من از بین رفته باشد.
وقتی گویندههای خانم و آقا میآیند که در فیلمهای من حرف بزنند به آنها میگویم وقتی دارید جای این دختر کوچولو حرف میزنید احساس کنید پنج بچه نشستهاند و دارند به حرفهای شما گوش میکنند. شما باید مخاطب خودتان را ببینید و حس کنید. ما برای کارمان ارزش قائل نیستیم و به آن اهمیت نمیدهیم. همه ما درگیر روزمرگیهای خودمان هستیم ولی حداقل میتوانیم یک بخش کوتاهی از روزها و حرفهمان را با این نگاه دنبال کنیم. یک عده هستند که روی یک سریال حرف میزنند ولی کار خودشان را نمیبینند. هنوز رل جدی به من نمیدهند و فکر میکنند من فقط به درد رلهای کمدی و کودک میخورم. شما ببینید که چقدر جهانبینی محدودی دارند.
این مسئله به کار شما لطمه نزده است؟ هیچوقت دوست نداشتید فضای بیشتری برای ارائه داشته باشید و مثلا در فضای جدیتری کاری کنید؟
خودم وقتی وارد دوبله شدم بخش کودک را انتخاب کردم،اما الآن برای شبکه سلامت فیلمهای مستند را نیز دوبله میکنم. شاید باورتان نشود ولی من مشغول دوبله فیلمهای بسیار تخصصی پزشکی هستم. همین الآن واحد دوبلاژ یک فیلم به من داده تا دوبله کنم که این فیلم به ویروس کرونا مربوط میشود. من امیدوارم که فقط از گویندهها تست نگیرند، بلکه از مدیرهای دوبلاژ هم تست گویندگی و سینک زدن بگیرند. چرا من بهعنوان یک مدیر دوبلاژ نباید مثل بهرام زند فکر کنم. ما برای دوبله سریال "امام علی (ع)" سه ماه شبانهروز با همدیگر بودیم و ایشان نمیگذاشت من بروم. الآن چه کسی حاضر است چنین کاری را انجام بدهد؟ هیچکس نمیداند من این کارها را انجام دادهام چون دوبلاژ در سیما آنقدر بی اهمیت بود که اسم ما را نمینوشتند. الآن هم همینطور است. البته الآن یک نرمافزاری وارد واحد دوبلاژ شده که میدانند چه کسی چه فیلمی را دوبله کرده است. یک عده دوست دارند که نامشان در تیتراژ هم بیاید ولی من هیچوقت این کار را انجام نمیدهم. هدف من معروف شدن خودم نیست چون به این کار احتیاجی ندارم. حتی در شبکههای اجتماعی هم از کارهای خودم تعریف نمیکنم. چیزی که برای من اهمیت دارد این است که خودم از کار خودم لذت ببرم.
واقعاً از این کار لذت میبرید؟
صد درصد لذت میبرم.
این لذت وقتی در فضای کودکانه کار میکنید بیشتر است یا وقتی مستند کار میکنید؟
برای هر دو اینطور است. من راجع به این موضوع فکر کردهام. اگر هر کدام از اینها دچار نقص شود حال من بد میشود. بنابراین هر دوی آنها برای من مهم هستند.
در دستهبندی و تعریفی که روی جنس صدا داشتید، این دو چقدر میتوانند همسو و هماهنگ باشند؟ شما اشاره کردید که در عرصه گویندگی یک دستهبندی وجود دارد. جنس صدا روی این دستهبندیها اثرگذار است و معمولاً آیا گویندهها را براساس این جنس صدا انتخاب میکنند یا نه؟
اینطور نیست چون ما آدمهایی که بتوانند موزیکها را بخوانند کم داریم. البته توجیهپذیر است چون صدای آوایی و گفتاری با هم متفاوت هستند. مثلاً آقای علیرضا افتخاری وقتی حرف میزند، صدای گفتاریشان با صدای آواییشان فرق میکند.
ما این حجم از آموزشگاههای گویندگی را داریم که هنرجو تربیت میکنند. چرا در آموزشها این اتفاق نمیافتد و شاگردان را درست آموزش نمیدهند؟
کلاس کارگاهیشان بسیار ضعیف است. تقصیر آنها نیست. مثلاً یک برنامه تلویزیونی به نام "جادوی صدا" ساخته میشود که به نظرم این برنامه در تعریف دوبله آنقدر ضعیف بود که نتوانست یک تعریف درستی از این حرفه ارائه بدهد. پس از آن شاهد نابودی بخشی از حرفه دوبلاژ بودیم. از نظر آن برنامه، دوبله یعنی این که یک نفر بیاید جای یک هنرپیشه حرف بزند. دوبله، ادبیات ما است. اگر من راجع به یک آدمی مانند منوچهر اسماعیلی با غیرت حرف میزنم، به خاطر این است که این آدم در سینما و ادبیات سینمای ما تأثیرگذار بوده است. گفتار ما میتواند رفتار ما را عوض کند ولی به آن بها نمیدهیم.
این حتی در آموزشگاههای بازیگری نیز صادق است. ما بازیگری نداریم تا بتواند متنهای ادبی ما را خوب اجرا کند. فکر میکنم این مشکل در فضای کاری شما هم وجود دارد.
شما ببینید چند کلاس فن بیان داریم. وقتی به آنجا میرویم همه روی آوا کار میکنند اما تعریف درستی از آن ندارند که کجا باید از آن استفاده کنند.
در حالی که در خارج از کشور این اتفاق نمیافتد و بازیگرانی که به طور مثال در هالیوود کار میکنند متنهای غنی ادبی خودشان را اجرا میکنند.
اگر بازیگر خوبی که فن بیان خوبی داشته باشد، نداریم به خاطر این است که 50 درصد بازیگری، گویندگی است. شما بدترین بازیگر هم که باشید، چنانچه بیان خوبی داشته باشید مردم شما را میپذیرند و نقص بازیتان را نمیبینند. قطعاً بهترین بازیگر شناخته نخواهید شد ولی نقص بازیگریتان را هم نمیبینند. گویندگی آقای ناصر طهماسب و آقای ناصر ممدوح از بازیگری آنها بهتر است، ولی وقتی بازی میکنند تماشاچی آنها را میپذیرد.
آشنایی گوش مخاطب به صدا چقدر روی این موضوع تأثیر میگذارد؟ به نظرم جدای از خوب حرف زدن، میتوانند ذهن را نیز گول بزنند. مثلاً من صدای شما را میشناسم و اگر چشمم را هم ببندم میتوانم تصور کنم که صدای شما است و به همین خاطر ممکن است شما وقتی بازی میکنید بازیتان را نیز بپذیرم.
اتفاقاً همین مسئله مهم است. من همیشه میگویم ای کاش صدای من لو نمیرفت چون وقتی حرف میزنم احساس مسئولیت بیشتری میکنم. این حس است که من را وادار میکند تا بهتر حرف بزنم. اکثر ما زمانی میمیریم که نتوانیم حرف بزنیم. من روزهای آخر گویندگان بسیاری را دیدهام. پرویز نارنجیها زمانی فوت کرد که نتوانست دیگر حرف بزند. بهرام زند، حسین عرفانی و اصغر افضلی هم همینطور. من الآن دارم فکر میکنم چطور برای خودم حنجره دوم بسازم تا وقتی صدایم گرفت به سراغ حنجره دوم بروم. الآن دارم حنجره دوم خودم را تقویت میکنم.
این یک تکنیک است؟
بله، کاملاً یک تکنیک است که آدم میتواند انجام بدهد.
شما درباره فضای دوبله خارج از سازمان صدا و سیما صحبت کردید. در سالهای اخیر و به خصوص پس از ماجرای کرونا، استفاده از بستر ویاودیها برای خانوادهها پررنگ شد. قاعدتاً ویاودیها خوراکشان را از صدا و سیما تأمین نمیکنند و بیشتر به سمت دوبله یا زیرنویس فیلمهای روز خارجی میروند ولی از طرفی صدا و سیما به خاطر این که نمیتواند تولیدات خوب کشورهای دیگر را خریداری کند در سالهای اخیر دچار افت کیفیت شده است. فکر نمیکنید که باید یک توازن به وجود بیاید چون این اتفاق مخاطبان و حتی دوبلورها را دلزده کرده و باعث شده تا به سمت فضای ویاودی بروند؟
به نظر من وقتی یک حرفه هنری در یک برهه دچار ضعف میشود، نمیتواند ایراد مطلق باشد. یعنی یک زمانی لازم است که این اتفاق بیفتد و ما دوبله بد هم داشته باشیم تا زمانی که یک دوبله خوب دیگر به وجود بیاید. پذیرش دوبلور و گوینده خوب باید از مدتها پیش شروع میشد، ولی متأسفانه مدیران قبلی واحد دوبلاژ نتوانستند چنین کاری را انجام بدهند. ما به ندرت افرادی را میبینیم که وارد این کار شده و توانستهاند بمانند و آن هم به خاطر آن فضایی بوده که یک عده برای یک عده خاص دیگر فراهم میکردند. متأسفانه ضرر آن را هم داریم الآن میبینیم. من همیشه این مسئله را گفتهام و مورد غضب هم قرار گرفتهام ولی الآن میبینیم که پیکیره دوبلاژ برای اجرای کارهای قوی کاملاً به ضعف افتاده است. ما دیگر سریالی مانند سریال "امام علی (ع)" را نمیتوانیم دوبله کنیم. مدیر دوبلاژی نداریم که نصف روز قدم بزند تا آقای مهدی فتحی یک جمله بگوید. این کاری است که بهرام زند انجام میداد. وقتی من مدعی یک هنری هستم باید این کار را درست انجام بدهم. فضا آنقدر خلوت شده که مردم الآن یاد کارتونهای دهه 60 میافتند. در حال حاضر انتخاب درستی وجود ندارد. انتخاب گوینده یا براساس شباهت صدا است یا براساس شباهت ظاهری افراد. من هیچکدام از اینها را قبول ندارم و در انتخاب صدا به شخصیت روانی آدمها و کاراکترها اعتقاد دارم. افراد به لحاظ عصبی و روانی باید به رلی که میگویند نزدیک باشند تا بتوانند به آن حسی که من میخواهم نزدیک شوند. ما در یک صفحه میتوانیم کار دوبله را تعریف کنیم. من وقتی پریشان حال میشوم تعریفم از دوبله کاملاً عوض میشود. به لحاظ اجتماعی معتقدم ما در حقیقت نان جهل مردم را میخوریم. اگر مردم یک زبان بینالمللی داشتند فیلمها هیچوقت احتیاج به دوبله پیدا نمیکردند. بنابراین باید به مردم احترام بگذاریم و طوری حرف بزنیم که مردم خوششان بیاید. شما هر چقدر جلوتر میروید بیشتر به مردم احترام میگذارید. متأسفانه انتخابها و آموزشها بی نهایت غلط است. الآن هیچ گزینشی برای انتخاب مدیر دوبلاژ وجود ندارد. در گذشته آدمهایی که بهعنوان مدیر دوبلاژ انتخاب میشدند کسانی بودند که بسیار خوب انتخاب میکردند.
مگر یک مدیر دوبلاژ کسی نیست که براساس سالها فعالیتی که در حوزه دوبله داشته، حالا ارتقا درجه پیدا کرده و مدیر دوبلاژ شده است؟
اصلاً اینطور نیست. این تعریف اشتباهی است. سرپرستی و مدیریت خودش یک قانون و یک سری تاکتیک و اصول دارد و یک مدیر باید اصول را بداند. من معتقدم یک عده گویندههای خوبی هستند ولی دلیل نمیشود که مدیر دوبلاژ خوبی باشند. یک عده هم هستند که مدیر دوبلاژهای خوبی هستند ولی گوینده خوبی نیستند. در حال حاضر همه دارند مدیریت میکنند. خدا را شکر هنوز در دوبله تلویزیون یک سری استانداردها رعایت میشود و هر کسی را بهعنوان مدیر دوبلاژ تلویزیون انتخاب نمیکنند.
دوست ندارید در فضای بازیگری حضور داشته باشید؟
من به بازیگری علاقه زیادی نداشتم و ندارم. از برنامه طنز آیتمی "نوروز 72" با آقای مهران مدیری، داریوش کاردان، حمید لولایی و ارژنگ امیرفضلی کارم را شروع کردم ولی علاقه زیادی به بازیگری نداشتم. توانایی بازی را داشتم و در کارهایی که بازی کردم نیز موفق بودم. آخرین باری که بازی کردم در یک مجموعه تلویزیونی به نام "ناخونک" بود که نقش بازی کردم و همه محو آن بودند. اصرار کردند کارهای دیگر هم بازی کنم ولی نپذیرفتم و فقط در همان یک آیتم بازی کردم. به گویندگی رادیو علاقه بیشتری دارم. دوست دارم مردم من را بهعنوان گوینده رادیو بشناسند تا بازیگر.
در حال حاضر در رادیو برنامهای دارید؟
برنامهای که مورد علاقهام باشد ندارم.
برای بازی در تلویزیون چطور پیشنهاد جدید ندارید؟
پیشنهاد داشتم ولی قبول نکردم. در حال حاضر مجری برنامه "روز خوش" از شبکه جام جم هستم. این برنامه کار بسیار شیک و آموزندهای است. برای این که در آن برنامه دیده شوم تحقیق میکنم و مطالب زیادی مینویسم و میخوانم.
در حال حاضر مجموعهای در مقام گوینده دارید که بخواهد از تلویزیون پخش شود؟
مجموعه کارهای پزشکی شبکه سلامت را دارم. در زمینه انیمیشن هم با شبکه کودک و نوجوان همکاری میکنم. برای شبکه پنج سیما برنامههای " بلیز و ماشینهای غول پیکر" و "قاصدک" را دارم. یک انیمیشن بسیار خاص به نام "گامبال آرزوهای بزرگ" را هم دارم. "پلنگ دم دراز" و "فوتبالیستها" را هم آماده کردهایم.
و سخن آخر؟
به نظرمن بهترین کار برای علاقمندان به این عرصه این است که طوری حرف بزنند که دیگران نتوانند حرف بزنند. خوب ببینند، خوب بشنوند و خوب بگویند. این موضوع در زندگی روزمره آنها نیز میتواند کاربرد علمی داشته باشد. آدمهایی که خوب حرف میزنند، میتوانند آدمهای موفقتری شوند. شما وقتی با قدرت و جسارت حرف میزنید بیشتر به حرف شما توجه میکنند. در زندگی اجتماعیتان سعی کنید خوب حرف بزنید.