سرویس سینمایی هنرآنلاین: سینما با مخاطب زنده است و اگر مخاطب نداشته باشد سرنوشتش نابودی است. در طی عمر صد و چند سالهاش همواره برای جذب مخاطب از راههای مختلف اقدام به تبلیغ کرده است؛ از عکس و پوستر گرفته تا این روزها که آنونسها حرف اول را میزنند.
اما یک عنصر، همواره در این تبلیغات پای ثابت داشته و تا امروز ادامه یافته است و آن چیزی نیست جز خلاصه داستان که روایتی کوتاه از کل فیلم است و باعث میشود تا مخاطب با خواندن همان چند جمله ترغیب به دیدن فیلم شود.
زمانی این خلاصه داستان توسط دادزنها در مقابل سینماها انجام میشد و زمانی با انتشار آن در رسانهها که امروز شکل آن تغییر کرده و به انواع و اقسام مختلف در شبکههای مجازی و رسانههای اصلی و فرعی انجام میشود.
مخاطب امروز، مخاطبی است که بهراحتی به سینما نمیآید. پیش از دیدن فیلم به تبلیغات آن رجوع میکند و از نظرات مخاطبان قبلی، میزان رأی دریافت کرده از سوی مخاطبان، نقدهای مثبت و منفی آگاه میشود و بعد دست به انتخاب میزند، یکی از این راهها خواندن خلاصه داستان فیلم است که باعث ایجاد کشش در مخاطب میشود.
امروز سایتهای رسمی بسیاری در حوزه فیلم و سینما مشغول به فعالیت در سطح جهانی هستند و از این موضوع بهشدت پیروی میکنند. یعنی هر فیلم علاوه بر داشتن پوستر بینالمللی، لیست عوامل و بازیگران یک خلاصه داستان منسجم دارد که مخاطب آن را خوانده و در پی آن دست به انتخاب میزند.
در طول سالهای گذشته در سینمای ایران نیز نگارش خلاصه داستان حرف اول را میزد که البته نیازمند تبحر بود تا علاوه بر این که قصه اصلی لو نرود، مخاطب را نیز برای دیدن ترغیب کند و این تبحر تیم سازنده بود که یک خلاصه داستان مشخص برای فیلم داشته باشد. البته این خلاصه داستان به دلیل طولانی بودن بیشتر شبیه به خلاصه فیلمنامه بود تا خلاصه داستانی که برای جذب مخاطب نوشته شده باشد.
بهطور مثال در دهه 1360 که از آن به دوران طلایی سینما یاد میکنند خلاصه داستانها اینگونه بود:
"عقابها" (ساموئل خاچیکیان، 1363): در جنگ ایران و عراق یک هواپیمای ارتش ایران، پس از انجام مأموریتی در خاک عراق، مورد حمله عراقیها قرار میگیرد و در کردستان عراق سقوط میکند. خلبان با چتر نجات فرود میآید. گروهی از نظامیان در پی دستگیری او هستند. خلبان به کمک یک تکاور ایرانی که برای انجام مأموریتی با لباس مبدل وارد کردستان عراق شده، نجات مییابد. هر دو پس از درگیری با نظامیان دشمن به همراه گروهی از مبارزان کرد عراقی به روستایی پناه میبرند. نظامیان آنان را تعقیب میکنند خلبان و تکاور با موتورسیکلت میگریزند. یک هلیکوپتر عراقی آن دو را تعقیب میکند. در نزدیکی مرز نیروهای ایرانی هلیکوپتر را سرنگون میکنند. خلبان و تکاور، سوار بر موتورسیکلت، در نزدیکی مرز بهسرعت به میدان مین نزدیک میشوند. اشاره سربازان ایرانی که میکوشند آن دو را متوجه خطر کنند مؤثر نمیافتد و در برخورد موتورسیکلت با مین تکاور کشته میشود و خلبان نجات مییابد.
"اجارهنشینها" (داریوش مهرجویی، 1365): یک آپارتمان در حاشیه شهر تهران که مالکش درگذشته بدون وارث مانده و اداره امور آپارتمان و مستأجرها را مباشر مالک درگذشته که خود نیز ساکن همین ساختمان است به عهده گرفته و قصد دارد با همکاری یک مشاور املاک محلی ملک را تصاحب کند. آپارتمان فرسوده و نیازمند تعمیرات اساسی است ولی عباس آقا (مباشر مالک درگذشته با بازی عزتالله انتظامی) نه خود وظیفه تعمیرات را به عهده میگیرد و نه به دیگر ساکنان اجازه انجام این کار را میدهد. در این ساختمان هر یک از ساکنان به دنبال به کرسی نشاندن حرف و نظر خود هستند و این امکان تفاهم بر سر چگونگی تأمین هزینههای تعمیرات را از بین میبرد، تا این که عباس آقا به توصیه مادرش (با بازی حمیده خیرآبادی) مجلس شامی تدارک میبیند و میپذیرد که با مشارکت همه ساکنان هزینه تعمیرات تأمین شود، اما فردای آن روز این توافق با توصیههای غلام ترکهای به عباس آقا بر هم میخورد و کار تعمیرات ساختمان همچنان بر زمین میماند تا این که در شبی بارانی منبع آب بزرگ ساختمان سقوط میکند و کل ساختمان فرومیریزد، روز بعد مأموران شهرداری به اجارهنشینها اعلام میکنند که این ملک به شکل قسطی به آنها واگذار میشود.
در ادامه در دهه 1370 خلاصه داستان فیلمها کمی کوتاهتر میشوند و همه قصه لو نمیرود، ضمن این که این کشش برای مخاطب ایجاد میشود تا قصه را دنبال کند و بداند که قرار است برای شخصیتهای اصلی قصه چه اتفاقاتی رخ دهد. اصولاً مخاطب در این دهه میداند که قرار است با چه قصهای مواجه شود و این برایش جذاب است.
"هنرپیشه" (محسن مخملباف، 1371): "اکبر عبدی" بازیگر سینما تصمیم میگیرد صرفاً در فیلمهای هنری بازی کند، اما همیشه به خاطر پارهای از مشکلات، بهخصوص به خاطر مشکلات مالی مجبور به بازی در فیلمهای تجاری میشود. این بار تصمیم قطعی گرفته است، اما پی میبرد که همسرش عزمش را جزم کرده که فرزندی داشته باشد، اما او نازا است و زندگی آنها دچار مشکل میشود...
"آژانس شیشهای" (ابراهیم حاتمیکیا، 1376): داستان رزمنده سابقی است که بعد از اتمام جنگ دست به گروگانگیری میزند تا عباس همرزم سابقش برای مداوا به لندن فرستاده شود و در این مسیر با مشکلات و موانعی روبهرو میشود که ...
در دهه 1380 نیز این روند ادامه یافت.
"کما" (آرش معیریان، 1382): امیر که در یک خانواده ثروتمند بزرگ شده است، از سختگیریهای پدرش به تنگ آمده و تصمیم میگیرد پیش مادر و خواهرش در آمریکا برود، اما با پیرمردی تصادف میکند و او در کما فرو میرود. امیر برای رضایت گرفتن با پسر پیرمرد دوست شده و به او برای رسیدن به زن آرزوهایش کمک میکند...
"دایره زنگی" (پریسا بختآور، 1386): تهران ـ جمعه؛ محمد و شیرین تنها تا بعدازظهر فرصت دارند هزینه صافکاری ماشین تصادفی را که سوار آن هستند تأمین کنند، شیرین جرئت ندارد ماشین پدر را که یواشکی از خانه بیرون آورده و با آن تصادف کرده، با آن وضع به خانه برگرداند. آنها راهی خانهای در شمال شهر میشوند تا با کاری که انجام میدهند، پول مورد نیاز را تأمین کنند.
"آتشبس" (تهمینه میلانی، 1384): سایه، مهندس آرشیتکت، برای طلاق از همسرش یوسف که مهندس راه و ساختمان است، نزد وکیل میرود اما تصادفاً گذرش به مطب یک روانشناس میافتد.
اما در دهه 1390 شرایط متفاوت شد. خلاصه داستان بعضی از فیلمها به همان شیوه سابق بود، مانند دو فیلم زیر:
"فروشنده" (اصغر فرهادی، 1394): رعنا و عماد زن و شوهری جوان هستند که در حال اجرای تئاتری بر اساس نمایشنامه مرگ فروشنده نوشته آرتور میلر میباشند. آنها به علت نشست زمین مجبور میشوند بهاجبار خانه خود را ترک کنند و به اصرار یکی از دوستانشان به نام بابک به خانهای اسبابکشی میکنند که پیشتر زنی بدنام به نام "آهو" در آن ساکن بوده است. ابتدا همه چیز خوب پیش میرود ولی وقایع بعدی به بحرانی غیرقابلکنترل ختم میشود..
"هزارپا" (ابوالحسن داودی، 1396): رضا و دوستش منصور که به کیفقاپی مشغول هستند از طریق مادرش متوجه میشود که دختر فردی پولدار نذر کرده است که با یک جانباز ازدواج کند به همین دلیل رضا که در تصادف پای خود را از دست داده تصمیم میگیرد خود را به دختر نزدیک کند تا بتواند با وی ازدواج کند. رضا وارد آسایشگاه جانبازان میشود که دختر مدیر آنجاست رضا با گفتن دروغهای مختلف سعی میکند که دختر به او علاقهمند شود و...
اما بخصوص از نیمه دوم دهه 90 دیگر از خلاصه داستانهای اینگونه خبری نیست یا اگر هم هست بسیار کم است. بیشتر از هر چیز فضای مجازی نقش جدی ایفا میکند و برای این فضا روشهای تبلیغاتی نیز متفاوت شده است. این روزها خلاصه داستان بیشتر فیلمها به یک پاراگراف بیربط یا یک بخش از دیالوگ فیلمنامه تبدیل شده است. نمونهاش خلاصه داستان فیلمهای زیر که با خواندن آنها اصلاً سر درنمیآورید که با چه جور فیلمی روبرو هستید.
"شاهکش" (وحید امیرخانی، 1396): گوزنِ قرمز از پشتِ صخره یخزده، نگاهی به مردِ شکارچی که سیگاری دود میکند میاندازد. گرگ، مچاله از سرما سرفهای میکند. گوزنِ قرمز: میخواد چی کار کنه؟ گرگ: نمیدونه میخواد چی کار کنه. گوزنِ قرمز: اینا که نمیدونن میخوان چی کار کنن خطرناکترن… من برمیگردم!
"سمفونی نهم" (محمدرضا هنرمند، 1397): مرگ و عشق دربانی هستند که در اصل قهرمان زن فیلم را به بهشت میبرند.
"هزارتو" (امیرحسین ترابی، 1398): زندگی یه هزارتووی پیچیدهاس، همه آدما دنبال راهی برای فرار هستند اما فقط یه مسیر خروج وجود داره و تا موقعی که به مرکزش نَرسی متوجهاش نمیشی!
"آشفتهگی" (فریدون جیرانی، 1397): آشفتهگی رئالیستی و اجتماعی نیست. یک فیلم است درباره عشق و جنایت.
"ماجرای نیمروز: رد خون" (محمدحسین مهدویان، 1397): خونه افشین رو گشتن. خونه خواهر منو. بهشون نگفتی من کیام؟ نگفتی چه کارایی از دست رفیقت برمیآد؟ بوی سیگار میدی. اینم گزارش کن.
"امیر" (نیما اقلیما، 1396): یکی با کار، یکی با پول، یکی با زندگی، یکی هم با سیگار. همه خودشونو میکشن. فقط راههاشون فرق میکنه.
این اتفاق در حالی در سینمای ایران رخ داده است که هنوز در سینمای هالیوود و اروپا به همان شیوه سابق خلاصه داستانها نگارش میشوند؛ یک خلاصه داستان یک خطیِ سرراست که مخاطب را سردرگم و گیج که نمیکند هیچ، بلکه او را به دیدن نیز ترغیب میکند. ضمن این که در هر کجا که جستجو کنید از سایتهای خارجی گرفته تا سایتهای داخلی با همین خلاصه داستان مواجه میشوید در حالی که در سینمای ما اینگونه نیست درواقع در بیشتر موارد خلاصه داستان برای سایتهای خارجی و جشنوارهها به گونهای دیگر است و در داخل به گونهای دیگر:
"دراکولا" (رضا عطاران، 1394): الو... سلام قربان... خوبین... آقا منو دزدیدن... بله... نمیشناسمشون... نه خیر سرکاری چیه... من چه می دونم چرا گوشیمو نگرفته... 38 سال، سنمو چرا می پرسین؟... نمیدونم کجا... شما باید پیدام کنین... آقا من گوشیام آیفونه... ردیاب دارد... نمیشه پیدام کرد؟... آقا اومد.. من قطع میکنم...
اما در خلاصه داستان این فیلم در وبسایت آیامدیبی آمده: یک مرد معتاد گیر یک دراکولا میافتد. همسر دراکولا اجازه نمیدهد قربانی را بکشد. مرد معتاد درمانی را پیشنهاد میدهد که زندگی دراکولا را از این رو به آن رو میکند.
این در حالی است که خلاصه داستانهای خارجی در یک خط و در کمتر از 200 کلمه تعریف شده است به نحوی که قصه مشخص است، ژانر آن معلوم است و مخاطب را گیج نمیکند. در حالی که در خلاصه داستانهای آثار سینمای ایران امروز این سرراستی دیده نمیشود. به عنوان مثال خلاصه داستان تعدادی از فیلمهای مطرح سال گذشته به این شکل است:
"انگل" (بونگ جون هو): یک خانواده فقیر، خانواده کیم، با حقهبازی در خانه یک خانواده ثروتمند، خانواده پارک، مشغول کار میشوند، اما با فاش شدن این فریبکاری، زندگی آسان آنها شکلی پیچیده پیدا میکند.
"روزی روزگاری در هالیوود" (کوئنتین تارانتینو): در سالهای پایانی عصر طلایی هالیوود در لس آنجلسِ سال 1969، یک بازیگر تلویزیونیِ ازیادرفته و بدل او تلاش میکنند در صنعت فیلمسازی به شهرت و موفقیت برسند.
"ایرلندی" (مارتین اسکورسیزی): یک آدمکشِ پابهسنگذاشته، دوران همکاری خود با گروههای خلافکار و خاطراتش از دوست خود جیمی هافا را در فاصله سالهای 1950 تا 1970 مرور میکند.
"رنج و افتخار" (پدرو آلمودوار): یک کارگردان سینما، گرفتار در گذشته و حال، به انتخابهای خود در زندگی فکر میکند.
"چاقوها بیرون" (ریان جانسون): یک کارآگاه در مورد مرگ بزرگِ خانوادهای نامتعارف و اهل دعوا تحقیق میکند.
سالهاست که ادعا میشود مشکل اساسی سینمای ایران ضعف در نگارش فیلمنامه است و این ضعف تبدیل به پاشنه آشیل آثار سینمایی شده است. این موضوع را اگر از بحث ساخت بیرویه فیلمهای کمدی جدا کنیم، آثار بسیار اندکی هستند که از یک فیلمنامه پرقدرت و خوب برخوردار باشند و همه چیز در بهترین شرایط و مطلوبترین زمان در اختیار تیم سازنده قرار گیرد تا یک اثر خوب خلق شود. با وجود آن که در این سالها گروههای تبلیغاتی گسترش یافتهاند و فضاهای بیشتری در اختیار تیم سازنده برای این امر قرار گرفته است، اما همچنان ضعف فیلمنامه است که نگارش یک خلاصه داستان مناسب را هم سخت میکند. بهنظر میرسد این روزها بسیاری از فیلمسازان از بیان خلاصه داستان فیلم خود خودداری میکنند تا موضوع فیلمشان لو نرود. در نهایت در زمان اکران نیز با این تصور که یک جمله بیان کنند تا مخاطب ترغیب به دیدن شود به این امر بسنده میکنند، در حالی که در سینمای دنیا هنوز هم همان شیوه قدیمی جواب میدهد و همچنان طرفداران خودش را دارد.