سرویس سینمایی هنرآنلاین: رسول صدرعاملی را بهواسطه ساخت آثار سینمایی که درباره نسل جوان و بخصوص دختران داشته بهخوبی میشناسیم. او با ساخت فیلمهایی چون"من ترانه 15 سال دارم" ، "دختری با کفشهای کتانی" و "دیشب باباتو دیدم آیدا" از دغدغهها و مشکلات این قشر از جامعه سخن گفت و حالا پس از مدتها بار دیگر به سراغ این قشر آمده و این بار موضوعی دیگر را مطرح کرده است.
"سال دوم دانشکده من" روایتی از دختران محصل است که با هزاران امید و آرزو پا به جامعه بزرگتری به نام دانشگاه میگذارند تا پس از تحصیل و فراغت از آن بتوانند نقش مؤثری در جامعه داشته باشند. در این میان قطعاً خاطرات خوب و خوش و گاهی خاطرات تلخی هم رقم خواهد خورد که در گنجینه تاریخی ذهن هر شخص ماندگار خواهد ماند.
صدرعاملی اما این بار به سراغ موضوعی دیگر رفته است. فیلم درباره دو دوست است مهتاب و آوا از دو طبقه متفاوت که آوا درگیر مواد است و مهتاب در حکم یک مانع و بازدارنده مثبت برای دوستش ایفای نقش میکند، اما داستان از جایی شکل جدی به خود میگیرد که آوا دختر جوان در یک اردوی دانشگاهی دچار مشکل میشود و به کما میرود و حالا دوستش برای او زنده ماندن و برگشتن او به زندگی تلاش میکند. درواقع صدرعاملی این بار به سراغ درونیات افراد رفته است؛ زمانی که حرف دل و عمل یکی نمیشود و هر کدام ساز خودشان را میزنند. شخصیت اصلی در کماست و دوستش با ملاقات هر روزه او و گوش دادن به موسیقیهایی که با آن خاطره داشتند سعی در بهبودی اوضاع دارد، اما این میان حسادتها و خواستههای این دنیایی نیز نقش خود را ایفا میکنند و فیلمساز این بار به سراغ این موضوعات رفته است و کاراکترهایش را لخت و عریان در معرض دید مخاطب قرار میدهد، مخاطبی که آگاهانه نشسته است و باید منصفانه قضاوت کند.
نگاه جامعهشناسی و انسانشناسی فیلمساز در این فیلم بیش از سایر آثار گذشته او خود را نشان میدهد. روابط میان آدمها و افکاری که شاید هرگز به منصه ظهور نرسند، اما همواره ممکن است در گوشهای از ذهن باقی بمانند موضوعی است که صدرعاملی به آن پرداخته است. نکته اینجاست که کارگردان نمیتواند ایده بکر و خوب خود را به خوبی پرورش بدهد.
درواقع شخصیتهایی که صدرعاملی مقابل دوربین میآورد، پخته و پرداختهشده نیستند و با نسلی که فیلمساز قصد نمایش آن را دارد بسیار فاصله دارند و این را شاید بتوان به دور بودن نویسنده و کارگردان این فیلم از جوانان امروز تعمیم داد.
از سوی دیگر علاوه بر مهتاب و آوا دو دختر جوان فیلم، سایر کاراکترها مانند علی با بازی پدرام شریفی و منصور با بازی بابک حمیدیان و حتی پیشتر علی مصفا و نیلوفر خوشخلق پدر و مادر آوا و شقایق فراهانی مادر مهتاب یا حتی باز هم پیشتر ویشکا آسایش در مقام نماینده دانشگاه نیز چهره واقعی به مخاطب نشان نمیدهند. آنها بیشتر یک چهره نمایشی را در معرض دید مخاطب قرار دادهاند و به تیپ نزدیکتر هستند تا شخصیت. شاید بتوان پذیرفت در جامعه امروز خانوادههایی از حال و احوال فرزند جوان خود بیخبر هستند، هرچند در یک خانه و زیر یک سقف زندگی میکنند، اما نمایش چهرهای سرد و بیروح و خودخواسته از پدر و مادری که تنها به به خواستههای خود فکر میکنند کمی ماجرا را برای مخاطب غیرقابلپذیرش میکند.
شاید اگر پرویز شهبازی در مقام نویسنده و رسول صدرعاملی در مقام کارگردان، بیشتر به نسلی دقت میکردند که قرار است نماینده فیلمشان باشد، فیلم آنها میتوانست قوام و انسجام بهتری داشته باشد و روایت خیلی بیشتر برای مخاطب قابل پذیرش باشد. در این صورت، روابط افراد میتوانست بسیار بهتر به نمایش گذاشته شود و آنچه بهعنوان علاقه یا حسد به نمایش درآمده است، ملموستر باشد.