سرویس سینمایی هنرآنلاین: اصطلاحی در بین اهالی سینما وجود دارد به نام "فرزند سینما" یا "بچه سینما". این اصطلاح در مورد کسانی است که گویی در سینما متولد شدهاند، گویی سینما جزو لاینفک وجودی آنهاست. آنها آچارفرانسه سینما هستند و برای عشقشان (سینما) همه کاری میکنند، از بازیگری گرفته تا کارهای فنی.
کامران قدکچیان یکی از همین بچههای سینماست، هنرمندی که از کودکی تابه امروز عشق خود را رها نکرده. از دوبلوری تا دستیاری صداگذاری، از جارو کردن استودیو تا بازیگری، از تدوین تا دستیاری کارگردانی و بعدها فیلمسازی ازجمله کارهایی است که او در سینما انجام داده است. به قول خودش مهندسی مکانیک و تحصیل در دانشگاههای انگلستان را به عشق سینما رها کرد! حالا از پس 60 سال فعالیت مستمر در هنر هفتم، به بهانه اکران تازهترین فیلمش"جانان" با بازی امین حیایی، مژگان بیات، پروانه معصومی، بیژن بنفشهخواه، سحر زکریا، مهران رجبی و چنگیز وثوقی، با او به گفتوگو نشستهایم.
آقای قدکچیان، وضعیت اکران فیلم "جانان" به چه صورت است؟ چقدر از وضعیت اکران آن راضی هستید؟
اگر بگویم که میدانستم چنین اتفاقی برای اکران فیلم "جانان" میافتد دروغ نگفتهام. من هم شرایط را میدانستم و هم وضعیت اکران را. به تهیهکننده هم اخطار داده بودم که این زمان در سینما یک زمان مُرده است ولی ظاهراً یا فرصت دیگری وجود نداشت و یا عجله داشتند. هر چه بود فیلم را اکران کردند. "جانان" در حال حاضر با شرایط تبلیغاتی بسیار بد اکران میشود ولی فروش بدی نداشته است. به هر حال حرف من ثابت شد که این زمان برای اکران فیلم زمان مناسبی نیست.
جالب است که حتی در این سئانس و زمان بد اکران هم فیلم مخاطبان خود را دارد...
اکران فیلم "سرخپوست" در حالی همچنان ادامه دارد که زمان اکران آن تمام شده بود و طبق اساسنامه باید جای خودش را به یک فیلم دیگری میداد. "سرخپوست" فیلم موفقی است و زیاد ماندن آن فیلم روی پرده سینما، طبعاً به فیلم ما صدمه خواهد زد. ضمن اینکه سایر فیلمهای در حال اکران هم مثل "جانان" فروش چندان خوبی ندارند. البته فیلمهای ضعیفی نیستند و اتفاقاً فیلمهای خوبی هم هستند ولی به خاطر شرایط زمانی اکرانشان فروش خوبی ندارند. مثلاً اگر پردیس چارسو فیلم ما را نگذارد، کدام فیلم را بگذارد؟ مجبور است که یک فیلم نفروش دیگر بگذارد. مطمئن باشید سالن چارسو اگر یک فیلم پُرفروش داشت قطعاً جای فیلمها را عوض میکرد. اصلاً این کار یک بیزینس شده است. صحبت کردن راجع به فرهنگ و هنر در سینما بیهوده است. همانطور که نمیتوانید جلوی رانتکاریها و فسادها را بگیرید، جلوی بازیهای مافیایی در سینما را هم نمیتوانید بگیرید. آنقدر فساد در سینما زیاد شده است و باهم لابیگری میکنند که واقعاً همه چیز به نظر همه عادی میرسد. من اگر حرفی بزنم ممکن است تصور کنند که فقط دارم راجع به فیلم خودم حرف میزنم در حالی که واقعاً درباره فیلم خودم حرف نمیزنم. فیلمهای امروز شبیه کاباره شدهاند. در حال حاضر بخش اعظم فیلمهایی که فروش بالایی دارند فیلمهایی هستند که در آنها رقص و آواز و حرفهای اروتیک زده میشود. من در این 60-70 سالی که عمر کردهام هیچوقت مردم خودم را تا این اندازه بیادب ندیدهام. جملاتی که در بین جوانان ما رایج شدهاند اسفانگیز است. جامعه و جوانان ما خشن شدهاند و رحم و مروت از بین ما رخت بسته است. آن ارتقا درجه عشق، مهر و محبتی که در بین ایرانیان جذاب بود، در حال حاضر تنزل پیدا کرده و به قعر این ماجرا سقوط کرده است. در حال حاضر همه چیز مهمتر از آن عشق و علاقه شده است. درست است که هنرمندان وظیفه ندارند راهکار ارائه کنند اما میتوانند مسائل عمده را الگو کنند تا مسئولین آنها را بشناسند و به دادشان برسند. در حال حاضر یکی از بزرگترین معضلات جامعه ما، بیوفایی و خشونت جوانان است. خانوادهها وظیفه دارند که به جوانانشان یادآوری کنند ما چه شکلی بودهایم و چه شکلی شدهایم و کمی مهر، عشق و علاقه را در بین جوانان تقویت کنند. فیلم "جانان" از عشق و مِهر حرف میزند. من به لحاظ احساس امروز، خودم را موفق میدانم چون فیلمی غیر از فیلمهای رایج در سینما ساختهام. آقای محمد نجیبی تهیهکننده فیلم هم علاقهمند بودند که چنین فیلمی را بسازند و من ایشان را وادار به ساخت فیلم "جانان" نکردم. به نظرم ساختار فیلم "جانان" بسیار خوب است و خودم آن را دوست دارم ولی معتقدم با فیلمهای بغلدستی خودش همخوانی ندارد.
بسیاری از افراد معتقد هستند که گلچین چینش فیلمهای امروز دست سینماداران است و از طرفی یک عده معتقدند که سینماداران در این زمینه تعیینکننده نیستند. شما فکر میکنید سینماداران چقدر در چینش فیلمها تأثیرگذار هستند؟
هرچقدر فیلم بزنوبرقص وجود دارد را بهزور و پارتیبازی در بین فیلمهای نوروز جا میدهند و اکران میکنند. ما هفت گروه بیشتر نداریم و تمام این هفت گروه شامل همه فیلمهای بزنوبکوبی میشود که ما در طول سال ساختهایم. به همین خاطر در فصل بعدی اکران میبینیم فیلمهایی اکران میشوند که مردم کمتر از آنها استقبال میکنند. همه این چینشها دست سینمادارانی است که میخواهند از ایام عید بیشترین بهره را ببرند. به نظر من متأسفانه مسئولان وزارت ارشاد نسبت به مسائل سینمایی اشراف کامل ندارند که اگر چنین بود میتوانستند همت کنند و چینشهای درستی را در نظر بگیرند تا سینما در همه فصول رونق داشته باشد. بنابراین وقتی آنها همت نمیکنند و از طرفی سینماداران هم میخواهند بهرهبرداری اقتصادی کنند، درنتیجه سینما دچار این چندپارگی میشود که امروز شاهد آن هستیم.
تا جایی که میدانیم در شورای اکران، هم نماینده تهیهکنندگان حضور دارد و هم نماینده کارگردانها. یک نماینده هم از خود خانه سینما در آن شورا حضور دارد. آیا آنها نمیتوانند ابزاری باشند برای اینکه سینمادار نتواند اینقدر حکمرانی کند؟
من خودم جزو اعضای هشت نفره شورای مرکزی شورای عالی اکران هستم. حتی آییننامه شورای صنفی را هم ما نوشتیم اما متأسفانه هیچیک از آن مواردی که ما نوشتیم اجرا نمیشود. یک فیلمی مثل "شبی که ماه کامل شد" با بیلبورد 500 میلیون تومانی تمام شهر را میگیرد ولی فیلمی مثل فیلم "جانان" و بخش خصوصی از عهده چنین هزینهای برای تبلیغات برنمیآید. مسئولین فقط میخواهند آخر سال بیایند رقم فروش فیلمهای سینمایی را اعلام کنند و مثلاً بگویند ما امسال 36 میلیارد تومان فروش داشتیم ولی نمیگویند با کدام فیلمها 36 میلیارد تومان فروختهاند. "سرخپوست" واقعاً در سینمای ایران یک استثناء بود چون هم فیلم خوبی بود و هم فروش خوبی داشت. تا زمانی که مسئولین سینما به خودشان نیایند و آدمهای این کاره سر کار نباشند هیچ اتفاق مثبتی برای سینما نمیافتد.
شما جزو کارگردانهایی هستید که قبل از انقلاب هم فیلم ساختهاید و از سال 51 با فیلم "ساحره" وارد سینما شدهاید. اساساً خانواده شما هم یک خانواده سینمایی است. آقای احمد قدکچیان، پدر شما جزو اولین فارغالتحصیلان رشته بازیگری در ایران و جزو تأثیرگذارترین بازیگران ایران در قبل از انقلاب بودند. اگر بخواهیم روند سینما را از سال 51 تاکنون بررسی کنیم، فکر میکنید این روندی که ما الآن به آن رسیدهایم طبیعی است و یا اینکه در این بین یک سری اتفاق هم افتاده تا این روند طبیعی طی نشود؟
وقتی جامعه چیزهایی را از دست میدهد و گرفتار میشود، یک سری شادیهای مصنوعی به جامعه تزریق میشود. مثلاً الآن تلویزیون و سینما دستور گرفتهاند که مردم را شاد نگه دارند. موضوع این است که یک سری لمپن باعث خنده شوند. مخاطب هم یک ربع یا بیست دقیقه میخندد ولی بعد تلویزیون را خاموش میکند و دوباره اخمها و اشکهایش سرازیر میشود. ما همه چیزمان را داریم از بغل دستمان میگیریم. وقتی جامعه ما گرفتار است، طبعاً مردم ما هم به این روز میافتند. شما اول باید کل جامعه را ترمیم کنید و بعد بگویید چرا فیلمها اینطور هستند. یک سری از فیلمها دستوری ساخته میشوند و سعی میکنند این مردم گرفتار را به سالنها بکشانند. این وسط تکلیف فیلمهایی که حرف دارند چه میشود؟ آیا شما با این وضع جامعه میتوانید فرمولی پیدا کنید که همه نوع فیلمی داشته باشیم؟ الآن دیگر حرف زدن از عشق برای جوانان دِمُده شده است. اصلاً دیگر برای آنها زن و خانواده معنا ندارد. در این شرایط من هم اگر از عشق حرف بزنم، قطعاً حرفم خریدار نخواهد داشت.
زمانی که انقلاب شد آقای انوار و آقای بهشتی گفتند ما بیاییم یک سینمایی را بسازیم که مبنای آن اخلاقگرایی باشد ولی در چهار پنج سال اخیر وقتی اکثر فیلمهای پُرفروش را میبینیم، متوجه میشویم که این فیلمها به لحاظ اخلاقی سبکتر از فیلمهایی هستند که قبل از انقلاب ساخته میشدند. در فیلمهای قبل از انقلاب بنای خانواده جزو شاخصهها بود و رکاکت کلامی کمتری وجود داشت. همانطور که شما میگویید ما در حال حاضر بهشدت دچار رکاکت کلامی شدهایم.
من معتقد هستم که سینمای دهههای 60 و 70 جزو پُرافتخارترین دهههای سینمای ایران هستند. خودم نیز در آن دهه فیلم ساختهام، اما فکر میکنید دلیل این افتخار آقای انوار و آقای بهشتی بودند؟ خیر، دلیل اصلی آن انگیزه جامعه بود. جامعه وارد یک سیستم جدید شده بود و دوست داشت آن را پرورش بدهد. درست است که ما فیلمهای انتقادی هم داشتیم ولی در همان فیلمها هم انگیزه وجود داشت. آن موقع حتی فیلمهای جنگی ما هم بههیچعنوان شعاری نبودند. شما دیگر نمیتوانید فیلمی مثل "میم مثل مادر" را ببینید. حتی خود آقای حاتمیکیا هم دیگر بلد نیست فیلمهایی مثل "از کرخه تا راین" و "آژانس شیشهای" بسازد. آن موقع جامعه درست و حسابی بود و همه در خیابان با هم مهربان بودند ولی الآن همدیگر را در خیابان میزنند و سرشان را برمیگردانند و میروند. من هنوز سر حرف خودم هستم و معتقدم که جامعه به ما خط میدهد تا ما چه نوع فیلمی بسازیم. مسئولین آن زمان هر طور که شده فیلمها را نجات میدادند ولی امروز همان کار را هم بلد نیستند انجام بدهند. مثلاً دستمزد بازیگران باعث متلاشی شدن سینما شده است. ما دشمن بازیگران نیستیم ولی وقتی یک بازیگر برای یک ماه بازی در یک سریال نمایش خانگی ماهیانه یک میلیارد تومان میگیرد، ما دیگر نمیتوانیم در بخش سینمای مستقل با آن بازیگر قرارداد دو ماهه ببندیم. من اصلاً پولی را که آن بازیگر میگیرد نمیتوانم خرج کل فیلم خودم کنم. چطور میتوانم به بازیگری که خودم آن را به سینما آوردهام این مقدار پول بدهم؟ من در شورای عالی گفتم بیاییم برای دستمزد بازیگران یک سقف بگذاریم و بگوییم سقف دستمزد بازیگران 300 میلیون تومان است و اگر فیلم بیشتر از پنج میلیارد تومان فروخت فلان قدر دیگر هم به بازیگر بهعنوان دستمزد پرداخت خواهد شد. اگر بازیگری معتقد است که فیلمها به خاطر حضور او فروش میکنند پس بیاید درصدی کار کند و بهره آن را هم ببرد. ما با این قضیه هیچ مشکلی نداریم ولی بازیگر این کار را نمیکند. بازیگر پولش را از قبل بهصورت نقد میگیرد و بعد به سر تمرین میآید. حتی بازیگران روحوضی ما که در مجالس روحوضی اجرا میرفتند هم این کار را در گذشته نمیکردند که الآن بازیگران ما میکنند.
اشاره کردید که در دهههای 60 و 70 در جامعه ما اخلاقمداری وجود داشت. فکر میکنید چقدر خود سینماگران به این بیاخلاقی دامن زدند؟
نمیدانم نقش خود سینماگران در این بیاخلاقیها چقدر بود. درست است که آدمهای مزخرف زیادی وارد سینما شدند ولی معنایش این نیست که بگوییم سینماگران باعث بیاخلاقی شدهاند. این اوباشیگری و لاتبازیها از طریق جامعه وارد سینما شده است. ممکن است که کارهای نباشند ولی اثرگذار هستند. من وقتی میبینیم در سینما اینقدر اروتیک و شفاف حرف میزنند ناراحت میشوم. شما اگر با بچههای خودتان به سینما بروید خجالت میکشید.
قبل از انقلاب هم چهارشنبه به چهارشنبه فیلمها عوض میشدند و مردم بهشدت سینمارو بودند. ما آن موقع مثل الآن مجتمعهای سینمایی نداشتیم و همه تک سینما بودند ولی مردم ما اکثراً سینمارو بودند. من یادم است که آن موقع هم بین کارگردانان و انجمن سینماداران یک بحثهایی وجود داشت. آن زمان چطور به این راهحل رسیده بودید که مثلاً اگر یک فیلمی خوب فروش میکرد آن چهارشنبه برداشته نشود و اکرانش ادامه پیدا کند و فیلم بعدی یک هفته دیرتر اکران شود؟
اوایل انقلاب سینماها مصادرهای بودند و در اختیار حوزه هنری قرار داشتند. سینمادارها واسطه تراشیدند و آمدند سینماها را پس گرفتند. آن موقع حوزه هنری اجازه نمیداد که فیلمهای بیکیفیت اکران شوند چون میخواستند فقط فیلمهای فرهنگی را اکران کنند ولی در حال حاضر حوزه هم آلوده بحث اکران شده است و همه فیلمها را اکران میکند چون به فکر تجارت خودش است. قبل از انقلاب فیلمهای ایرانی با فیلمهای برتر اروپایی مقابله میکردند. آن موقع اکران فیلمها فرمول داشت و مثل الآن تقلب وارد اکرانها نمیشد.
آن موقع تهیهکنندهها واقعاً تهیهکننده سینما بودند ولی امروزه بسیاری از افراد معتقد هستند که تهیهکنندههای حال حاضر سینما، تهیهکننده حرفهای نیستند.
من سال گذشته خودم در حوزه هنری رشته کارگردانی را تدریس میکردم. برخی از آن هنرجوها اصطلاحاً بچه پولدار بودند. یعنی سرمایه فیلمشان از همین الآن تأمین شده بود و میتوانستند نزد یک تهیهکننده بروند و بگویند ما پول میدهیم و شما کمک کن تا فیلم بسازیم.
قبل از انقلاب یک سری فیلمسازها، نویسندهها و بازیگران بودند که بهواسطه یک خویشاوند در سینما حضور داشتند. مثلاً شما ابتدا پدرتان در سینما بودند و بعد خودتان آمدید و کارگردانی کردید. به نظر شما چرا آدمهایی که قبل از انقلاب نسبتهای فامیلی داشتند و وارد سینما شدند هنوز دارند به کارشان ادامه میدهند ولی در حال حاضر کسانی که با یک نسبت خویشاوندی به سینما میآیند دوام نمیآورند و پس از مدتی میروند؟
آن موقع فیلمهای کمتری ساخته میشد و سینما اینقدر فضایش برای ورود باز نبود. ما فقط یک دانشکده داشتیم و بسیاری از بازیگران از آن دانشکده بیرون آمدند. من اول دبیرستان بودم که پدرم من را در استودیوی صدابرداری آقای کریمی گذاشت تا کارگری کنم. باور کنید من وقتی دوبلورها میرفتند زمین آنجا را تمیز میکردم. در ادامه نوار چسباندن را یاد گرفتم و میکروفن را شناختم. بعد آرامآرام آمدم صدابرداری را یاد گرفتم ولی هیچوقت صدابردار نشدم. همه اینها را یاد گرفتم و بعد رفتم دستیار کارگردانهای بزرگ سینما شدم. من در این سینما ابتدا حدود 10 سال دستیاری کردم و بعد کارگردان شدم. علت اینکه کارگردان شدم این بود که همه این کارها را بلد بودم. آن موقع یک سری افراد وارد سینما شدند که دکوپاژ نمیدانستند. خود زندهیاد علی حاتمی هم دکوپاژ نمیدانست. درواقع من از آدمهایی که بلد نبودند کارگردانی یاد گرفتم. آن زمان یک آقای بهادران نامی بود که میخواست فیلم "فتنه چکمهپوش" را بسازد. او یک هفته من و آقای سیروس الوند را در اتاقی جا داد تا ما فیلمنامه آن فیلم را بنویسیم. خلاصه فیلمنامه را نوشتیم و وارد مرحله فیلمبرداری شدیم. آقای بهادران چند روز اول فیلمبرداری مدام به من میگفت تو بگو دوربینها را کجا بگذاریم. چند روز بعد بالأخره صدای فیلمبردار درآمد و گفت کدامیک از شما کارگردان هستید؟ آقای بهادران جلوی همه گفت از این به بعد آقای قدکچیان میگوید که چهکار کنیم. درواقع کارگردانی آن فیلم به من تحمیل شد. اواخر فیلمبرداری بود که بین من و آقای بهادران اختلاف به وجود آمد. من به آقای بهادران گفتم شما این فیلم را کارگردانی کردید؟ ایشان گفت بله، کارگردانی این فیلم به نام من است. گفتم معلوم است که شما کارگردانی نکردید چون همه عوامل شاهد هستند. دعوای ما بالا گرفت و ما نزد آقای قنبری در سندیکای هنرمندان رفتیم. آقای قنبری گفتند اشکال ندارد که نام آقای قدکچیان بهعنوان دکوپاژ در تیتراژ بیاید؟ من گفتم اشکال ندارد چون دکوپاژ یعنی کارگردان. اینطور شد که ما با هم کنار آمدیم. بعدها که فیلم "فتنه چکمهپوش" اکران شد همه فهمیدند که من کارگردانی کردن را بلد هستم و اینطور شد که به من پیشنهاد کارگردانی دادند. من حرفم این نیست که فامیلها به سینما نیایند. مگر خانم باران کوثری فامیل نیست؟ ولی او بازیگر بسیار خوبی است. من میگویم این افراد باید یک سلسله مراتبی را بگذرانند. در حال حاضر میبینیم طرف از خانه پدرش بیرون میزند و یک راست میرود پروانه نمایش میگیرد. من حرفم درمورد کسانی است که همینطور یکدفعه سبز میشوند، وگرنه کسی که دوره و کلاس این کار را دیده و دستیاری کرده است چه اشکالی دارد که وارد سینما شود. اگر کسی از این راه وارد سینما شود با او مشکلی نداریم. مشکل ما با کسانی است که فیالبداهه وارد سینما میشوند و پس از مدتی هم میروند.
آقای قدکچیان، از جایی به بعد در سینما یک اصطلاحی به نام "سینمای بدنه" مد شد و بعدها آقای جیرانی و آقای فرحبخش آن را ادامه دادند. یک عده آمدند سینما را تقسیم کردند و متأسفانه انگار آن سینمای بدنه یک سینمای متوسطی بود که قرار بود فقط باشد، وگرنه سینمای هنری اصل مطلب بود. انگار هدف غایی ما آن فیلم هنری بود، در حالی که هنر در همه جا وجود دارد. مگر ما میتوانیم بگوییم سینمای بدنه و یا سینمای تجاری، غیر هنری هستند؟ سینمای هالیوود و سینمای اروپا به ما ثابت میکنند که فیلمهای تجاری هم فیلمهای هنری هستند. بسیاری از کارگردانان خوب دنیا هم فیلمشان با استقبال روبهرو میشود و هم سطح هنری بسیار بالایی دارند. این اصطلاح "سینما بدنه" از کجا آمد؟
آقای گلمکانی در مجله فیلم اعلام کرد که فیلمهای عباس کیارستمی هنری است و فیلمهای من، سیروس الوند و فریدون جیرانی و... را هم سینمای بدنه نامید و به یک سری از فیلمها هم میگفت فیلم سطح پایین. در حال حاضر به فیلمهای هنری میگویند هنر و تجربه و در بخش فیلم بدنه همچنان ما هستیم که داریم کار میکنیم. در کنار اینها یک سری فیلم تجاری هم ساخته میشود. این را هم بگویم که در زمان مدیریت آقای انوار و آقای بهشتی فقط دو فیلم "گربه آوازخوان" و "آنسوی مهر" ساخته شد. درواقع مقاومت ما باعث شد تا فیلمهایی مثل "نرگس"، "بهشت پنهان" و "از کرخه تا راین" ساخته شوند و هیچ ربطی به مدیریت آنها نداشت. آن زمان چون همه انگیزه داشتند سینما گل کرد و آنها فکر کردند به خاطر مدیریت خودشان است که سینما دارد به این سمت میرود. اگر به خاطر حضور آنها بود پس چرا بعد از آن نتوانستند راهشان را ادامه بدهند؟ در زمان آقای حیدریان من چندین بار فیلمنامه فیلم "مادر" آقای علی حاتمی را نزد او بردم و هر بار فیلمنامه را رد کرد. بعد یک روز با آقای حاتمی به آنجا رفتیم. آقای حاتمی گفت شما چرا گفتید این فیلمنامه رد است؟ آقای حیدریان گفت شما؟ آقای حاتمی گفت مدیریتی که علی حاتمی را در سینما نشناسد لایق نشستن بر روی این صندلی نیست و بعد فیلمنامه خودش را برداشت و رفت، اما امروز این فیلم جزو تاریخ سینمای ایران است. درست است که پای این فیلمها نوشته شده است که در دهههای 60 و 70 ساخته شدهاند ولی واقعاً ربطی به آن آقایان ندارد. آن موقع سینما بهصورت خودجوش یک سینمای محترم شد. آدمهای محترمی مثل خانم رخشان بنیاعتماد، آقای بهرام بیضایی و آقای ناصر تقوایی انگیزه داشتند و آمدند در سینما فیلم ساختند.
تقریباً از اوایل دهه هشتاد بازسازی فیلمهای قبل از انقلاب مد شد و یک سری از دوستان که قبل از انقلاب هم کار میکردند آمدند کپی همان فیلمها را با یک اسم دیگری ساختند. مثلاً شما قبل از انقلاب فیلم "جمعه" را ساختید که جزو فیلمهای آبرومند و بسیار خوب قبل از انقلاب بود ولی بعدها یک فیلمی با نام "چک" ساخته شد که قصه آن تقریباً مثل فیلم شما بود. اگر سینمای قبل از انقلاب واقعاً سینمای خوبی نبود، پس چرا از دهه هشتاد به بعد یک عده شروع به بازسازی فیلمهای قبل از انقلاب کردند؟ آیا این کار اخلاقی است که ما بدون اینکه منبع اصلی فیلم را بگوییم برویم یک فیلم بسازیم و تماشاگر هم فکر کند که این کار یک کار اورجینال و اصلی است؟
موضوعاتی که قبل از انقلاب وجود داشت موضوعات جذابتری بودند. یعنی درامهای قبل از انقلاب قویتر بودند و کاراکترهای آن فیلمها نیز کاراکترهای محبوبتری بودند و ما در سینما قهرمان داشتیم. درواقع یک آدمهایی را در فیلمهایمان داشتیم که در مقابل ظلم ایستادگی میکردند. در حال حاضر نه موضوع فیلمها مشخص است و نه سروته دارند. مثلاً آقای جیرانی یک آدم سینماشناس است و درام را بهخوبی میشناسد ولی شما میتوانید قصه سریال "نهنگ آبی" او را تعریف کنید و از آن سر دربیاورید؟ امروز انگار یک سری شلختهبازیها و حرفهای بیهوده زدن مد شده است و اسم آن را ساختارشکنی میگذارند و میگویند ما داریم ساختارشکنی میکنیم. در حال حاضر فیلمهای کمی داریم که قهرمان داشته باشند و مخاطب با قهرمان آن فیلم ارتباط برقرار کند.
سینمای ما دیگر قهرمان ندارد و به همین خاطر است که فیلمها خوب فروش نمیکنند.
من وقتی درس میدادم میگفتم ما دو نوع فیلم داریم؛ قهرمان و ضدقهرمان. یعنی ما یا قهرمان داریم و یا ضدقهرمان. ضدقهرمان کسی است که خودش هر طور که بخواهد عمل میکند و حتی اگر شده کار خلاف هم انجام میدهد تا یک نفر را نجات بدهد، اما قهرمان کسی است که موضوع را از راههای قانونی به سرانجام میرساند. ما در دهه 50 از قهرمان "گنج قارون" به "قیصر" ضدقهرمان رسیدیم، اما درام را از دست ندادیم. درام بعد از انقلاب و در دهه 70 از بین رفت. یکدفعه یک سری هنرمند انتلکت و روشنفکر آمدند در سینما گل کردند. آنها در آن دهه شروع به ساخت فیلمهای ضد کلیشه کردند. موضوعات فیلمهای کوتاه را برداشتند تبدیل به فیلمهای سینمایی کردند که نه کشش فیلم شدن را داشتند و نه جذابیت خاصی داشتند، اما یک عده فقط بهبه و چهچه میکردند و پول روزنامه و مجله خودشان را میگرفتند. اینطور شد که سینما جذابیت و شخصیت خودش را از دست داد. من همیشه به افرادی نظیر فریدون جیرانی و سیروس الوند میگویم شما آمدید کیمیایی شوید ولی نه کیمیایی شدید و نه خودتان. فیلم خودتان را بسازید و ادای کسی را درنیاورید.
فکر نمیکنید از جایی به بعد جلوی قهرمانپروری در سینما گرفته شد؟
به لحاظ هنرپیشهها جلوی قهرمانپروری گرفته شد و نه درام. مگر در فیلم "آژانس شیشهای" چنین درامی وجود ندارد؟ آن فیلم قهرمان دارد. ما در فیلم "از کرخه تا راین" هم قهرمان میبینیم. درواقع با درام کاری نداشتند، بلکه با آدمهایی که میخواستند آن نقش درام را بازی کنند مشکل داشتند. با خود من هم مشکل داشتند. من میخواستم فیلم "بهشت پنهان" را بسازم ولی نمیگذاشتند. ما در اوایل انقلاب از این دست مشکلات بسیار زیاد داشتیم.
شما فیلمهای اکشن خوبی نظیر "آواز تهران" و "دیوانهوار" را ساختید که بسیار خوشساخت بودند. چرا دیگر چنین فیلمهایی را نساختید؟
دیگر زورم نمیرسد که بروم فلان بازیگر را بیاورم و دو میلیارد تومان به او دستمزد بدهم چون من در بخش سینمای مستقل فعالیت میکنم. سرمایهگذار خصوصی هم زورش نمیرسد که چنین فیلمی بسازد.
در سینما انگار همه ژانرها نابود شدهاند و از بین رفتهاند و ما فقط به فیلمهای کمدی و بعضاً اجتماعی رسیدهایم، در حالی که ما در پیش از انقلاب و یا دهههای 60 و 70 ژانرهای مختلفی در سینما داشتیم ولی امروز واقعاً نمیدانم چه اتفاقی افتاده است که به اینجا رسیدهایم. به نظر شما آیا سینمای مستقل چنین قدرتی ندارد که بخواهد در زمینههای دیگر هم سرمایهگذاری کند و یا اصلاً فکر میکنید که به چنین فیلمهایی اجازه و پروانه ساخت نمیدهند؟
باور کنید که مردم حالشان بد است. مردم چرا باید بروند فیلمی را در سینما ببینند که اشکشان را درمیآورد؟ بهجای دیدن چنین فیلمی میروند فیلمی را میبینند که بزنوبرقص دارد و حداقل هنگام دیدن آن فیلم مشکلاتشان را فراموش میکنند. در حال حاضر همین فیلمهایی که میگوییم بزنوبرقص دارند، اتفاقاً صحنههای اکشن هم دارند ولی مشکلشان این است که موضوع ندارند. الآن اگر کسی مثل من فیلم بسازد شکست میخورد. معلوم است که تهیهکنندهها اصلاً به سمت ساخت چنین فیلمهایی نمیروند. آقای نجیبی هم کاملاً شانسی با من همراه شدند تا این فیلم را بسازم.
بازیگر نقش اول مرد فیلم "جانان" آقای امین حیایی هستند و آقای حیایی این روزها دارند اتفاقهای خوبی را رقم میزنند.
اتفاقاً من اعتقاد دارم که الآن بُرد سینمایی امین حیایی کم شده است و مثل این میماند که من در فیلمم چهرهای به نام امین حیایی ندارم، درواقع هیچکس را ندارم. من اگر چهره جدید در فیلمم میگذاشتم بهتر بود. امین حیایی الآن همه جا حضور دارد.
شما همیشه چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب با بازیگران حرفهای نظیر بهمن مفید، مهدی فخیمزاده، سعید راد، ناصر ملکمطیعی، مرتضی عقیلی، پرویز فنیزاده، جمشید هاشمپور، ابوالفضل پورعرب و امین حیایی کار کردهاید. اصولاً بازیگرانی که در فیلمهای شما بازی کردهاند بازیگران حرفهای بودهاند و شما کمتر از بازیگران آماتور و نیمهحرفهای استفاده کردهاید. فکر میکنید در یک فیلم حتماً باید بازیگران حرفهای حضور داشته باشند تا از آن فیلم یک فیلم خوبی از آب در بیاید و یا همکاری شما با بازیگران حرفهای دلیل دیگری داشته است؟
دلیل اصلی این همکاریها این است که من با تهیهکنندههای درست کار کردهام. خوشبختانه تاکنون با تهیهکننده غیرحرفهای کار نکردهام. تهیهکننده حرفهای به فکر فروش فیلم است و علاقه دارد که حتماً یکی از بازیگران فیلم را از بین بازیگران حرفهای انتخاب کند. من خودم نیز علاقهمند هستم که با بازیگران حرفهای کار کنم. البته فیلمهایی را هم با بازیگران آماتور ساختهام ولی اغلب آنها در تلویزیون پخش شدهاند و اتفاقاً بازیهای خوبی را هم از آن نابازیگران گرفتم.
شما دورههای مختلفی را در سینما گذراندهاید. از اوج فروش فیلمها در اوایل دهه 50 و سقوط فروش فیلمها در اواخر دهه 50 تا همین حالا که برخی از فیلمها میلیاردی میفروشند. با توجه به تمام این تفاسیر حال سینما را چطور میبینید؟
خیلی بد. من اصلاً از این سینما متنفرم. از این سینمایی که اینقدر بیتربیت شده است بدم میآید. در حال حاضر در سینما مد شده که میآیند میزنند و میرقصند. من این مدل کار کردن را بلد نیستم. حتی اینطور فیلمها را هم نمیتوانم ببینم. اگر یک فیلم سینمایی قصهدار سالم بسازند میبینم. من خودم الآن باور دارم که دوره من تمام شده است و باید بروم.
جالب است که ما داریم در دورهای زندگی میکنیم که جامعه پُر از قصه است.
بله، اما جرئت گفتن آن را ندارند. گفتن قصهای که برای مردم جذاب باشد شهامت و جرئت میخواهد. همه ما این شهامت را نداریم که چنین فیلمهایی بسازیم و به همین خاطر است که فیلمهایمان بیخاصیت میشوند. از آنجایی که نمیتوانیم از آن حرفها بزنیم تا مردم خوششان بیاید، درنتیجه کاری میکنیم که سرشان گرم شود.
خانه سینما ابزار عملی ندارد و خانه سینما فقط میتواند پیشنهاددهنده باشد. آیا خود کانون کارگردانها این قدرت را ندارد که به بچههای فیلمنامهنویس و کارگردان بگوید که ما دوباره باید به سمت سینمای قصهدار و قهرمانپرور برویم؟
وقتی در جامعه یک عده مدام میگویند سینمای بیضایی و کیارستمی، شما دوست دارید که مثل آنها شوید و فیلم بسازید. شما فیلم اکشن میسازید میگویند فیلم رده جیم است. اینها مدل سینمای اکشن را از بس که به آن رده جیم دادند نابود کردند. من برای اینکه فیلم رده ب بسازم باید همرنگ آنها شوم. درنتیجه باید ادای روشنفکران را دربیاورم. وقتی در جلسات آنها مینشینید باید از روشنفکری حرف بزنید.
اگر بخواهیم نزدیکتر هم مثال بزنیم، زمانی همه گفتند سینمای فرهادی. یکدفعه همه آمدند از آن پایان بازی که اصغر فرهادی در فیلمهایش با فکر استفاده میکرد استفاده کردند و گفتند پایان باز سینمای فرهادی است. نکته دیگر این است که ما در سینمای آقای بیضایی و آقای تقوایی هم قهرمان داریم. اتفاقاً ما اگر بخواهیم راجع به سینمای روشنفکری صحبت کنیم باید آنطور حرف بزنیم.
مدل فیلمسازی روشنفکری سالبهسال عوض میشود. درنهایت یک عده دنبال این مدل میروند و یکدفعه میبینیم که آقای جیرانی سر از سریال "نهنگ آبی" درمیآورد که ما نمیفهمیم چه میگوید. فیلمهای امروزی قصه ندارند.
جالب است که وقتی بین منتقدان، هنرمندان و خبرنگار در مورد بهترین فیلمهای تاریخ سینمای ایران نظرسنجی میشود، همیشه در بین 10 فیلم نخست نظرسنجیها فیلمهایی وجود دارند که اتفاقاً قصهگو هستند و قهرمان دارند. در بین آن 10 فیلم همیشه یک فیلم از آقای کیارستمی هم وجود دارد و من فیلمهای آقای کیارستمی را از این قضیه فاکتور میگیرم ولی 9 تای دیگر فیلمهایی هستند که هم قهرمان دارند و هم قصه. ما هنوز هم داریم راجع به فیلمهایی مثل "گوزنها"، "قیصر" و "مادر" حرف میزنیم. هنوز هم داریم راجع به فیلمهایی میگوییم که قصه، اکت و قهرمان دارند.
بله، درست است. اصلاً آنها در خاطر آدمها میماند. موسیقیهایی در ذهن آدم میماند که ملودی داشته باشند. وقتی موسیقیها ملودی دارند یعنی قصه دارند و میتوانید آنها را با دهان هم بزنید. فیلم هم مثل همان موسیقی است. فیلم وقتی قصه دارد، آن قصه در خاطر شما میماند و بازیگرانش به یادتان میآید. هنوز صحنههای فیلم "مادر" جلوی چشم ما هست. الآن یک دیالوگ هم از فیلمها یادمان نمیماند. نه اینکه از قصد کاری کنیم که یادمان نماند، واقعاً یادمان نمیماند.
ما وقتی با بسیاری از هنرمندانی که خانواده هنرمندی دارند صحبت میکنیم میگویند که پدر و مادرشان چندان موافق نبودند که وارد عرصه سینما شوند. پدر شما از این بابت مشکلی نداشتند که شما وارد حوزه سینما شوید؟
ابتدا بگذارید چیزی راجع به پسر خودم بگویم. پسر من فارغالتحصیل رشته کارگردانی دانشگاه هنر است. من دائم با او دعوا داشتم و میگفتم این کار را رها کن. او در یک سری از کارها برای من عکاسی و بازی هم کرد، اما من مخالف حضور پسرم در این عرصه بودم چون از عاقبت اقتصادی آن مطلع بودم. در مورد پدرم باید بگویم که او من را تشویق میکرد تا اتفاقاً وارد این کار شوم. البته آن زمان همه چیز امن و امان بود و حرف اقتصاد مطرح نبود. امنیت ما تضمین شده بود و ما مشکل اقتصادی نداشتیم. من در رشته مکانیک دانشگاه لندن پذیرفته شدم و میخواستم آخر تابستان به انگلستان بروم. آن موقع آقای مجتهدی داشت فیلم "هفت شهر عشق" را میساخت و پدرم به من گفت برای اینکه سرت گرم شود بیا برو در این فیلم دستیاری کن. پدرم سفارش من را کرد و من دستیار سوم شدم. همان فیلم باعث شد تا من در سینما بمانم و قید رشته مکانیک را بزنم.
پدر شما جزو اولین استادان مدرسه عالی بازیگری بودند. شما خودتان هیچ موقع علاقه نداشتید که بازیگر شوید؟
تدوین و کارگردانی من را بیشتر جذب میکرد. البته من تجربه بازی هم دارم ولی در عرصه دوبله کارهای بیشتری انجام دادهام. در زمان کودکی من و خانم زهره شکوفنده را بغل میکردند و روی صندلی میگذاشتند تا قد ما به میکروفن برسد و تمام نقش بچههای آن زمان را ما دوبله میکردیم. سه ماه ماشین رادیو به جلوی مدرسه ما میآمد و من را سوار میکرد تا بروم بهصورت زنده نقش شاه اسماعیل صفوی را گویندگی کنم.
چرا دیگر کار تدوین را ادامه ندادید؟
من فیلم آخرم را خودم تدوین کردم. تاکنون نزدیک صد و خوردهای فیلم را تدوین کردهام. زمانی که من کار تدوین را شروع کردم اینقدر همه چیز راحت نبود. من کار تدوین را پیش از اینکه کارگردان شوم شروع کردم و بعد تدوین فیلمهای خودم را انجام دادم و همینطور پیشنهادها زیاد شد. در دهه هشتاد زمانی که انتلکت بازیها راه افتاد حدود دو سال فیلم نساختم و فقط کار مونتاژ انجام دادم ولی بعد دیدم دارم از فیلمسازی دور میشوم و به همین خاطر دوباره فیلمسازی را شروع کردم و کار مونتاژ را دیگر انجام ندادم.
شما در ساخت تیزر هم کارهای زیادی انجام دادهاید. درست است؟
بله، من بالای 300 تیرز ساختهام و حتی یکبار از مجله گزارش فیلم هم بابت ساخت آنونس جایزه گرفتم.
کارگردانی از این جهت برای شما دلچسب است که شما خالق هستید و یا چیز دیگری در این حرفه وجود دارد که باعث میشود تا شما ساخت تیزر و تدوین را کنار بگذارید و تمرکزتان را روی فیلمسازی بگذارید؟
واقعیت این است که من بهصورت علمی نمیتوانم پاسخ این پرسش را بدهم. فقط میتوانم بگویم که این کار را دوست دارم و به آن عشق میورزم. باور کنید من هر بار که برای فیلم جدیدم سر صحنه فیلمبرداری حاضر میشوم تا پنج روز بدنم میلرزد و آن روزها برای من بسیار سخت میگذرد. انگار فیلم اولی است که میخواهم کارگردانی کنم ولی پس از چند روز که با گروه عادت میکنم این مسئله دیگر برایم عادی میشود.
آیا تا به حال پیش آمده که فیلمهایتان را داده باشید یک تدوینگر دیگری تدوین کرده باشد؟
بله، این اتفاق بارها افتاده است. خانم مستانه مهاجر، آقای کاوه ایمانی و زندهیاد رجاییان کسانی بودند که فیلمهای من را مونتاژ کردند. سر فیلم "آواز تهران" همزمان با من که داشتم فیلمبرداری میکردم آقای رجاییان کار مونتاژ فیلم را انجام میدادند. ما با هم صحبت میکردیم و درنتیجه هم به آن چیزی که میخواستیم رسیدیم. من خودم وقتی میخواهم فیلم کارگردانهای دیگر را مونتاژ کنم حتماً با آنها صحبت و مشورت میکنم و اینطور نیست که خودم سرخود بخواهم کارم را انجام بدهم. درواقع من پیشنهادهایم را میدهم ولی درنهایت آن چیزی که کارگردان میخواهد را اعمال میکنم.
شما به این جمله که تدوینگر، کارگردان دوم است چقدر اعتقاد دارید؟
این جمله برای بسیاری از فیلمها صادق است ولی برای یک سری از فیلمها نمیتوانیم چنین چیزی را بگوییم. وقتی متریال وجود نداشته باشد بین من و تدوینگران دیگر هیچ فرقی وجود ندارد. صد بار به آقای معینی گفتهام شانس آوردهای که فیلمهای خوب به تو پیشنهاد میشود. فیلمی که متریال داشته باشد را میتوانید چند جور مونتاژ کنید ولی در فیلمی که متریال و قصه ندارد کاری نمیتوانید انجام بدهید و یک چیز همینطوری سر هم میکنید.
آیا تاکنون پیش آمده که خودتان روی میز تدوین یک فیلم را نجات داده باشید؟
بله، بارها پیش آمده است. مثلاً گاهی به کارگردان میگویم من به حرف شما گوش میکنم و همانطور که شما میخواهید مونتاژ میکنم ولی یک هفته به من فرصت بدهید تا من یک ورژن هم با مهارت خودم تدوین کنم. بعد کارگردان میآید تدوین من را میبیند و رنگش میپرد چون باورش نمیشود از آن فیلم میشود چنین تدوینی درآورد.
آقای قدکچیان به غیر از "جانان" کاری آماده اکران و یا ساخت دارید؟
فیلم دیگری با نام "جنون" پشت درهای اکران دارم و نمیدانم چه سرنوشتی خواهد داشت. اما با قدرت میگویم که آن فیلم را در ژانری ساختهام که سینمای ایران تاکنون چنین ژانری را تجربه نکرده و آن هم ژانر ترس است. در فیلم "جنون" میترا حجار، کامبیز دیرباز، آشا محرابی و قربان نجفی ایفای نقش کردهاند.
و در پایان شما که این روزها در خانه سینما مشغول رأیدهی به آثار سینمایی هستید تا برگزیدگان در جشن خانه سینما اعلام شوند، فکر میکنید این شیوهای که برای جشن خانه سینما در نظر گرفتند تا به شکلی آکادمی برگزار شود شیوه درستی است؟
به نظرم چون تعداد فیلمها بالاتر است، کمتر لابی اتفاق میافتد. با این حال در رأی جمع کردن و رأی شمردن آن یک سری اتفاقات میافتد. کار غلطی که خانه سینما میکند این است که تمام فیلمهایی را که از سال پیش تاکنون اکران شدهاند در بخش مسابقه میگذارد، منتها امسال فیلمها را در خانه سینما نمایش ندادند و گفتند شما خودتان در مورد فیلمهایی که دیدید نظر بدهید. این اتفاق یک ظلم به فیلمهایی است که اوایل سال گذشته اکران شدهاند چون ما آن فیلمها را فراموش کردهایم و فیلمهایی که بهتازگی اکران شدهاند بیشتر در ذهن ما میمانند.