سرویس سینمایی هنرآنلاین: حبیب اسماعیلی را بیشتر به خاطر بازیهایش به خاطر داریم. هنوز بازی زیبای او را در سریال "دزدان مادربزرگ" در اواسط دهه 1370 به یاد داریم، هرچند سالها پیش از آن و در دهه 1360 با بازی در فیلمهای سینمایی چون "بازجویی یک جنایت"، "مدار بسته"، "حریم مهرورزی"، "تصویر آخر"، "محموله" و "گنج" به شهرت زیادی دست پیدا کرد؛ اما او این سالها کمتر در آثار سینمایی یا تلویزیونی حضور یافته است و بیشترین تمرکز خود را در کار تهیه و پخش آثار سینمایی صرف کرده است.
اسماعیلی که جزو اولین کسانی بود که پس از انقلاب در حوزه سینما فعالیت خود را آغاز کرد، درباره دوران طلایی سینما و تفاوت آن با سینمای امروز میگوید متاسفانه با ورود بودجههای دولتی به سینما به اسم ساخت فیلمهای فاخر بودجههای زیادی تلف شد و بازار تولید را نیز به هم ریخت و قیمت بعضی از بازیگران بدون هیچ معیاری بالا رفت و همین باعث شد تا از آن دوران طلایی سینما غافل شویم. به بهانه وضعیت حال حاضر سینما و همچنین ایام نوروز با این بازیگر و تهیه کننده پیشکسوت سینما به گفتوگو نشستیم که ماحصل آن را در زیر میخوانید:
آقای اسماعیلی ورودتان به سینما از چه طریق رقم خورد و این علاقهمندی از کجا شکل گرفت؟
زمانی که در مقطع دبستان درس میخواندم، مدارس یک سری جشنها برگزار میکردند که در این جشنها تئاتر و موسیقی هم اجرا میشد. آن موقع ما در مدرسه یک نمایشنامه اجرا کردیم که اگر اشتباه نکنم آقای درخشش، وزیر وقت آموزش و پرورش هم آن اجرا را دیدند. شاید علاقهمندی من به بازیگری از آنجا شروع شد و در ادامه وقتی وارد دوران دبیرستان شدم کمی جدیتر این حرفه را دنبال کردم. زمانی که دیپلمم را گرفتم، کاخ جوانان خیلی فعال بود و من تصمیم گرفتم در آنجا عضو شوم. بسیاری از بازیگران باسابقه که امروز در عرصه سینما، تئاتر و تلویزیون فعالیت میکنند نظیر آقایان پرویز پرستویی، محمد کاسبی، عبدالرضا اکبری، مهدی میامی و رسول نجفیان از همان کاخهای جوانان آمدهاند. من هم در کاخ جوانان تئاترهای بسیار زیادی کار کردم که عکسهای برخی از آن نمایشها هنوز هم موجود است. با وجود آن که تقریباً سن کمی داشتم ولی در یک نمایش حتی نقش گاندی را بازی کردم. فعالیتهای ما در کاخ جوانان ادامه پیدا کرد تا اینکه یکی دو نمایش هم در اداره تئاتر آن زمان کار کردیم ولی به اجرا نرسید. من آن موقع در یک تئاتر تلویزیونی با نام "در حضور ناشناس" بازی کردم که کارگردان آن نمایش آقای محمد عیوضی بود و در نزدیکی انقلاب سال 57 از کانال یک تلویزیون پخش شد. زمانی که انقلاب شد، اولین فیلم پس از انقلاب با نام "پرواز به سوی مینو" را تهیه کردم و خودم هم در آن فیلم بازی کردم. ما ضبط فیلم "پرواز به سوی مینو" را در اسفندماه سال 57 شروع کردیم ولی این فیلم به عنوان دومین فیلم پس از انقلاب اکران شد.
ساخت فیلم "پرواز به سوی مینو" به چه شکلی صورت گرفت؟
ما آن موقع یک دفتر فیلم داشتیم و گفتیم بیاییم به شیوه تعاونی کار کنیم. آن موقع هزینههای ساخت یک فیلم واقعاً کم بود. مثلاً مجموع هزینههای یک فیلم از 700-800 هزار تومان بیشتر نمیشد. در ادامه آقای محمدعلی سجادی میخواست یک فیلمنامه با نام "بازجویی یک جنایت" را کار کند و از من برای همکاری دعوت کرد. من در همان سال با آقای محمدرضا اعلامی فیلم "نقطه ضعف" را کار کردم.
پیشنهاد تعاونی کار کردن از سوی چه کسی بود؟
من این پیشنهاد را دادم و واقعاً دلم میخواست که این حالت تعاونی کار کردن به وجود بیاید. با خودم میگفتم چرا از فروش یک فیلم فقط باید یک تهیهکننده صرف بهرهمند شود؟ سهیم شدن اعضای گروه فیلمبرداری به بخش فروش چندین حُسن داشت. نخست اینکه دلسوزی برای تولید اثر بین عوامل فیلم بسیار بالا میرفت چون همه فکر میکردند فیلم متعلق به خود آنها است و به همین خاطر از دل و جان مایه میگذاشتند. دوم اینکه اگر فیلم موفق میشد، سهم سود آن به خود عوامل برمیگشت. البته کار کردن در فیلمهای تعاونی هم سخت است و برخی از افراد میگویند ما اگر دستمزدمان را بگیریم بهتر و راحتتر هستیم. آن موقع فیلمها راحتتر ساخته میشدند و مثل امروز مسئله ممیزی نداشتیم ولی یواش یواش یک سری مسائل به وجود آمد که برخی از افراد عقبنشینی کردند.
هسته اولیه شرکت فیلمسازیتان با چه افرادی شکل گرفت؟
من دو سه کار اولم که فیلمهای بازجویی بود را با رهبری خودم کار کردم و بعد از آن با آقای غلامرضا موسوی و آقای صباغزاده آشنا شدم و با هم "تعاونی فیلمسازان" را تأسیس کردیم. اولین فیلمی که ساختیم هم "حریم مهرورزی" بود. موضوع "حریم مهرورزی" حول و حوش سوم خرداد و روز آزادسازی خرمشهر بود، هرچند که گفتند این فیلم ضد جنگ است و یک اکران بد به آن دادند؛ اما بعدها به فیلمی نورچشمی تبدیل شد و به مدت 10 سال سوم خرداد از تلویزیون پخش شد.
آیا هسته اولیه شرکت فیلمسازیتان هنوز باقی مانده است؟
این هسته سالیان سال باقی ماند تا زمانی که ما داشتیم فیلم "بدل" را کار میکردیم و آقای صباغزاده از ما جدا شدند و خودشان رفتند دفتر زدند و مستقل کار کردند. من و آقای موسوی یک سری فیلمها مثل "بدل"، "ساده لوح"، "روز دیدنی" و "قرمز" را با مشارکت همدیگر ساختیم. از یک سالی به بعد آقای غلامرضا موسوی با آقای علی سرتیپی و آقای رسول صدرعاملی رفتند شرکت توزیع و پخش "فیلمیران" را راهاندازی کردند و از آن به بعد تاکنون من به تنهایی شرکت "فیلمسازان" را اداره میکنم.
شما کار هنر را پیش از انقلاب شروع کردید ولی چرا در آن زمان وارد فضای سینما و فیلمفارسی نشدید و بیشتر در حوزه تئاتر کار کردید؟
در آن زمان برای حضور در فیلمهای سینمایی نیز دعوت میشدم ولی بازی نمیکردم. به هر حال آدم وقتی نقشهای عجیب و غریب تئاتر را بازی میکند وقتی نقشهایی در سینما به او پیشنهاد میشود که متفاوت با نقشهای تئاتر است، سخت میتواند بپذیرد در آن نقشها حضور پیدا کند. من بعد از انقلاب با زندهیاد ایرج قادری کار کردم ولی جرقه آن پیش از انقلاب زده شد. او پیش از انقلاب درباره کاری با من صحبت کرد اما من از آن کار خوشم نیامد. به دلیل اینکه فرد بسیار پیگیری بود، بعد از انقلاب مجدد به سراغ من آمد و نهایتاً منجر به همکاری ما شد و من مجری طرح و تولید فیلم "میخواهم زنده بمانم" شدم. به هر حال من پیش از انقلاب در سینما کار نکردم. شاید حس میکردم که من از عهده آن نقشها برنمیآیم. نمیخواهم بگویم که آن کارها شان و منزلت نداشتند، اما من پیش از انقلاب در تئاتر کار میکردم و مسئله مالی برایم خیلی مهم نبود. همه کارهای تئاتر هم خودمان آماده میکردیم و برای اجرا هم هیچ چشمداشت مالی نداشتیم. به نظر من تئاتر به بازیگرهای آن دوره بسیار کمک کرد و بازیگرهای خوب آن دوره بخشی از موفقیتشان در سینما را مدیون حضور در تئاتر هستند.
بنابراین تلهتئاتر "در حضور ناشناس" تنها تجربه حضور شما جلوی دوربین در آن سالها بود؟
البته من آن سالها دو فیلم کوتاه هم با آقای فرامرز باصری کار کردم؛ اما بعد از انقلاب دیگر وارد سینما شدم و تمرکزم را روی آثار سینمایی گذاشتم. یک تلهتئاتر هم با نام "قطار ارواح" با آقای رضا کرمرضایی کار کردم که جزو تلهتئاترهای بسیار خوب آن زمان بود و بسیار هم از تلویزیون پخش شد. یکی دو نمایشنامهخوانی هم با آقای معارفی و دوستان داشتم و دیگر این همکاری ادامه نیافت تا این اواخر که ناپرهیزی کردم و پس از سالها در یک کار صحنهای حضور یافتم.
در سالهایی که تئاتر کار میکردید عضو گروه خاصی نبودید؟
خیر. ما به صورت مستقل کار میکردیم. کاخ جوانان خودش یک گروه داشت و ما آنجا کار میکردیم. من یک مدتی بهعنوان بازیگر مهمان با آقای معارفی کار میکردم اما اینطور نبود که عضو گروه خاصی باشم.
شما سابقه کار در روزنامه را نیز دارید. در روزنامه دقیقاً چهکار میکردید؟
من از سال 48 در قسمت اداری روزنامه اطلاعات کار میکردم. سال 70 یا 71 هم با آقای موسوی مجله "سینما" را راهاندازی کردیم که من مدیر اجرایی و مدیر داخلی مجله بودم. در اواخر دهه 60 یک دوره هم دبیر جشنواره تئاترهای تربیت معلم شدم. جشنواره خوبی بود و در آن سال استعدادهای خیلی خوبی از شهرستانها در این جشنواره حضور داشتند.
تعداد فیلمهای کارنامه کاری شما شاید خیلی زیاد نباشد، اما مهم این است که فیلمهایی را کار کردهاید که فیلمهای شناختهشدهای در سینمای ایران هستند. انتخابهایتان بر چه اساس و معیاری بوده است؟
اولاً سعی میکردم زیاد دنبالهرو کارهایی که اصطلاحاً میگویند توی بورس است نباشم و دلم میخواست کاری که انجام میدهم همراه با نوآوری باشد. اولین فیلم حدود 10 نفر از کارگردانهای صاحبنامی که امروز در سینما مشغول به کار هستند را تهیه کردهام. به طور مثال میتوانم از "بازجویی یک جنایت" به کارگردانی محمدعلی سجادی، "مدار بسته" رحمان رضایی، "طلسم" و "دو فیلم با یک بلیت" به کارگردانی داریوش فرهنگ، "جهیزیهای برای رباب" به کارگردانی سیامک شایقی، "روز دیدنی" به کارگردانی فرزین مهدیپور و "خارج از محدوده" به کارگردانی رخشان بنیاعتماد را نام ببرم که تهیهکنندگی آنها را برعهده داشتم. البته موفق بودن این فیلمها به خاطر استعداد خودشان بوده است اما ما شرایطی را فراهم کردیم تا این کارگردانها بتوانند بهترین فیلمهایشان را بسازند. مثلاً من فکر نمیکنم آقای رحمان رضایی فیلمی بهتر از "مدار بسته" داشته باشد. آقای جیرانی هم قبلاً فیلم "سرود" را کار کرده بود که چون به موفقیت نرسید، حدود 10 سال کار نکرد تا اینکه فیلم "قرمز" را ساخت. تا آن موقع معمولاً جوایز را به بازیگران سن بالا میدادند اما آن سال جوایز بهترین بازیگر زن و مرد جشنواره فیلم فجر را به خانم هدیه تهرانی و محمدرضا فروتن دادند که قبلاً سابقهای در سینما نداشتند. من فیلم "خاطره" را با نادر طریقت کار کردم و این اواخر هم فیلم "خرگیوش" به کارگردانی آقای مانی باغبانی را تهیه کردم که کمدی متفاوتی بود. آخرین کاری که تهیه کردم هم فیلم "سرکوب" به کارگردانی رضا گوران است که سال 98 اکران میشود. در تلویزیون کمتر کار کردهام و "حس سوم" به کارگردانی مهدی فخیمزاده یکی از فیلمهایی است که به تهیهکنندگی بنده تولید و پخش شد.
شما در زمینه بازیگری هم خیلی گزیدهکار هستید...
درست است. طولانی بودن یا نبودن نقش خیلی برایم مهم نیست و قصه برایم در اولویت است.
آقای اسماعیلی زمانی وارد کار تصویر شدید که انقلاب شد و بعد از آن ما بلافاصله وارد فضای جنگ شدیم و فیلمهایمان به سمت ژانر دفاع مقدس سوق داده شد. الآن که داریم کارنامه سینما را مرور میکنیم، میبینیم که دهه 60 و 70 اوج سینمای ایران و یک دوره طلایی بود. در مقام یک تهیهکننده فکر میکنید چه عواملی باعث شد ما در آن سالها با تمام مشکلاتی که داشتیم توانستیم یک دوره طلایی را در سینما بسازیم اما الآن با مشکلات کمتر و امکانات بیشتر نتوانستهایم این کار را انجام بدهیم؟
وقتی سینمای ما پس از انقلاب شروع به کار کرد، نه بنیاد فارابی، نه کمک دولتی و نه هیچ وامی وجود نداشت و فیلمهایی که ما تحت عنوان فیلمهای تعاونی میساختیم همه با پول جیب بنده و دوستان ساخته میشد. به همین خاطر برای ما این دغدغه وجود داشت که فیلم یک فیلم خوب باشد و بتواند مخاطب و بازگشت سرمایه را به همراه داشته باشد. یواش یواش دولت به حوزه تولید فیلم ورود کرد و به نظر من کار را خراب کرد. چون باعث شد دیگر کسی دغدغه برگشت سرمایه نداشته باشد. آن زمان که ما به صورت تعاونی کار میکردیم نگاه ما اصلاً نگاه دولتی نبود و اتفاقاً فیلمهایی که ساختیم هم فیلمهای ارزان و پرفروشی از آب درآمد؛ اما رفته رفته با حضور دولت و پولهای سرمایهگذارها شرایط فرق کرد. البته من هیچ مسئلهای نمیبینم که سرمایهگذارها وارد سینما شوند و اتفاقاً معتقدم که ما باید به پولهای سالمی که وارد سینما میشود و چرخه تولید را میگرداند، احترام بگذاریم؛ اما اینطور نباید باشد که من تهیهکنندگی یک فیلمی را بهعهده بگیرم و چون سرمایه آن متعلق به خودم نیست، دیگر دغدغهای برای تولید و فروش آن نداشته باشم. این همان اتفاق غیر جالبی است که از دهه هفتاد برای سینما افتاد و نگاه تهیهکنندههای ما را تغییر داد. حضور دولت در زمینه تولید فیلم یک مقدار کار را خراب کرد. البته اینکه خواستند فیلمهای فاخر بسازند کار خوبی بود اما به اسم فیلمهای فاخر بودجههای زیادی تلف شد و بازار تولید را نیز به هم ریخت و قیمت بعضی از بازیگران بدون هیچ معیاری بالا رفت. به همین خاطر است که میگویم دهه 60 و 70 دوره شکوفایی سینمای ایران بود. مسئله اساسی دیگری که وجود دارد مسئله ممیزیهاست که در این زمینه سختگیری بیشتری نمیشد.
یعنی منظور شما این است که اوایل انقلاب سختگیریها بیشتر نبود؟!
آن موقع ممیزیها کمتر بود. مثلاً زمان فیلم "پرواز به سوی مینو" (1358) اصلاً ممیزی وجود نداشت. وزارت ارشاد مجوز اکران را صادر کرد و فیلم اکران شد. یواش یواش از خود شهر شروع به اعتراض شد که یک سری ارگانها و نهادها اعتراض کردند. حتی اواسط دهه 60 هم ممیزی بود و به فیلم "بازجویی یک جنایت" چند ممیزی خورد یا فیلم "گنج" دو سال گیر داشت ولی مثل الآن چندان دستها بسته نمیشد. البته یک سری مسائل طبیعی است که بعد از چهار دهه تغییر کند. آن زمان حمل دستگاه ویدئو در خیابان جرم بود اما الآن که بهترین فیلمهای دنیا در دسترس جوانهای ماست، سختگیریهای بیخود دیگر فایدهای ندارد. به همین خاطر فکر میکنم باید دست فیلمسازهایمان را بازتر بگذاریم تا شرایط کار کردن برای آنها بهتر باشد. به هر حال فیلمسازهای ما خط قرمزها را به خوبی میشناسند و میدانند باید در چه فضایی کار کنند. معتقدم اگر آزادی عمل بیشتری به فیلمسازهای ما داده شود، آنوقت فیلمسازها و تهیهکنندگان حرفهای بیشتری وارد گود میشوند. امروز به دلیل ممیزیهای گسترده در حوزه اجتماعی و از سر و ته کار زدن و همچنین دیر و بد به اکران رسیدن فیلمها دیگر کسی حاضر به این ریسک نیست. در حال حاضر باب طبع همه فیلم کمدی است و فیلمهای کمدی از اکرانهای خوب بهرهمند هستند و چون به آنها ممیزی نمیخورد، تهیهکننده میگوید مگر من بیکارم که بروم دست روی یک فیلم اجتماعی بگذارم تا گیر و گور ممیزی را داشته باشم و فیلمم بخوابد؟ فیلم کمدی کار میکنم که دردسر کمتری دارد. از طرفی چون مردم گرفتاری مالی و فشار اقتصادی زیادی را تحمل میکنند، مایلاند که برای دو ساعت به سینما بروند و فارغ از همه این مسائل باشند.
بنابراین شما میگویید که ممیزی فیلمهای اجتماعی بیشتر از فیلمهای کمدی است؟
بله. در فیلمهای کمدی فقط ممکن است خدایی نکرده یک جمله مستهجن یا شوخیهای جنسی با ممیزی مواجه شوند.
فکر میکنید چه عواملی دست به دست هم دادهاند که ممیزی روی فیلمهای اجتماعی خیلی بیشتر شده است؟
بخاطر این است که معترض زیاد داریم. بالأخره یک فیلم اجتماعی نمیتواند فقط راجع به خانواده صحبت کند. در هر صورت دولت، ارگانها و نهادها نیز وارد قصه میشوند و شما در مقام کارگردان اگر بخواهید راجع به هر کدام از اینها کار کنید، با یک مسئله و مشکل مواجه میشوید. این درحالی است که شما به دنبال مطرح کردن مسائل روز جامعه هستید و اگر بخواهید راجع به این مسائل صحبت کنید بالأخره یک مدعی پیدا میشود؛ بنابراین سعی میکنید فیلم را طوری بسازید که هیچ ارگانی با آن مخالفت نکند و همین باعث خودسانسوری و خنثی شدن فیلم میشود. در صورتی که اگر شما مسائل را بیان کنید، شاید نهاد مربوطه خودش را اصلاح کند. به هر حال هر نهاد و هر جایی آدمهای خوب و بد را در کنار هم دارد. ما همین الآن فیلمی را روی پرده داریم که نیروی انتظامی به آن معترض است. من نمیگویم معترض نباشد. بالآخره هر نهادی میتواند کنترل خودش را داشته باشد اما من میگویم باید به فیلمسازهای ما یک آزادی عملی داده شود تا فیلمهای اجتماعی خنثی نسازند.
مثل فیلم "قرمز" که شما تهیه کردید و میتوانیم بگویید در دوره خودش به نوعی تابوشکنی کرد و ساختار شکن بود چون ما تا به آن زمان در سینمای ایران چنین اتفاقی را در حوزه سینما نداشتیم...
بله. آقای جیرانی سوژه فیلم "قرمز" را در یک خبر حوادث پیدا کرده بود و همان را خط قصهاش کرد. فیلم "قرمز" با ارگانها ارتباط نداشت اما موضوع آن یکی از موضوعهای حاد خانوادههاست.
آیا فیلم "قرمز" با مشکل ممیزی مواجه نشد؟
ما آن زمان این شانس را داشتیم که فضای اجتماع با تغییر دولت بازتر شد. البته اگر آن تغییر دولت صورت نمیگرفت هم فکر نمیکنم فیلم مورد خاصی داشته باشد که بخواهد با مشکل اکران مواجه شود.
این سخت گیریها و ممیزیها در بخش مواد تبلیغی آثار نیز دیده میشود؟
بله من فکر میکنم الآن دیگر زمان سختگیریهایی که روی پوستر و تیزر میشود نیست. اصلاً اگر این سختگیریها هم صورت بگیرد، مگر شما میتوانید جلوی فضای مجازی را بگیرید؟ من نمیگویم سختگیری نشود ولی باور بفرمایید الآن زمانش نیست. همین امسال آقای دکتر داروغهزاده و آقای فرجی چهار فیلم توقیفی را آزاد کردند که اتفاق بسیار خوبی بود. سؤال من این است که با اکران این فیلمها چه اتفاقی افتاد؟ چه کسی اعتراض کرد؟ مگر با یک فیلم و نمایش آن، انقلاب میشود؟ دیدید که هیچ اتفاقی نیفتاد. حرف من این است که این فیلمها را تا زمانی که بهروز هستند اکران کنیم و نگذاریم به مشکل بخورند. ممکن است یکی دو ممیزی هم داشته باشند ولی اکران نشدن آنها حس بدبینی را بهوجود میآورد و چند سال سرمایه مردم میخوابد. خوشبختانه وزارت ارشاد همت کرد و این چند فیلم را از توقیف درآورد که یکی از آنها "پارادایس" بود که پخش آن را ما برعهده داشتیم. البته من میدانم که بخشی از این فشارها از بیرون به وزارت ارشاد وارد میشود و بخشی از این توقیفها و سانسورها نتیجه این فشارهای بیرونی است.
به نظر میرسد به جای اینکه نگاه مدیریتی و قانونی وجود داشته باشد، یک مقدار نگاهها سلیقهای شده است.
خب نباید اینطور باشد. اول انقلاب نگاهها تا حدی سلیقهای بود اما آن زمان آقای بهشتی و انوار بسیار مسلط به ارشاد بودند تا مشکلی در این زمینه بهوجود نیاید؛ اما حرف من این است که الآن چهار دهه از انقلاب گذاشته است و ما چهل سال تجربه داریم و دیگر پذیرفتهایم که بالأخره در مملکت یک واحد بزرگی به اسم شورای عالی فرهنگی وجود دارد. ما یک جایی را به اسم شورای نمایش سینمای ایران درست کردهایم که این شورا مرکب از اساتید همه حوزههاست؛ از حوزههای علمیه و روحانیت و اطلاعات گرفته تا فیلمسازها و مسئولین. طیفهای مختلف به تماشای فیلم مینشینند و بعد پروانه نمایش فیلم صادر میشود. من میگویم اگر این شورا را قبول داریم، چرا باید شرایطی بهوجود بیاید و این اجازه داده شود که جای دیگری بیاید در اکران فیلمها دخالت کند؟ وقتی پروانه نمایش فیلم صادر میشود دیگر نباید بگذاریم فیلم با اعتراض فلان ارگان توقیف شود. حرف من این است که اگر شورای نمایش را قبول ندارند باید اعضای شورا را عوض کنند و اگر قبولش دارند، رأی شورا باید سند باشد و دیگر ارگان خاصی در این زمینه تصمیمگیری نکند. در دهههای گذشته و حتی تا چند سال پیش پرفروشترین فیلمهای ما فیلمهای اجتماعی بود. خود همین فیلم "قرمز" که شما مثال زدید فروش قابل توجهی داشت. یا فیلم "میخواهم زنده بمانم" که من مجری طرحش بودم، پرفروشترین فیلم سال 73 شد. "روسری آبی"، "آژانس شیشهای" و "جدایی نادر از سیمین" هم فروش بسیار خوبی داشتند؛ اما الآن وقتی شما به جدول پرفروشترین فیلمهای سال نگاه میکنید، میبینید 5 تا فیلم اول همه کمدی هستند. خیلی به ندرت پیش میآید که یک فیلم غیر کمدی جزو پرفروشترین فیلمهای سال باشد. مگر یک فیلم دولتی و مورد حمایت یا یک فیلم خوب مثل "مغزهای کوچک زنگزده" باشد که ردهاش بالا بیاید؛ اما بقیه فیلمهای پرفروش همه کمدی هستند و این روی ذهن تهیهکننده هم تأثیر میگذارد و تهیهکننده میگوید اگر من فیلم کمدی کار کنم بهتر است.
متاسفانه همین اتفاق افتاده است و بسیاری از همکاران شما که دغدغه فیلم اجتماعی داشتند تصمیم گرفتهاند فیلم بعدیشان یک فیلم کمدی باشد چون فیلم کمدی دردسرهای فیلم اجتماعی را ندارد. همین نگاه نیز باعث شده است که سینمای ما (فارغ از سینمای اجتماعی) دیگر آن تأثیرگذاری قبل را نداشته باشد و در حقیقت سینما تبدیل به یک سری فیلمهایی شود که اکران میشوند، مخاطب میخندد و بعد تمام میشود و میرود. ما بخاطر این حجم از ممیزیها و محدودیتها، چنین وضعیتی را در تئاتر نیز شاهد هستیم که نمایشهایی که بخش فان و شوخیهای اروتیک دارند خیلی بیشتر مورد توجه مخاطب هستند تا نمایشهایی که جدیتر هستند.
درست است. معمولاً در این شرایط فکر میکنند تهیهکننده مقصر است و نان را به نرخ روز میخورد و چون میبینند فیلم کمدی فروش میکند میروند فیلم کمدی میسازند؛ اما من میگویم اگر دولت شرایط را فراهم کند، تهیهکننده فیلم اجتماعی خوب هم میسازد.
در عین حال بسیاری میگویند این سینمادار است که تعیین میکند ذائقه مخاطب به کدام سمت برود. به هر حال سینمادار یک بنگاه اقتصادی است که میخواهد درآمد خودش را داشته باشد و بر مبنای نظر اقتصادی اوست که تهیهکنندهها به سمت تولید کردن فیلمها میروند. آیا واقعاً سینمادار میتواند در این زمینه تأثیر بگذارد؟
بله سینمادار میتواند تأثیر بگذارد. همه ما دنبال این هستیم که چراغ سینما روشن و صندلیها پر باشد و سینمادار هم از این قاعده مستثنی نیست. سینمادار هم اگر این اتفاق برایش میافتد باز به همان مسئله برمیگردد که فیلمهای کمدی برایش بیشتر جواب میدهد. ما باید شرایطی را فراهم کنیم که فیلمهای جدی و اجتماعی ما تماشاگر خودش را داشته باشد. من دو سال پیش فیلم "من سالوادور نیستم" را پخش کردم که تبدیل به اولین فیلمی شد که 17 میلیارد تومان فروش کرد. تعداد تماشاگرهای این فیلم 2 میلیون و 500 هزار نفر بود. این تعداد در مقابل یک جمعیت 70-80 میلیون نفری واقعاً تعداد زیادی نیست. فیلم "هزارپا" که پرفروشترین فیلم سال 97 شد هم حدود 3 میلیون مخاطب داشت، در حالیکه ما در دهههای 60 و 70 فیلمهایی داشتیم که چهار یا پنج میلیون نفر بیننده داشتند. این یعنی ما در سالهای اخیر تماشاگرانمان را از دست دادهایم. ما تماشاگرهایی داریم که فقط زمانی که فیلم متفاوتی (به طور مثال فیلمهای اصغر فرهادی) در حال اکران باشد به سینما میآیند و کاری که ما باید انجام بدهیم این است که فیلمهایی بسازیم تا این مخاطبان خاموش را به سینما بکشانیم. ما باید به نحوی بتوانیم کفه ترازوی فیلمهای کمدی و غیر کمدی را به یک مقدار میزان کنیم. فیلم "ملبورن" به کارگردانی نیما جاویدی فیلمی است که اتفاقات آن در یک آپارتمان میگذرد. آن موقع میگفتند مگر فیلمهای آپارتمانی فروش میکند؟ ما تنها کاری که انجام دادیم این بود که از شبکههای مجازی استفاده کردیم. فیلم در نهایت یک میلیارد و 400 میلیون تومان فروخت و همه در زمان خودش میگفتند عجب فروش خوبی کرد. در حالی که "ملبورن" حدود 200 هزار بیننده داشت و ما بخش زیادی از این تعداد را از طریق شبکههای مجازی جذب کردیم. نمونه دیگری که میتوانم برایتان مثال بزنم فیلم "مدرسه موشها" بود که روز اول اکرانش فقط پنجاه هزار تومان فروخت اما رفته رفته با فروش قابل توجهی مواجه شد و این به خاطر حضور آدمهایی در سینما بود که احساس کرده بودند "مدرسه موشها" نسبت به بقیه فیلمها متفاوتتر است. معمولاً پوشش آن آدمها هم با بقیه فرق میکرد. ما باید کاری کنیم که آدمهایی از همه اقشار را به سینما بکشانیم. همین الآن ما در خانهها آدمهای زیادی را داریم که بیننده ماهواره هستند و باید بتوانیم آنها را به سینما بیاوریم.
بحثی که وجود دارد این است که در دهه 60 یا 70 این حجم از رسانهها در اختیار مردم نبود و مخاطب تا این اندازه آزادانه نمیتوانست به رسانهها دسترسی داشته باشد. سرگرمی مردم فقط این بود که پنجشنبه و جمعه به سینما بروند و یا برنامههای دو شبکه تلویزیون را تماشا کنند؛ اما امروز شرایط فرق کرده و فضای مجازی، ماهوارهها و آیپیتیویها وجود دارند و فضای سرگرمی بسیار گسترده شده است. از طرفی حجم اطلاعاتی که به مخاطب داده میشود نیز بیشتر شده است.
بله و باید از این فضاها و امکانات به نفع سینما استفاده کرد. در دهه 60 و 70 این امکانات برای تبلیغ سینما نبود. خود ماهواره باعث شد آدمهایی که فقط ماهواره میدیدند از خانهها بیرون بیایند و اصلاً مشتری سینما شوند. این اتفاق میتواند به شکل گستردهتری از طریق مدیومهای دیگر نیز بیفتد. به نظر من بدترین فیلمهای سینمای ایران از تمام چیزهایی که از خارج میآید بهتر هستند و اگر دولت بتواند از فیلمهای ما حمایت کند، هم سودآوریاش به اهالی سینما میرسد، هم ایجاد شغل و کار میکند و هم مردم ما زمان بیشتری را برای استفاده از یک بسته فرهنگی اختصاص میدهند. در این سالها تأسیس پردیسهایی مثل کورش، چارسو و مگامال باعث شد که اسم این مجتمعهای تجاری جا بیفتد. به همین خاطر امروز برای ساخت مجتمعهای تجاری جدید، به دنبال این هستند که مجتمعشان چند واحد سینما نیز داشته باشد. به نظر من اینها را میشود به فال نیک گرفت. وظیفه دولت است که از سینماها و سینمادارها حمایت کند. همه اینها مشروط بر این است که ما فیلم خوب هم داشته باشیم. اگر فیلمهای ما خوب باشد، من فکر میکنم برای همه ژانرها و زمینهها مخاطب داریم و فیلمهایمان مورد استقبال قرار خواهند گرفت.
در ماههای اخیر و بخصوص پیش و پس از جشنواره فیلم فجر بحث ورود سرمایهها به سینمای ایران بسیار مطرح و پررنگ شد. فکر میکنید در شرایطی که دولت به لحاظ اقتصادی دچار مشکل است و نمیتواند به سینما کمک کند و از طرفی خود ما هم اصرار داریم سینمایمان به سمت خصوصی شدن برود، آیا با برخوردهایی که با سرمایهگذارهای خصوصی داریم و به نوعی با چوب به دنبال آنها افتادهایم و داریم آنها را میزنیم، اتفاق خوبی میتواند برای سینمایمان بیفتد؟!
همانطور که اشاره کردم، بخش مهمی از فیلمهای درخشان دهه 60 هم با سرمایه خصوصی ساخته شدند و همچنان باید بخش خصوصی به کار خود ادامه دهد. البته دولت هم میخواهد خودش فیلم داشته باشد و ما میبینیم ارگانهای زیادی دارند در زمینه فیلمسازی کار میکنند. به اعتقاد من دولت میتواند سرمایهاش را بعد از تولید خرج کند چون اگر سرمایهاش را برای تولید خرج کند، ممکن است خدایی نکرده فیلمها بیخاصیت از آب در بیایند؛ اما اگر دولت سرمایهاش را برای بعد از تولید بگذارد و به طور مثال سینما بسازد و یا مثل شهرداری و سازمان صداوسیما در زمینه تبلیغات به فیلمها کمک کند، تأثیرگذارتر خواهد بود. من فکر میکنم بخش خصوصی این کمکها را لازم دارد.
با توجه به بالا رفتن هزینههای تولید فیلم و دستمزدهای نجومی که بازیگران درخواست میکنند، فکر میکنید خود تهیهکنندگان بتوانند از پس هزینهها بربیایند و نیازمند سرمایهگذارها نباشند؟
به اعتقاد من الآن سرمایهگذار بخش خصوصی یا تهیهکننده واقعی در سینما کم شده است. منظورم کسی است که دست به جیبش میکند و فیلم میسازد. به همین خاطر معتقدم که باید این اجازه را بدهند تا بخش خصوصی که فیلم را تهیه میکند، از امکانات پخش نیز بهرهمند شود. امروز ما شاهد هستیم که فلان ارگان فیلم را میسازد و سینما هم در اختیار خودش است و بهترین فصل اکران را هم به فیلم خودش میدهد. قبلاً اینطور نبود. قبلاً بدون اینکه بدانند فلان فیلم متعلق به چه کسی است، در جدولی که برای اکران فیلمها تهیه میکردند به آن نوبت اکران میدادند. تکلیف شما روشن بود که فیلمتان چه زمانی اکران میشود. الآن تهیهکننده حرفهای ما که فیلم میسازد این دغدغه را دارد که اصلاً مورد حمایت قرار میگیرد یا نه. البته بعضی از فیلمها از فیلمهای دولتی بیشتر حمایت میشوند چون سازندگان آنها خودشان سینما دارند و از بالا هم دستور میآید که مورد حمایت قرار بگیرند.
آیا شما با حضور سرمایهگذارها در سینما مخالفت دارید؟
خیر. سرمایهگذاری در سینما چه اشکالی دارد؟ یک آدمی تاجر است و پولش را میآورد در سینما خرج میکند تا برای مردم فیلم ساخته شود. کجای این بد است؟ متأسفانه امروز خیلیها بحث پولشویی را مطرح کردهاند، در حالیکه ممکن است بعضاً حتی معنی آن را ندانند. من با حضور سرمایهگذارها در سینما مخالفتی ندارم اما بعضیها میآیند با هنرمندان عکس یادگاری میگیرند و این مسئله کار را خراب میکند. یا ممکن است کسی بیرون کار خلاف یا خدایی نکرده غیر شرعی انجام دهد و حالا بخواهد با کار فرهنگی در سینما خودش را تطهیر کند. البته اینطور آدمها خارج شدهاند و رفتهاند. در غیر این صورت چه اشکالی دارد یک شخصی بیاید سرمایهاش را خرج تولید فیلم کند؟ اگر این آدمها عشق سینما را داشته باشند، میمانند و با سرمایهشان به تولید فیلم کمک میکنند. این دیگر زرنگی تهیهکننده است که میآید از بیرون سرمایهگذار جذب میکند. البته این مسئله هم دوباره بستگی به کیفیت فیلمها دارد؛ یعنی اگر فیلم شما خوب باشد و مردم از آن استقبال کنند، سرمایهگذار در سینما میماند و در غیر این صورت فراری میشود. به همین خاطر فکر میکنم کار باید در دست آدم متخصص باشد تا هم عوامل به منفعت مادی و معنوی برسند و هم مخاطب سینما راضی باشد. در این صورت بخش خصوصی یواش یواش دوباره همان شکل اولیهاش را میگیرد. در کل ورود سرمایه به سینما خوب است و اگر مشکلی هم وجود دارد به خاطر یکی دو آدمی بوده که پروندههای بیرونی پیدا کردهاند و متأسفانه به همین خاطر عدهای همه را به یک چشم نگاه میکنند.
در دورهای در سینمای ایران گیشه بر محور انتخاب بازیگر بود و بازیگرها بودند که فروش فیلمها را تضمین میکردند. آیا الآن هم همین ماجرا را داریم یا دیگر نمیتوانیم بگوییم حضور یک بازیگر میتواند تضمین کننده گیشه باشد؟
ما نمیتوانیم منکر این شویم که در گذشته فیلمهای آقای جمشید هاشمپور فروش میکرد اما فیلمها هم فیلمهای خوبی بود. یا مثلاً در دهه 60 که سن من و همنسلهایم بالا رفته بود و بازیگرهای سن بالا مثل آقایان تارخ، رویگری، قریبیان، امکانیان و من نقشهای جوان را بازی میکردیم، آقای ابوالفضل پورعرب از تئاتر آمد و با فیلم آقای افخمی مطرح شد و فروش خوبی هم کرد؛ اما اگر به فیلمهای آن دوره نگاه کنیم، میبینیم فیلمهایی هم به اکران درآمده که از آنها استقبال نشده است. مثلاً آقای اکبر عبدی که بازیگر بسیار مستعدی است، در سالی که فیلم "آدم برفی" را داشت و پرفروشترین فیلم شد، یک فیلم دیگر با نام "آخرین روز تابستان" داشت که فقط دو میلیون تومان فروخت؛ یعنی هیچ زمانی معیار ما صرفاً این نبوده است که بازیگری را انتخاب کنیم تا تضمین گیشه شود. قبل از انقلاب هم نبوده است. زندهیاد فردین هم فیلمهایی داشته است که فروش نکرده؛ اما به هر حال ما بازیگرهای خوبی در سینمایمان داشتهایم که در برهههایی از زمان در بهترین فیلمها حضور داشتهاند و انتخابهای خودشان هم انتخابهای درستی بوده است و در نتیجه فیلمهایشان فروش خوبی داشته است. ما همین الآن هم بازیگرانی داریم که معمولاً فیلمهایشان پرفروش میشوند اما فیلمهایی هم داشتهاند که فروش نکرده است. این به آگاهی تماشاگرهای ما برمیگردد. تماشاگرهای ما بسیار آگاه هستند و نمیشود آنها را گول زد. تماشاگران ما به درجهای از آگاهی رسیدهاند که میدانند صرفاً نام بازیگر یا کارگردان نمیتواند متضمن کیفیت یک فیلم شود. ما در سال 97 فیلمهای پر بازیگر داشتهایم و یا سوپراستاری داشتهایم که با کارگردان صاحبنام کار کرده است اما فیلمها نهایتاً یک میلیارد تومان فروختهاند. بحث من سر این است که اگر کسی سوپراستار میشود، اتفاقاً تماشاگر از او توقع دارد. درست است که امکان دارد بخواهند بهخاطر اسمش پول بیشتری به او بدهند اما او نباید این کار را بکند و باید حس کند که تماشاگر به او اعتماد دارد و او نباید فیلم بد بازی کند چون آنوقت به تماشاگر خیانت کرده است. اگر این اتفاق بیفتد بازیگرها ماندنیتر میشوند. به همین خاطر است که متأسفانه سوپراستارهای ما دوره خیلی کوتاهی دارند. ما بعد از انقلاب بازیگرهای خانمی را داشتهایم که در دورهای استار بودهاند و بعد از مدتی دوره استار بودنشان تمام شده و یکی دیگر جای آنها را گرفته است. ما در میان بازیگرهای مرد نیز چنین وضعیتی را داریم. ما سال 97 فیلم "خانم یایا" به کارگردانی آقای کاهانی را داشتیم که سه سوپراستار (رضا عطاران، حمید فرخنژاد و امین حیایی) در آن بازی کردهاند و فیلم نهایتاً دو تا دو میلیارد و خوردهای فروخته است. در صورتیکه ما فیلمی داشتهایم که بازیگر سرشناس هم نداشته است اما چهار میلیارد تومان فروخته است. میخواهم بگویم که تمرکز تماشاگر ما بیشتر روی قصه است. در کل حضور یک بازیگر به عنوان یک عنصر مهم در موفقیت فیلم هرچقدر هم که مطرح باشد اما قطعاً یک بازیگر خوب در یک فیلم خوب حضورش بسیار چشمگیرتر خواهد بود.
آقای اسماعیلی در این سالها کمکار شدهاید. دلیل این کم کاری چیست؟
شاید بهخاطر این است که بیشتر مشغول کار پخش شدهام.
آیا بخشی از این کمکاری در زمینه بازیگری بهخاطر این نیست که فیلمنامه و نقش خوبی به شما پیشنهاد نشده است؟
این هم میتواند یکی از دلایل کم کاریم باشد. یک مقدار حساستر شدهام. نمیگویم که به دنبال یک کار عالی میگردم اما نمیخواهم بعد از این همه سال نقشی را بازی کنم که بگویند اگر کار هم نمیکرد، نمیکرد! من در این سالها بیشتر درگیر کار پخش شدهام و سعی میکنم این کار را به بهترین نحو انجام دهم. دفتر ما یکی از دفاتر پر کار پخش فیلم در ایران است و طبق آماری که از سال 97 منتشر شد، دفتر فیلمسازان، بعد از فیلمیران که با 11 فیلم و حوزه هنری که با 10 فیلم، در جایگاه اول و دوم قرار دارند، با 9 فیلم سومین دفتر پر کار سال بوده است. در حالیکه من از لحاظ امکانات در مقابل آنها هیچم! حوزه هنری 80 سینما دارد و فیلمیران هم شامل 5 شریک خوب است و سینماهای زیادی نیز در اختیار آنها است. این باعث خوشحالی من است که توانستهایم در کنار این شرکتها در چنین شرایطی دوام بیاوریم و کار کنیم.
بنابراین اگر پیشنهاد خوبی برای بازیگری به شما داده شود همچنان تمایل دارید که بازی کنید؟
بله. نمونهاش تئاتر "آهسته با گل سرخ" آقای هادی مرزبان بود که وقتی با من تماس گرفت قبول کردم و روی صحنه رفتم. من سالها روی صحنه نرفته بودم و با آقای مرزبان هم ارتباطی نداشتم اما خوشبختانه تجربه خیلی خوبی بود.
از بازخوردها راضی بودید؟
بله. من فکر نمیکردم چنین تجربه خوبی شود.
آیا تمایل دارید دوباره در تئاتر کار کنید؟
بله کار میکنم. خود آقای مرزبان از الآن برای تئاتر بعدیاش به من پیشنهاد داده است.
آقای اسماعیلی حالا که در آغاز سال نو قرار داریم و زمان دید و بازدید است، اجازه دهید این سوال را بپرسم که بهترین خاطره شما از نوروز به چه زمانی و چه سنتی از نوروز برمیگردد؟
عید در هر دورهای برای آدم فرق میکند. در این سن و سال لحظاتی را یادم میآید که در کوچکی پدرم دستم را میگرفت تا برویم لباس بخریم یا عیدیهایی که میگرفتم را یادم میآید. از سنین بالاتر لحظه تحویل سال و نشستن دور سفره هفتسین را به خاطر میآورم. طبیعتاً سالی که ازدواج کردم و سالی که بچهدار شدم برایم یک معنای دیگری دارد. در مجموع لحظه تحویل سال لحظه خیلی خوب و خاصی است. در آن لحظه ضمن شادیهایی که وجود دارد، آدم میتواند غم هم داشته باشد چون یک سری خاطرات برای فرد یادآور میشود. من برای لحظه تحویل سال احترام خاصی قائلم و فرقی هم نمیکند که تحویل سال چه زمانی باشد، هر لحظهای که باشد با خانواده دور سفره مینشینم.
کار چیدمان سفره هفتسین را خودتان انجام میدهید؟
خیر. هفتسین ما بسیار هفتسین شیکی است و همسرم این وظیفه را برعهده دارد.
کدام سین هفتسین را بیشتر دوست دارید؟
هفتسین را! چون هر کدام از سینها نباشد هفتسین نقص دارد. مجموع سینها در کنار هم زیباست.
بهترین عیدی که در این سالها گرفتهاید چه هدیهای بوده است؟
ارزش مالی هدیه برای من اهمیتی نداشت و همینکه بزرگترها و بخصوص پدر و مادرم به من هدیه میدادند برایم بهترین هدیه بود.
اگر قرار باشد در آستانه سال جدید یک آرزو داشته باشید، چه آرزویی خواهد بود؟
اولین چیزی که آرزو میکنم سلامتی است چون سلامتی برای فرد یا خانواده بزرگترین نعمت است. دومین آرزویم این است که در سال جدید هیچکس گرفتار نباشد چون واقعاً شرایط سخت و بدی است و آدم دلش میگیرد. انشاءالله در سال جدید همه سعی کنیم هوای همدیگر را داشته باشیم و دلمان برای هم بسوزد.