سرویس سینمایی هنرآنلاین: اگر برگ برنده محمدحسین مهدویان در نسخه اول فیلم "ماجرای نیمروز" این بود که به جای پرداختن به وقایع و ماجراها بر شخصیتها و روابطشان متمرکز میشد و ما را با قهرمانهای سرسخت و مبارزی همراه میکرد که در موقعیت ملتهب و بغرنجی گرفتار شده بودند، این بار در "ماجرای نیمروز: رد خون" بر ثبت و بازسازی عملیات مرصاد بهعنوان یک واقعه مهم تاریخی تأکید دارد و به جنبههای پروداکشن فیلمش علاقه بیشتری نشان میدهد تا ترسیم جزئیات و ظرایف کاراکترها و چگونگی تحولشان. به همین دلیل با وجودی که فیلم با مقدمهای طولانی وقت زیادی را برای یادآوری فضای فیلم قبلی هدر میدهد و دوباره همان قهرمانهای پیشین را به صحنه بازمیگرداند اما فیلم ساختار روایی تکهپاره و آشفتهای دارد و مدام از قصهای به قصه دیگری میپرد و همزمان میخواهد چند خط داستانی مختلف را دنبال کند و تریلر سیاسی مردانهاش را ملودرام زنانه به هم بیامیزد، بدون اینکه بتواند آنها را به هم وصل کند و به انسجام و یکدستی برساند و از این رو شخصیتها در هیاهو و شلوغبازی ماجراهای بیرونی متعدد و پراکنده گم میشوند و مجالی برای عرضاندام نمییابند و در حد ناظری منفعل تقلیل مییابند.
در تمام طول فیلم محسن کیایی با هادی حجازی فر کلنجار میرود که میخواهد همسرش (بهنوش طباطبایی) را که به اردوگاه اشرف پیوسته است، زنده بیابد و از او جواب سؤالاتش را بگیرد و حالا که فیلم در این مخاصمه مرگبار به سراغ قطب دیگر ماجرا نیز رفته است و وضعت آنها را هم به نمایش میگذارد، انتظار میرود که بتواند نهفقط به پرسشهای کیایی، بلکه به ابهامات و تردیدهای مخاطب نیز پاسخ قانعکنندهای بدهد. نه اینکه در حد همان شنیدههای تکراری از افکار و روابط حاکم بر اردوگاه اشرف متوقف بماند و هر جا هم که میخواهد به بعضی از اعضای آن فرصت دفاع از خود بدهد، به دام سانتیمانتالیسم بیفتد و با سادهانگاری موضوع را فیصله دهد. ماجرای حضور همسر کیایی و خواهر حجازی فر در میان مجاهدین این فرصت را در اختیار مهدویان میگذارد که از تقابل زنان و مردانی که روزی در کنار هم برای هدف مشترکی میجنگیدند و حالا بهعنوان دشمن در مقابل هم ایستادند، به تحلیل و واکاوی وضعیتی برسد که چه شد کار به کشتن هموطن رسید اما مهدویان بیش از آن که بخواهد اوضاعواحوال دهه پیچیده شصت را بازنگری کند، دنبال جلب توجه با آتشبازی و انفجار و جلوههای ویژه است.