سرویس سینمایی هنرآنلاین: فیلم "سرخپوست" بعد از آن تقلید و کپیکاری ناشیانه نیما جاویدی در "ملبورن"، گامی رو به جلو برای او بهحساب میآید که توانسته است یک فیلم استاندارد کلاسیک بسازد که قدرت و تأثیرگذاری و ماندگاریاش از قابلیتهای سینماییاش برمیآید. او در میان انبوه فیلمهای اجتماعی با سوژههای تکراری به سراغ ایده تازهای میرود و فضای بکر و بدیعی میآفریند و با قاببندیهای چشمنواز مخاطب را با خود همراه میکند و شخصیتی بهیادماندنی از سرگرد نظامی خشن و کارکشتهای خلق میکند که با بازی خویشتندارانه و پر از سکوت نوید محمدزاده به یک قهرمان نمونهای سینمای کلاسیک بدل میشود که پشت آن ابهت و قاطعیت و سرسختی، قلب پراحساسی پرپر میزند و در دوراهی میان وظیفه و عشق با انتخاب دشواری دستوپنجه نرم میکند.
فیلم هوشمندانه زندانی فراری را نشان نمیدهد و با آن نام عجیب و نقشه فرار عجیبترش، فضایی مرموز پیرامونش شکل میدهد و از او شبح سیاهی را در ذهن میسازد که به قول همبندیاش دیگر دست سرگرد جاهد به او نمیرسد و مثل دود در هوا غیب شده است. هرچند چنین سوژه جذابی قابلیت این را داشت که فیلم از فضای وهمانگیز و رازآلود بیشتری برخوردار شود و نیما جاویدی جنبههای سحر و افسون فیلمش را شدیدتر کند و بازی موش و گربه میان زندانبان و زندانی را به تجربه کابوسواری بدل سازد که انگار سرگرد جاهد در جستجوی زندانی گمشده برای همیشه در هزارتوی آن جهنم مخوف گرفتار میماند.
صحنه پایانی فیلم هرچند از لحاظ اجرای بصری ایده درخشانی دارد و با اتکا بر زاویه دید شخصیت غایب، واکنشهای سرگرد جاهد را به تصویر میکشد اما مسیری که سرگرد در جهت یافتن زندانی فراری طی میکند، نمیتواند به چنین پایانی ختم شود و سرگرد چنان بر دستگیری او پافشاری نشان میدهد و نسبت به درستی کارش قاطعیت دارد و انگیزههای شخصی محکمی، او را به پیش میراند که کنش نهایی او دور از انتظار و باورناپذیر به نظر میرسد و در واقع نیاز بود که تلاشهای سرگرد برای پیدا کردن سرخپوست به پروسهای معمایی برای یافتن حقیقت پیرامون بیگناهی یا گناهکاری او بدل میشد و هرچه سرگرد به دستگیری او نزدیکتر میشد، شک و تردید بیشتری درباره درستی کارش به جانش میافتاد تا تحولی که در او رخ میدهد، فقط ناشی از عشقی ناگهانی نباشد و از زمینهچینی مستدلی برخوردار شود. با این وجود فیلم "سرخپوست" به آن دسته از آثاری تعلق دارد که در آن سینما اصالت و اولویت دارد و از خلق قصه بهواسطه فضاسازی و صحنهپردازی و قاببندی و رنگ و نور و بازی لذت میبرد و سینما را به ابزاری برای طرح و بیان مضامین و محتواها و پیامهای اجتماعی و سیاسی و ایدئولوژیکی تقلیل نمیدهد و از آن برای نمایش روابط و احساسات انسانی و عاطفی بهره میبرد.