سرویس سینمایی هنرآنلاین: در صحنهای از فیلم "مادرم ملکه" ساخته علی زمانی عصمتی با مادرش درباره واقعگرایی در مستند بحث میکند و از او میخواهد که در خلوت خانهاش روسریاش را بردارد تا بینندهها باور کنند که او تنهاست و مادر بنا بر اعتقادات مذهبی و سنتیاش نمیپذیرد و با معصومیتی دلنشین میگوید "ایشالا بینندهها باور میکنند" و فیلمساز با حرص و عصبانیت میگوید "این، یک فیلم مستنده، می دونی مستند یعنی چی؟" و مادر با جدیت و قاطعیت جواب میدهد "بله، می دونم مستند چیه ولی روسریام را برنمیدارم". مادر قبول کرده است که در فیلم پسرش بازی کند تا به پیشرفت و موفقیت او کمک کند اما حاضر نیست در حد یک سوژه منفعل در برابر دوربین او بماند و خود نقشی فعال و پیش برنده و کنش گر در جریان ساخت فیلم بر عهده میگیرد و از این رو فیلم همانقدر که ساخته و پرداخته فیلمساز است، به همان اندازه به مادرش تعلق دارد و از دل دیالکتیک پرتنش اما جذاب مادر و پسری حاصل میشود که انگار هر کدام میخواهند فیلم خودشان را بسازند. همانطور که فیلمساز در دفتر یادداشتهایش مینویسد که "نمیدانم من دارم آنچه را مادر انجام میدهد، مینویسم یا آنچه را من مینویسم، مادر انجام میدهد".
فیلمساز در حال ساختن فیلمی درباره زندگی مادرش است و بهطور توأمان چگونگی جریان ساخت آن را نیز افشا میکند و مرز میان صحنه و پشت صحنه را برمیدارد و لحظات روزمره مادر را با لحظات دراماتیک جلوی دوربین به هم میآمیزد و با فقدان عامدانه یک طرحواره و استوار کردن روایت بر اساس بداههپردازی مادرش، این اجازه را به او میدهد تا در متنی که دربارهاش نوشته شده است، تغییر ایجاد کند و آن را از نو بسازد و میبینیم که در آخر نیز با مرگ خود در خارج از قاب، فیلم را بهدلخواه خویش پایان میدهد. با چنین رویکردی است که فیلم هرچند اثری بیوگرافیک بهحساب میآید اما به شکل هوشمندانه و خلاقانهای از طریق نمایش دلشورهها، دلسوزیها، ناامیدیها و آرزوهای مادر فیلمساز به چالشها و دشواریهای پیش روی فیلمسازان جوان میپردازد و دغدغههای آنها در زمینه مشکلات مالی، ناامنی شغلی، ممنوعیت، سانسور و نادیده گرفته شدن را مطرح میکند. مثل جایی که مادر از یکی از دخترها که برای تست بازیگری آمدهاند، میخواهد تا روسریاش را جلو بکشد تا بعدها برای فیلم مشکلی پیش نیاید و دوباره جلوی نمایش آن را نگیرند که اشاره به توقیف فیلمهای قبلی فیلمساز و ممنوعالکاری او در گذشته دارد.
مستند "مادرم ملکه" با وجود ساختار دقیق و فکر شدهاش، اثری خودانگیخته و بداههوار به نظر میرسد که انگار همه چیز بهصورت سیر نامنظم و تعیین نشدهای از جریان سیال و تداعی آزاد پیش چشمانمان رخ میدهد و ما شاهد فیلم گرم و سرحال و دلنشینی هستیم که موفق میشود جهان ساده و کوچک خود پیرامون زندگی مادر یک فیلمساز را به تاریخ پررنج و لذت سینما پیوند بزند و نشان دهد که هر فیلمی با چه سختی و مرارت و خون دل و اشک و آه و امید و آرزویی ساخته میشود. حیف که مادر نازنین فیلمساز دیگر زنده نیست تا به او بگوییم که ما حضور ساده و راحت و صمیمی او را باور کردیم و حق با اوست که با اطمینان میگفت پسرم فیلم خوبی میسازد.