سرویس سینمایی هنرآنلاین: با شروع فیلم "صحنههایی از زندگی یک کارآگاه" ساخته علیرضا رسولینژاد، پسر جوانی را میبینیم که در حال قدم زدن و دیدن خانههای قدیمی شهر است و راوی فیلم نیز برایمان تعریف میکند که راه رفتن برایش آیین هر روزه شده بود. بعد هم که آن پاکت زرد عجیب به دستش میرسد و غریبه ناشناسی او را بهعنوان کارآگاه استخدام میکند تا دختر جوانی را تحت نظر بگیرد و درباره او گزارش بنویسد، باز هم مهمترین کنشی که از شخصیت در فیلم سر میزند، همان قدم زدن در گوشه و کنار شهر است. پس میتوان فیلم را اثری پیرامون پرسه زدن و نظاره کردن و جستجوی روح پنهان شهر دانست. فیلم با وجود ارجاع به قصههای پلیسی و جنایی و کارآگاهی که به نظر میرسد پسرک جوان درگیر ماجرایی مرموز شده است، از داستانگویی میپرهیزد و سعی میکند ما را در تجربه تماشا کردن و مکاشفه بصری شخصیت در ارتباط با محیط دربرگیرندهاش شریک بسازد و به درک متفاوتی از رابطه انسان معاصر و شهر و امیدها و هراسهایش برساند.
اگر کارآگاهان آثار نوآر برای سر در آوردن از معمایی جنایی به هزارتوی پیچیده و مخوف کلانشهرها پا میگذاشتند و در دهشت و شرارت و ظلمت آن غرق میشدند و درون فاسد و بیمار و آلوده و فروپاشیده اجتماع را برملا میکردند، تصویری که علیرضا رسولینژاد از تهران نشان میدهد، هیچ ربطی به ابرشهرهای بزرگ و شلوغ و کثیف و خشن و ناامنی ندارد که تباهی بر خیابانهایش سایه انداخته است. بلکه بهراد همچون ناظری سرخوش و مشتاق به نظربازی با شهر محبوبش مشغول میشود و تهران همچون معشوقی زیبا اما غمگین که در حال تغییر و تحول بهسوی مدرنیسم است، او را در آغوش میگیرد و گشتوگذار شخصیت در شهر بهجای اینکه تنشها و تناقضات و شکافهای ناپیدای شهری در حال گذار را برملا بسازد، به وداعی اندوهبار و نوستالژیک با تهران تبدیل میشود.
از این رو آن تجربه دیداری متفاوت از طریق نگریستن از میان آن قابی که بهراد معمولاً با دستهایش برای دیدن جاهای مختلف شهر میسازد، برای ما حاصل نمیشود و همراهی با پرسهزنیهای شخصیت در دل شهر ما را به درون ناپیدا و دستنیافتنی آن نمیکشاند و ما نمیتوانیم بهواسطه درگیری زیباشناسی بصری و معمارانه فضا مجموعهای از حسهای گمشده و نایاب نسبت به شهر سیال و گریزپایی که مدام تغییر شکل میدهد، در خود بیابیم و خویش را در مواجهه عریان و بیواسطه با مکانی ببینیم که در آن زندگی میکنیم اما انگار هرگز آن را به واقع ندیدهایم و درک نکردهایم و فرصت جستجو و کشف شهر به سیاحتی توریستی تقلیل مییابد که کیفیت نگاه ما به محیطهای آشنای اطرافمان را متحول نمیکند.