سرویس سینمایی هنرآنلاین: فیلم "گرگبازی" ساخته عباس نظامدوست در سی و ششمین جشنواره جهانی فیلم فجر به نمایش درآمد.
در ابتدای فیلم که پرستو به بهانه ورود دکتر تازهوارد قواعد بازی را برایمان توضیح میدهد، از حضور یک ناظر میگوید که بر همه چیز با دقت نظارت دارد و هیچ چیزی از چشم او مخفی نمیماند که خودش در دور اول بازی آن را بر عهده میگیرد. همانطور که سودای این ایده عجیب را دارد که این بازی را به نمایشی برای اجرا تبدیل کند و اساساً دلیل جمع شدن و بازیشان تأمین سرمایه برای تئاترش است. پس به نظر میرسد که همزمان با بازی در حال کارگردانی نمایشش نیز هست و گویی برای اجرای اصلیاش تمرین میکند اما پیشبینیناپذیری بازی، کنترل آن را از دستش خارج میکند و بازی به سمت جدیت هولناکی میرود و بهتدریج همه چیز واقعی میشود.
با چنین رویکردی با نوعی بازی در بازی روبرو هستیم و بازیگرانی که فکر میکنند خیلی حرفهای هستند و بلدند چطور در بازی برنده شوند، خودشان بازیچههایی در دست بازیگرانی ماهرتر و البته خطرناکتر هستند که به دام افتادهاند و گویی هرگز نمیتوانند از آن چرخه شوم بازی خارج شوند. بنابراین بازی/ نمایشی که از نظر پرستو اجرایی بداههوار دارد و در لحظه در حال شکلگیری و ساخته شدن است، یک توطئه از پیش طراحیشده توسط دیگری بهحساب میآید که او نیز انگار دارد فیلم خودش را میسازد که همواره آرزویش را داشته است.
در همان اوایل فیلم پرستو درباره شکل اجرای تئاترش میگوید که "تماشاچیها هم انگار خودشان جزء بازی هستند" اما فیلم موفق نمیشود که ما را نیز بهعنوان تماشاگران وارد بازی پیچیدهای کند و شک و تردید و سوءظن برای یافتن گرگها را از دل بازی به کل جهان فیلم بکشاند و در این کلنجار رفتن با بازی که مدام ترسناکتر میشود، ما را بهتدریج در لابیرنتی دهشتناک از زوایای پنهان وجود آنها گرفتار کند. زیرا در سرک کشیدن به خلوت آنها چیزی وجود ندارد که ماجرا را پیچیدهتر و مرموزتر کند و آن انگارههای ذهنی که هر بار فیلم درباره یکی از کاراکترها آشکار میکند، تأثیری در راستای مخوف کردن بازی ندارد.
به همین دلیل فیلم هرچند در تماشای اول جذاب و غافلگیرکننده به نظر میرسد اما در تجربههای دیداری مجدد از تعلیق و هیجان اولیهاش فراتر نمیرود و به تأملی عمیق و تکاندهنده در باب نقابها و نقشها و پرسوناهایی که آدمها پشت آنها مخفی شدهاند، دست نمییابد و معمای جنایی که از بازی به واقعیت انتقال مییابد، به بستری برای واکاوی رازها و پشت پرده رابطهها استحاله پیدا نمیکند و ایده جابجایی مداوم میان شهروند و جنایتکار گنگ و ناقص میماند و تمهیدات فرمالیستی فیلم در جهت گسترش تدریجی یک کابوس جمعی هدر میرود.