سرویس سینمایی هنرآنلاین: تلویزیون همواره یکی از مهمترین ابزارهای ارتباطی میان جوامع گوناگون بوده است. این رسانه با فراگیری بسیار میتواند به سرعت مخاطبان گستردهای برای خود فراهم کند. آنچه تلویزیون را بیش از هر رسانه دیگری قابل توجه کرده است پرداختن به آثار نمایشی و سریالهایی است که مخاطب با همذات پنداری با شخصیتهای گوناگون و یا همراه شدن با آنها و یا حتی به لحاظ سرگرمی با نمایش آثار کمدی باعث میشود تا برای لحظاتی از انچه که در طی روز پشت سرگذاشته است فارغ شود و بدون دغدغه و سخت و غیر قابل فهم بودن بتواند لحظاتی را پای این گیرنده سپری کند.
در چند سال اخیر با وجود شبکههای مختلف ماهوارهای، شبکهنمایش خانگی و همچنین شبکههای مختلف اینترنتی، تلویزیون ایران با رقبای بسیار زیادی مواجه شده است که گاها در مقابل آنها سر تعظیم فرودآورده و نتوانسته آنطور که باید و شاید با آنها در رقابت و تقابل قرار بگیرد.
بخصوص در یک دهه اخیر با شدت گرفتن نمایش سریالهای مختلف ماهوارهای که تنها جنبه سرگرمی برای مخاطب دارند ولی در اصل فرهنگ را نشانه گرفتهاند، تلویزیون از این رقابت به دور مانده و به دلیل بدهیهای مالی بسیار و همچنین وجود خط قرمزهای بسیاری که بر سر ساخت آثار گذاشته است مخاطب خود را بیش از پیش از دست داده است.
امروز مخاطب ترجیح میدهد با پرداختن هزینه آثار شبکههای نمایش خانگی و یا حتی ماهوارهای را ببیند و خیلی دل به آثار دسته چند تلویزیون نسپارد. آثاری که نه تنها جذابیتی برای مخاطب ندارند بلکه از زندگی امروز اجتماعی مخاطب بسیار دور هستند و همین عامل هم موجب پس زدن مخاطب شده است.
مخاطب دوست دارد هنرمندان محبوب خود را همیشه و نه صرفا در مناسبتهای خاص مانند نوروز در تلویزیون ببیند، در حالی که این اتفاق امروز در تلویزیون ملی رخ نمیدهد و به همین جهت آثار تلویزیونی با کاهش مخاطب مواجه شدهاند.
این اتفاقات درحالی است که تلویزیون به عنوان یک رسانه رایگان باید بتواند مخاطب خود را که گستردهتر از سایر رسانههای ارتباطی است حفظ کند.
مهمترین ویژگی یک رسانه قدرت تغییر رفتار در مخاطبش است. تمام رسانهها میخواهند رفتار مخاطب را به سمت و سویی ببرند که دلخواه خودشان است. این هدف بزرگی است که اغلب فرهنگها، تمدنها و نظریهپردازان و نخبگان به دنبال آن هستند. امروزه تلویزیون هم این نقش را دارد و به دنبال این است که بر مخاطب خود تاثیر بگذارد. این تاثیر و تاثر را هم از طریق یادگیری، آموزش، اطلاعرسانی و احتمالا سرگرمی بر مخاطب اعمال میکند تا در رفتار فردی و سبک زندگی او تغییراتی ایجاد کند.
یکی از رسالتهای اصلی رسانه، شناخت از مخاطب و انگیزههایش و سامان دادن برنامههایی است که در نهایت به وصول به این مهم منجر شود. البته فرم با محتوا نسبت دیرینه دارد. بحث مفصلی هم در این باره وجود دارد که آیا ایندو از هم جدا هستند یا نه. فرم و محتوا آنقدر با هم ممزوج هستند که نمیتوان تفکیکشان کرد. آنها باید همگن باشند و یکدیگر را تکمیل کنند. آنچه مهم است این که تلویزیون مخاطب خود را تهییج و او را به سمت و سوی اهداف خود مایل کند. مشکل اصلی هم همین جلب توجه مخاطب است. گاهی نمیتوانیم مخاطب را جذب کنیم. بخشی از علم مدیریت رسانه به این برمیگردد که چگونه مخاطب را تشویق و تحریک کنیم تا سخنانمان را بشنود و به آن توجه کند؛ البته این خود شیوهها و ترفندهای خاص و متفاوتی را میطلبد. اساس چرایی وجود رسانه به این بازمیگردد که مخاطب آن را ببیند و بشنود. برای جلب مخاطب هم تکنیکهای متفاوتی تعریف شده است؛ از روانشناسی و جامعهشناسی گرفته تا فلسفی و اعتقادی. مخاطب را ابتدا باید جلب، سپس جذب و در نهایت حفظش کرد و ماندگار.
تلویزیون اکنون هم با وجود حضور و رشد شبکههای اجتماعی یک رسانه پرنفوذ و تاثیرگذار است. اما این که چگونه بخواهد و بتواند مخاطبانش را اقناع کند، الزامات خاص خودش را میطلبد. هم دانش نیاز است و هم تجربه و در نهایت هنر جلب و جذب مخاطب. یک رسانه باید از تمام توان و ابزار خود استفاده کند و نیروهای نخبه را به کار گیرد تا مخاطب را تحت تاثیر قرار دهد.
نباید این نکته را فراموش کرد که امروز مخاطب بیش از پیش به برنامههای ماهوارهای تمایل نشان میدهد و یکی از علل تمایل بینندگان به برنامههای ماهواره را میتوان جذابیت و تنوع نام برد که فقدان آنها را به وضوح در برنامههای پخش شده یا درحال پخش رسانه ملی میتوان دید.
خوراک این چند سال اخیر صدا وسیما مسیر دیگری را پیموده و بخش نمایش و سریال این سازمان به روزهای آغازین شبکههای ماهوارهای تبدیل شده و گاهی با کپی برداری کردن از شبکههای خارجی خود را بی هنر جلوه میدهد! مسیری که خبر از به وجود آمدن اختلالی در بزرگترین رسانه ایران میدهد.
به نظر میرسد، رسانه ملی مفاهیم و سوژههای ماهوارهای و فیلم فارسی را برای جذب مخاطب گرفته، به آن رنگ و لعاب به ظاهر دینی میزند و تلاش میکند اسلامی شده این مفاهیم را به نمایش بگذارد. به این شکل است که در دقایق آخر شخصیت منفی داستان به سزای کار خود میرسد، راههای ناصواب اصلاح میشود.
مسیر این سریالها ، جا به جایی خطوط حیا و شکستن قبحها و سپس تخریب نهاد خانواده سنتی به بهانه همگام شدن با جامعهای که درقسمتهای خاص کلان شهرها زندگی میکنند، در حالی که جامعه هدف و بیننده این تلویزیون گوشهای دیگر از جامعه است.
توجه به جامعهای که هنوز دارای ارزش های محکم فرهنگی و دینی هستند و به رسانه ملی و نه ماهواره اعتماد دارند و تنها رسانه سالم می پندارد، نکته ای است که برای رسیدن به هدفی روشنفکرمابانه در حال فراموشی و تخریب است و مدیران باید فکری به حال حفظ فرهنگ و ارزشها و همچنین حفظ مخاطبان خود کنند که روز به روز از تعداد آنها کاسته شده و به جایش بر میزان مخاطبان شبکههای ماهوارهای افزایش یافته است.