سرویس سینمایی هنرآنلاین: عزتالله رمضانیفر از بازیگران پیشکسوت سینما، تئاتر و تلویزیون است که او را بیشتر به واسطه حضور در آثار طنز میشناسیم. رمضانیفر بازیگری را با تئاتر آغاز کرد و از جمله شاگردان حمید سمندریان بود. او با بازی در فیلم سینمایی "گاو" ساخته داریوش مهرجویی شناخته شد و معتقد است اگر دوستانش اجازه میدادند تا او بتواند با ویلیام وایلر کارگردان برنده اسکار گفت وگو کند دست سرنوشت برای او به گونهای دیگر رقم خورده بود و تبدیل به یک چهره جهانی شده بود. این بازیگر این روزها مشغول بازی در سریال "افسانه هزارپایان" ساخته شهاب عباسی است که از شبکه نسیم پخش میشود. به بهانه نوروز با این بازیگر پیشکسوت که سالها تلاش کرده است با آثارش لبخند به لب تماشاگران بنشاند به گفت وگو نشستیم که ماحصل آن را در زیر میخوانید:
شما زمانی در فضای تئاتر پر کار بودید و در نمایشهای مختلفی روی صحنه میرفتید، ولی چه اتفاقی افتاد که تئاتر را رها کردید و بیشتر روی سریالهای تلویزیونی متمرکز شدید؟
من در ۳-۲ سال گذشته در دو نمایش روی صحنه رفتم که این دو نمایش کلی از وقتم را گرفت و به لحاظ مالی هم چیزی عایدم نکرد. به همین خاطر الآن ترجیح میدهم بیشتر در حوزه تصویر کار کنم. این دو نمایش را هم به خاطر دل خودم کار کردم چون به هر حال من بچه تئاتر هستم. کار کردن در حوزه تصویر به لحاظ مالی برایم خیلی بهتر است. بازی در یک نمایش ممکن است با احتساب زمان تمرین و اجرا حدود ۴-۳ ماه طول بکشد. شاید بشود کار تئاتر و تصویر را با هم انجام داد ولی این کار فشار زیادی به آدم وارد میکند. الآن خانم مهناز افشار و آقای نوید محمدزاده همین کار را انجام میدهند. آنها تا همین چند وقت پیش در تئاتر "الیور توئیست" بازی میکردند و الان آن نمایش را رها کرده و به سراغ کار تصویر آمدهاند. چنین بازیگرانی از ابتدا با گروه نمایشی این قرارداد را میگذارند که جانشینشان از همان ابتدا مشخص شود. گاهی برای من هم پیش آمده که روزها کار تصویر انجام داده و شبها در یک نمایش به روی صحنه رفتهام و حتی یادم میآید یک زمان بعد از نمایش هم تا صبح سر صحنه فیلمبرداری یک کار دیگر میرفتم، ولی طبیعتاً الآن دیگر انجام چنین کاری در توانم نیست.
وضعیت فعلی تئاتر کشور را به نسبت گذشته چطور ارزیابی میکنید؟
کسانی که الان کار تئاتر میکنند دو دسته هستند. یک گروه فقط کار تئاتر انجام میدهند و یک عده علاوه بر کار تئاتر، در حوزه تصویر هم کار میکنند. بازیگری که صرفاً در تئاتر بازی میکند، به تصویر علاقه چندانی ندارد. البته شاید اگر یک موقعیت استثنائی برایش پیش بیاید که نقش و پول خوبی داشته باشد، حاضر شود در کار تصویر هم بازی کند. گروه دوم هم شامل کسانی است که هم کار تصویر برایشان در اولویت است و اگر در آن حوزه کمکار شوند، به تئاتر روی خواهند آورد. این عده ممکن است حتی اگر وسط اجرای تئاتر هم باشند به پیشنهاد تصویریشان جواب مثبت بدهند. فضا در تئاتر نسبت به گذشته یک مقدار بازتر شده است. من در حال حاضر بیشتر مشغول کارهای حوزه تصویر هستم و اگر پیشنهاد یک نمایش داشته باشم، اول باید کار را بپسندم و بعد به مسئله مالی آن بپردازم. بعضی از تئاترها برای بچهها در آمد خوبی دارند و بعضی از آنها جوابگوی نیازهای بازیگران تئاتر نیست. هزینه اجاره سالنها خیلی بالا رفته است و این موضوع اجازه نمیدهد عوامل یک تئاتر برداشت خوبی داشته باشند. افرادی که در این حوزه آدمهای حرفهای محسوب میشوند، تئاتر را بدون اسپانسر روی صحنه نمیبرند. بعضی از بازیگران هم کاری ندارند که نمایش در کدام سالن و با چه تعداد تماشاگر اجرا میشود و آنها فقط رقم دستمزد خودشان را میگویند.
فکر میکنید سالنهای خصوصی به لحاظ هزینه کردها به تئاتر ما ضربه زده است؟
بله. در واقع سود اصلی را در اینجا صاحبان سالنهای نمایش میبرند و به گروههای تئاتر سود کمتری میرسد. خانه تئاتر یک سالن 40-50 نفره دارد که دو اجرایی هم هست ولی چیزی دست گروههای تئاتری را نمیگیرد. بازیگری که درگیر کار تصویر است، به هیچ وجه حاضر نمیشود در چنین سالنهایی روی صحنه برود چون درآمدی که عایدش میشود به پای درآمد کارهای تصویری ناچیز است.
به نظرتان اگر سالنهای خصوصی شکل نمیگرفت، تئاتر ما به این اندازه رونق پیدا میکرد؟
به نظرم سالنهای خصوصی این حُسن را دارند که بازیگرهای جوان در آنجا ساخته میشوند. شاید برای بعضیها مسئله مالی مهم نباشد و فقط به آمادگی خودشان فکر کنند. این افراد در سالنهای خصوصی روی صحنه میروند ولی به محض اینکه حد قابل توجهی از آمادگی برسند، دیگر در آن سالنها بازی نمیکنند و به سراغ سالنهایی میروند که درآمدزایی بیشتری برایشان داشته باشد. البته الآن بازی در سالنهای دولتی هم درآمد خوبی را عاید بازیگرها نمیکند و حتی بازیگرهایی که در تئاترهای آزاد کار میکنند درآمد بهتری دریافت میکنند چون اجراهای تئاترهای آزاد ادامهدار و بعضاً حتی ممکن است تا دو سال به طول بینجامد. بازیگرهای تئاتر آزاد، حتی میتوانند همزمان با کارشان در تئاتر، در کارهای تصویری هم حضور پیدا کنند. البته فقط در کارهایی که در تهران فیلمبراری میشود، میتوانند حضور پیدا کنند چون هر شب باید روی صحنه بروند.
شما از آن دسته بازیگرانی نیستید که به طور همزمان در دو کار حضور داشته باشید؟
خیر. همزمان دو تا کار را قبول نمیکنم. به استرسش نمیارزد. حتی گاهی پیش آمده به خاطر یک کار تصویری، کارهای نمایشی را از دست دادهام. الآن در سریال ۵۲ قسمتی "افسانه هزار پایان" کار میکنم که تولیدش از ۵-۶ ماه پیش آغاز شده است. لابلای این کار رفتم یک کار سینمایی هم انجام دادم چون عوامل سریال به من گفتند قصه طوری است که ۲-۳ ماه با شما کاری نداریم و من هم با خیال راحت رفتم کار سینمایی انجام دادم ولی بقیه بچهها که کارشان در سریال "افسانه هزار پایان" بیشتر است، دائم سر صحنه فیلمبرداری هستند و کار کردن همزمان در دو کار بسیار سخت و دشوار است.
سریال "افسانه هزار پایان" یک طنز متفاوت از آقای عباسی است که فضای مدرن را با فضای گذشته تلفیق کرده و خوراک جدیدی به مخاطب میدهد. در مورد حضورتان در این سریال بگویید. چطور شد پیشنهاد آقای عباسی را پذیرفتید؟
وقتی برای نوشتن قرارداد پیش عوامل سریال "افسانه هزار پایان" رفتم، نمیدانستم نقشم اینقدر کوتاه است وگرنه شاید پیشنهاد بازی در این سریال را قبول نمیکردم. بیشتر به دلیل روابط دوستانهام با آقای شهاب عباسی پذیرفتم در این سریال حضور داشته باشم. این سریال دو طرف قضیه خانواده عروس و خانواده داماد را نشان میدهد. من نقش پیشکار پدر خانواده داماد را بازی میکنم که در داستان کمتر به بخش خانواده داماد پرداخته میشود. عوامل سریال زرنگی کردهاند و پول من و بعضی از بازیگران را جلسهای پرداخت میکنند. من برای این سریال در مجموع ۱۰ جلسه فیلمبرداری داشتم و برای همین تصمیم گرفتم لابلای این کار بروم و یک فیلم سینمایی هم کار کنم. الان یک پیشنهاد سینمایی دیگر هم دارم که شاید آن را هم قبول کنم.
نقش شما در سریال "افسانه هزار پایان" چطور نقشی است؟
خیلی نقش شیرینی دارم. آقای عباسی بعد از دیدن کارم گفت دلم سوخت که چرا اینقدر نقشت را در سریال کم گذاشتهام. او گفت نقشت نقش شیرینی از آب در آمده است. بیشتر بازیگران جدی کار کردهاند و تنها نقش من فضای طنز داشت. ما با آدمهای طبقه پایین همیشه میتوانیم کمدی ایجاد کنیم اما با تاجر و افراد طبقه بالا نمیشود کمدی به وجود آورد. پیشکار از نظر کمدی دستش باز است و این خاصیت را دارد که کاملاً طنز کار شود. من هم سعی کردم همین کار را انجام بدهم اما متأسفانه زمان حضورم در سریال کوتاه است. در قصه این سریال یک مقدار در مورد نقش من کم توجهی صورت گرفته است و خیلی دیر متوجه شدهاند که این نقش چه ظرفیت خوبی دارد. با این حال برای اواخر سریال دیالوگهای یکی دو نقش را جا به جا کردند و آنها را در نقش من ریختند تا من آنها را بازی کنم. مردم ما کارهای طنز را بیشتر دوست دارند چون با دیدن آنها لبخند روی لبهایشان میآید. آمار فروش سینما هم نشان میدهد که در کارهای تصویر، مردم طالب کارهای طنز هستند و آنها را بیشتر میبینند.
برای اینکه نقش را برای خودتان کنید، از چه تکنیکی استفاده میکنید؟ چه تدابیری میاندیشید تا نقش اول به دل خودتان و بعد به دل مخاطب بشیند؟
ابتدا باید از نقشی که میخواهم بازی کنم، خوشم بیاید. اگر از نقش خوشم آمد، در خانه مینشینم و بدون اینکه از کسی کمک بگیرم آن را تجزیه و تحلیل میکنم. زمانی که میخواهم به صحنه بروم همه چیز را حفظ هستم و سعی میکنم سر صحنه زندگی کنم و برگه دیالوگ دستم نگیرم. به دلیل سابقهای که دارم کارگردانها اعتماد میکنند و گاهی اوقات اجازه میدهند یک سری دیالوگ را به طور بداهه ولی با حفظ چارچوبهای کاری به متن اضافه کنم. آن بداههگوییها به طنز قضیه کمک میکند و به دل مخاطب هم مینشیند. من گهگاهی سعی میکنم دوربین را فراموش کنم و زندگی کنم. به نظرم بازیگر باید مقابل دوربین زندگی کند.
در کارهایتان چقدر از بداههپردازی استفاده میکنید؟
در جوانی بخشی از کار من بداههگویی بود. یک نفر قصه را برایمان میگفت و ما با آن قصه یک ساعت روی صحنه بازی میکردیم. زمانی که در اوایل انقلاب کار تئاتر انجام میدادم، چند بار برایم پیش آمد که داستان را گوش میدادم و میرفتم روی صحنه بداههگویی میکردم. الآن در اثر سالهای سال تجربه و کار کردن به این بداههگوییها عادت کردهام. من قبل از هر کاری سناریو را از کارگردان میگیرم و خودم در خانه خیلی چیزها را یادداشت میکنم و متن را برای خودم کم و زیاد میکنم. بعد از آن با کارگردان صحبت میکنم و میگویم درست است که این فیلم شماست، اما در این موارد فکر میکنم اگر اینطور بشود، بهتر است. اکثر کارگردانها پیشنهادم را قبول میکنند چون به جذابیت کار خودشان افزوده میشود. من تمام این کارها را انجام میدهم تا نقش به دلم بنشیند و مرا راضی کند. در خیلی از صحنههای کاری با کارگردان هماهنگ میکنم و با کمک هم یک سری از صحنهها را تغییر میدهیم. قبلاً پیش آمده که بعضی از کارگردانها در برابر پیشنهادی که من دادم مقاومت کردند اما بعداً ضررش را دیدند و گفتند ای کاش این کاری که تو گفتی را انجام میدادیم. من با این کاری که انجام میدهم فیلم را روی روال کمدی برمیگردانم تا فیلم نجات پیدا کند. چون من ببینندههای خودم را میشناسم و میدانم که چه چیزی دوست دارند. از ذائقه مردم اطلاع دارم و در نهایت پیشنهادی میدهم که به نفع کارگردان و فیلم تمام شود. یکی از عوامل موفقیت در کار، مردمشناسی است و کارگردان باید با ذائقه مخاطب آشنایی داشته باشد. یک کارگردان مثل آقای داریوش مهرجویی، جامعهشناسی خوانده و جامعه خودش را خوب شناخته که چه چیزی میخواهد.
شما در فضای کمدی تبحر دارید و مخاطبتان را میشناسید. به نظرتان فیلمهای جدید کمدی که این روزها روی پرده میرود، چقدر جوابگو نیاز مخاطبین است؟
کار کمدی یک مرز دوگانه دارد و یک کار لبتیغی است. شما در یک لبه تیز حرکت میکنید و اگر به سراغ کار چیپ بروید از آن لبه میافتید و بعد سخت میشود دوباره سر جای خودتان برگردید. باید به طرف هجو نروید و سعی کنید از آن لبه پرتاب نشوید. مردم ما الان خیلی آگاه هستند. اگر به سراغ آن چیزی که جامعه میپسندد بروید، صد درصد مردم خوششان میآید. کمدی در ایران بیشتر با بیان است و ما باید با بیان یک چیزی بگوییم تا مخاطب بخندد، اما من شخصاً کمدی حرکتی را بیشتر دوست دارم و به نظرم باید سمت کمدی حرکتی برویم تا حرکتها ایجاد کمدی کند و مخاطب بخندد. اگر اینطور بشود، کمدی ما مخاطب خارجی هم پیدا میکند. جنس کارهای چارلی چاپلین کمدی حرکتی بود و سالهای سال است که تمام دنیا آن را میبینند. من در فیلم سینمایی " دم سرد" عباس رزیجی به دیالوگ تکیه نکردم. هیچ دیالوگی ندارم و با همان حرکت کار خودم را انجام دادم و برای همین فیلم کاندید هم شدم. این فیلم یک فیلم جدی است و همین حرکات را میشود در جهت کمدی بازی کرد. مردم ما کم کم دارند به این نوع کمدی علاقه نشان میدهند. فیلم "دم سرد" خیلی جایزه گرفته است و این فیلم با اینکه یک مقدار به تلخی میزند، قصه جدیدی دارد. از طرف کارگردان این فیلم آقای عباس رزیجی میتوانم این ادعا را داشته باشم که چنین قصهای در ایران ساخته نشده است.
شما لیسانس عکاسی و فیلمبرداری دارید و مدتی هم در وزارت ارشاد این کار را انجام میدادید. چرا آن فضا را ادامه ندادید؟
من از دوره دبیرستان با آقایان سعید پورصمیمی و اسماعیل محرابی نمایشهای دانشآموزی اجرا میکردیم و اولین تجربههایم در بازیگری بود. آن زمان یک دوربین هم داشتم که از روی علاقه با آن عکاسی و فیلمبرداری میکردم. همچنین تدریس خصوصی عکاسی میکردم و در این حرفه هم شاگرد داشتم. با این حال عکاسی را ادامه ندادم چون بازیگری را بیشتر دوست داشتم. در دوره دبیرستان برای خانمها در چادر نمایش کمدی اجرا میکردیم و ادای بقیه را در میآوردیم. خانمها میخندیدند و ما را تشویق میکردند. بازیگری همیشه در ذهنم بود و ادامه پیدا کرد. زمانی که کار عکاسی و فیلمبرداری میکردم، آن را به عنوان کار دوم خودم میدانستم. بعضی اوقات سر یک فیلمی که حضور داشتم، به فیلمبردار هم کمک میکردم ولی همیشه حرفه اصلی من بازیگری بود.
آشنایی شما به فیلمبرداری چقدر به حضورتان در جلو دوربین کمک کرده است؟
زمانی که روبروی دوربین قرار میگیرم، شیارهای لنز را تشخیص میدهم و این کمک میکند تا مطابق آن لنز عکسالعمل نشان بدهم. این چیزها را بسیاری از بازیگران تشخیص نمیدهند ولی من بدون اینکه کارگردان چیزی بگوید رعایت میکنم. در سریال "علیالبدل" آقای محسن تنابنده میگفت رمضانیفر دوربین را ثانیهای میشناسد و هیچکس مثل او دوربین را نمیشناسد. ما قبلا در دوربینها سه لنز داشتیم و مدام باید آنها را تغییر میدادیم. بعد از آن ویژگی زوم کردن آمد و الان هم دوربینهای دیجیتال آمدهاند که دیگر مثل آن زمانها نیست و مکانیک دوربینها عوض شده است. هر چند که دیگر پشت دوربین نمیروم اما هنوز سر هر کاری با فیلمبردار گپ میزنم و سوال میپرسم تا چیزی به آگاهی خودم اضافه کنم.
در پرونده کاری شما فیلم سینمایی "گاو" به کارگردانی آقای داریوش مهرجویی یک نقطه عطف است. چرا بعد از سالها در مورد آن فیلم و حساسیت های آقایان عزتالله انتظامی و جمشید مشایخی افشاگری کردید؟
به این دلیل در آن زمان صحبت نکردم که زورم به این افراد نمیرسید، اما در حال حاضر زورم میرسد و افشاگری میکنم. این وسط تنها آقای مشایخی برخورد بدی داشتند و خطاب به من گفتند این آدم دروغگو است. من به آقای مشایخی ثابت کردم که دروغ نمیگویم. روزی که آقای ویلیام وایلر کارگردان سرشناس و برنده اسکار به ایران آمده بودند، آقایان مهرجویی، کیمیایی، ناصر تقوایی و ۶۰-۵۰ نفر دیگر آنجا حضور داشتند و متوجه غیبت من شدند. کجای این حرفهایم دروغ است؟ چیزی که باعث ناراحتیام شد، بیرونکشیدن نیمی از نقشم در فیلم سینمایی "گاو" بود. آقایان انتظامی و نصیریان باعث این اتفاق شدند. زمانی که ما فیلم را برای اولین بار در سالن وزارت ارشاد اکران کردیم، تمام خبرنگاران دور من جمع شدند و این دو نفر با عصبانیت پیش آقای مهرجویی در اتاق مونتاژ رفتند. به آقای مشایخی هم در مورد آقای وایلر اعتراض داشتم. من تا به حال راجع به این آقایان صحبت نکرده بودم چون ما با یکدیگر برخورد داشتیم و امکان داشت همکاری کنیم. این روزها فضای مناسبتری برای گفتن حرفهایم بوجود آمده است چون سالها از آن اتفاقات گذشته است. حرکات این آقایان باعث شد که من موقعیتهای خیلی خوبی را از دست بدهم و این مسئله بر روی پرونده کاریام تأثیرگذار بود.
هنوز هم از آنها دلخور هستید؟
اگر هم دلخور باشم دیگر فایدهای ندارد چون از آن ماجرا خیلی گذشته است. این صحبتها را کردم تا خودم را تخلیه کنم و الان سبک شدهام. فقط از آقای مشایخی ناراحت شدم که به من تهمت دروغگویی زدند. تمام آدمهای آن جلسه که در دفتر محمدعلی فردین برگزار شد، الان زنده هستند. وقتی که فیلم "گاو" را برای آقای وایلر نمایش دادند، یک سکوت عجیبی حاکم شد. همه بازیگران آنجا بودند و من هم بدون اینکه کسی به من توجهی کند، در گوشهای نشسته بودم. آقای وایلر مرا صدا زد و با من صحبت کرد. واکنش آقای وایلر باعث شد که آقای مشایخی واکنش نشان بدهد.
وقتی فیلم "گاو" اکران شد، انتظار آن استقبال گسترده را داشتید؟
از فیلم "گاو" در اکرانهای نخست استقبال نشد و وقتی این فیلم جایزه گرفت مردم تازه دوزاریشان افتاد. اکران فیلم در سینما بهمن تهران بود که آقای مهرجویی به من گفت برو ببین مردم استقبال میکنند؟ من رفتم و دیدم جمعیت خیلی زیادی برای فیلم "گاو" آمده بودند که از خوشحالی زنگ زدم و گفتم داریوش، خیابان به خاطر فیلم گاو بسته شده است. بعضی وقتها خودمان هم نمیتوانیم پیشبینی کنیم که فیلم در اکران عمومی فروش میکند یا نه؟ آنچه که اتفاق میافتد قابل پیشبینی نیست.
بعد از آن اتفاقات فعالیت شما با دوستان تئاتری با مشکل مواجه نشد؟
من عضو گروه هنر ملی بودم که با گروه آنها تفاوت داشت. افراد گروه هنر ملی آدمهای خاصی بودند و از آن افراد فقط آقای علی نصیریان با گروه هنر ملی همکاری میکرد که بعد از مدتی خودش گروه درست کرد و از آنجا رفت. افراد ثابت گروه، آقایان عنایت بخشی، بهزاد فراهانی، بهمن مفید، علی حاتمی و خانم رقیه چهرهآزاد بودند. آقای روحالله جعفری هم در مورد گروه هنر ملی ۳ جلد کتاب نوشتند که به چاپ رسیده است. آن زمان من و آقای اسماعیل محرابی با دو گروه تئاتری همکاری میکردیم؛ یکی گروه هنر ملی و دیگری گروه پاسارگاد که متعلق به استاد حمید سمندریان بود. ما فقط با این دو گروه کار میکردیم. آقای سمندریان کارهای فرنگی را ایرانیزه میکرد و به گروه میآورد و آقای عباس جوانمرد هم کارهای ایرانی را اجرا میکرد که نویسنده متنهایش آقای بهرام بیضایی و دیگران بودند. آقای نصیریان برای یک نمایش از من دعوت کرد تا نقش سیاه را بازی کنم. من تا پیش از آن نقش سیاه را فقط برای آقای بیضایی در نمایش "میراث" کار کرده بودم. سیاه یک شخصیت خاص است و شاید در توان هر کسی نباشد این نقش را بازی کند. این نقش به لحاظ لهجه، بیان و حرکت با تمام نقشها تفاوت دارد و اجرای آن کار هر کسی نیست.
در حال حاضر چه کارهایی را آماده پخش یا اکران دارید و کارهای آیندهتان چه خواهد بود؟
همانطور که در موردش صحبت کردیم، در سریال "افسانه هزار پایان" به کارگردانی آقای شهاب عباسی بازی کردهام که در حال پخش از شبکه نسیم است. فیلم سینمایی "دم سرد" به کارگردانی آقای عباس رزیجی هم کار دیگر من است. ضمن اینکه با آقای محمدرضا خاکی هم یک فیلم سینمایی به نام "تصویرم در آینه نیست" کار کردهام. آقای خاکی قرار است یک کار دیگر با نام "هیچکس حواسش نیست" کارگردانی کند که من هم در آن حضور خواهم داشت. به نظرم آن چیزی که مرا نگه میدارد و باعث تداوم من در بازیگری میشود، کار خوب است. من اگر کار بد بازی کنم باید هزار تا جواب پس بدهم و جبران کنم. الآن در سن و سالی هستم که جبران کردن کار بد، برایم سخت است. به همین خاطر تا الان سعی کردهام کارهای خوب را انتخاب کنم. امسال هم چند کار را رد کردم چون برای حضور در یک کار ابتدا به قصه و کارگردان آن فکر میکنم و مسئله مالی برایم در اولویت بعدی قرار دارد. زمانی هم که بیکار هستم شاگرد خصوصی میگیرم. من اعتقاد دارم کار کردن با شاگرد خصوصی بیشتر از برگزاری کلاس تأثیرگذار است چون باعث میشود تمرکز معلم روی آن یک نفر باشد. به همین خاطر شاگرد خصوصی میگیرم تا تأثیر مبحث آموزش بیشتر باشد. خیلی از شاگردهایی که من تربیت کردهام الآن کارهای حرفهای انجام میدهند و برای خودشان شناس شدهاند که این مرا خوشحال میکند.
آقای رمضانیفر با توجه به این که در ایام نوروز به سر میبریم اجازه بدهید کمی هم به سراغ نوروز و خاطرات گذشته برویم. در سفره هفت سین بیشتر با کدام "سین" عجین هستید؟
سکه. سکه مشکل گشای همه مردم است. الان بیشتر به خاطر فراهم کردن جهیزیه دخترم سمت سکه میروم.(با خنده)
عید نوروز برای شما یادآور چه خاطراتی است؟
در بچگی به خاطر عیدی گرفتن، خوردن آجیل و پوشیدن لباس نو از نوروز لذت میبردم. در عید فصل تغییر میکند و ما از فصل زمستان به فصل بهار میرویم. بهار شروع همهچیز است. درختها جوانه میزنند، شکوفه میدهند و یک مقدار در ارتباط آدمها خوشحالی ایجاد میکند و آنها را با هم صمیمیتر میکند. با شروع سال جدید ارتباط آدمها عوض میشود و همه ما به سوی دوستی و مهربانی حرکت میکنیم. این جزو خواص عید ما ایرانیان است که حتی بر حرکت، رفتار و اعمال ما هم اثر میگذارد. به نظرم در بین تمام اعیاد، نوروز بهترین عید است. نوروز نشانه همه چیز است. آدمها و طبیعت نو میشوند. ارتباط و رفتار آدمها هر چند موقتی اما تغییر میکند.
برای چیدن سفره هفت سین به همسرتان کمک میکنید؟
معمولاً بیشتر سفره هفت سین را خانمها میچینند و مردها در چیدن هفتسین دخالت نمیکنند. همسر من در چیدن هفت سین وسواس دارد و خودش تنهایی سفره را میچیند و آرایش میکند.
کدام رسم نوروزی را بیشتر دوست دارید؟
صله رحم. همین که آدم صله رحم را به جا بیاورد خوب است ولی متأسفانه الآن جنبه اجباری پیدا کرده است. یکی دیگر از رسمهای خوب نوروزی این است که آدمها به عیادت مریضها بروند و اگر میتوانند به کسانی که نیازمند هستند، کمک مالی یا معنوی کنند. این اتفاقات اگر در ایام نوروز بیفتد خیلی خوب است.
بعد از تحویل سال نو اولین جایی که میروید کجاست؟
من یک خواهر بزرگتر از خودم دارم که حکم مادری برایم دارد. پس از تحویل شدن سال قبل از هر جایی به دیدن ایشان میروم. من شش سالم بود که مادرم فوت کرد و بعد از آن اتفاق، من و خواهر کوچکترم پیش خواهر بزرگترم زندگی میکردیم. بعد از مدتی پدرم مجبور شد ازدواج کند و ما زیر دست زن بابا بزرگ شدیم. من پدرم را هم یک سال قبل از انقلاب از دست دادم.
بهترین عیدیای که در نوروز گرفتهاید، چه بوده است؟
خبر باردار شدن همسرم و پدر شدنم بهترین عیدیام در ایام نوروز بوده است. بعد از آن هم خبر نوهدار شدنم عیدی خیلی خوبی بود.
به بچههایتان عیدی چه میدهید؟
پول.
برای خودتان و مردم در سال 97 چه آرزویی دارید؟
در وهله اول برای همه مردم آرامش میخواهم تا بتوانند در آرامش کامل زندگی کنند. مسئله بعدی سلامت است. دولت باید به فکر آلودگیهای شهر باشد. من وقتی از خانه بیرون میروم، میبینم که ۸۰ درصد ماشینها تک سرنشین هستند. دولت حداقل میتواند از طریق تلویزیون اعلام کند تا مردم از وسایل نقلیه عمومی استفاده کنند و این را فرهنگ سازی کند. این ماشینهای از رده خارج شده کارشان تولید آلودگی است. اگر دولت به ازای هر ماشینی که وارد میکند، یک ماشین را هم خارج میکرد اینطوری نمیشد. الآن در مقابل هزار ماشین که وارد میشود، فقط یک ماشین را از رده خارج میکنند. امیدوارم که یک فکری به حال این آلودگیها بکنند چون من الآن به سنی رسیدهام که احتیاج به هوای سالم و خوب دارم. شاید اگر من کاری به غیر از کار هنری داشتم، به روستای پدریام میرفتم و کار میکردم. تمرکز کاری باعث میشود ما نتوانیم از تهران دور شویم. آرزو میکنم یک روزی در تهران هوای سالم داشته باشیم. ما در تهران خیلی معضل داریم. هوای سالم خواسته ما در سال آینده است. مشکلات ما باید حل بشود. دولت وقتی از مغزهای متفکر حمایت نکند، از ایران میروند. در خارج از کشور به آنها خانه و کار میدهند. اگر شرایط در اینجا فراهم شود، کسی دوست ندارد از خانهاش دور شود. خدا کند در سال آینده برای مردم کار ایجاد کنند. ریشه درگیریهای مردم با هم به مسائل اقتصادی بر میگردد. جوانهای ما بیکار هستند و وقتی پول نداشته باشند عصبی میشوند. مسئولین باید به فکر جوانها هم باشند و برای آنها شغل ایجاد کنند. در سایه امنیت خیلی کارها میشود انجام داد.
و سخن پایانی؟
برای تمام عزیزان آرزوی سلامتی، کار و آرامش دارم. امنیت، سلامت و کار سه جزء مهم زندگی امروز انسان است و اگر هر کدام از اینها نباشد زندگی به مشکل بر میخورد.