سرویس سینمایی هنرآنلاین: از همان صحنه آغازین فیلم "دارکوب" که سارا بهرامی با آن وضع نزار و فلاکت بارش به همسر و دختر خوشبخت امین حیایی بهعنوان شوهر سابقش چشم میدوزد، قصه بجای اینکه شروع شود، لو میرود و مسیری که در ادامه نیز میبینیم، آنقدر تکراری و آشنا و کلیشهای است که میتوانیم لحظهلحظه آن را جلوتر از فیلمساز در ذهن بسازیم و زودتر از فیلم به همان پایانی برسیم که تمام این نوع فیلمها به آن محکومند و گریزی از آن ندارند. فیلم چیزی جز همان ملودرام پرسوزوگداز و احساساتی نیست که از این نوع آثار به خاطر داریم و شخصیتها نیز در تقابل با هم دست به کنش تازه و متفاوتی نمیزنند و موقعیتها و روابط نامنتظره و غافلگیرکنندهای در کار نیست. تمام کارهایی که سارا بهرامی برای گرفتن حقش به آنها دست میزند و همه واکنشهایی که امین حیایی و مهناز افشار در مقابلش نشان میدهند، دقیقاً مطابق کلیشههای رایج و تثبیتشده در چنین فیلمهایی است.
بهروز شعیبی حتی برای لحظاتی تلاش نکرده است تا اندکی از این الگوی آشنا و قابل پیشبینی تخطی کند و نگرش و رویکرد جدیدی را در پیش بگیرد. فقط خردهداستان مربوط به دوست سارا بهرامی و ماجرای فروش بچهها در زمان بارداری زنان معتاد کمی رنگ و بوی متفاوت به فیلم میبخشد که آن هم اساساً به تنه داستان اصلی پیوند نمییابد و الصاق سرنوشت دو دوست و بچههایشان به یکدیگر تحمیلی به نظر میرسد و با وجودی که میتواند بهعنوان یک قصه جذاب بهطور مستقل مورد توجه قرار بگیرد اما در روند اصلی روایت وقفه ایجاد میکند. در واقع داستان فاقد ریتم موزون و یکدستی در جهت افزایش کشمکش میان زن معتاد و زوج صاحب بچه است و نمیتواند روند رو به اوجی را در پیش بگیرد و قصه بارها افت میکند و از نفس میافتد.
تنها چیزی که میتوانست فیلمی با چنین قصه تکراری و کلیشهای را نجات دهد، نگاه تازه و امروزی فیلمساز به موضوع اعتیاد بود که خود را از دام انگارههای تثبیتشده و رایج برهاند و از نگاه ایدئولوژیک غالب دوری کند، اما فیلم دقیقاً همان تصویری را از یک معتاد نشان میدهد که دههها پیش در سریال "آینه عبرت" دیدهایم، با همان پیامها و آموزههای اخلاقگرایانهاش در مذمت اعتیاد بهعنوان یک بلای خانمانسوز، بدون اینکه هیچ نسبت و پیوندی با زمانه خود برقرار کند و بتواند شخصیت معتادش را برآمده از جامعه معاصر و امروزی نشان دهد و به تحلیل متفاوت و دگرگونشدهای از مفهوم اعتیاد در شرایط کنونی دست بیابد. در واقع فیلم فقط قصه کهنه و دمدهای ندارد، بلکه نگرش و درک و تحلیلش از سوژه نیز از همان کلیشههای قدیمی و جاافتاده برمیآید و همان تصویری را بازتولید میکند که سالهاست بهعنوان تنها فیگور یک معتاد از تلویزیون پخش شده است و از این رو موضعی را هم که در برابر آن در پیش میگیرد، همان قضاوت عمومی در برابر یک معتاد است که هیچ حقی ندارد و باید برای تبرئه و تطهیر شخصیت آلوده و مزاحم خود دست به فداکاری بزند تا از سوی جامعه پذیرفته شود، آن هم نه در جایگاهی که به او تعلق دارد و دیگری از او غصب کرده است، بلکه بهعنوان فردی در حاشیه و زیر سایه دیگری.