سرویس سینمایی هنرآنلاین: در جایی از فیلم "شعلهور" امین حیایی به بیغولهای میرود تا تریاک بکشد، یک ناکجاآباد هزار و یک شبی که در هالهای از دود فرو رفته است و مردانی همچون اشباح فراموششده، سر در گریبان خود در گوشه و کنار آن گرد هم آمدهاند. انگار قدم در قلمروی ظلمانی زیرزمینی گذاشتهایم که در آن میتوان از همه چیز فارغ شد و خود را در فضای هپروتی و مالیخولیاییاش غرق کرد. همانجاست که شخصیت حقیر و مفلوک فیلم میگوید که "الان همه چیز قشنگه، با همه مهربونم، همه رو دوست دارم، خوشحالم که خودم هستم". یکی از زیباترین صحنههای سینما در توصیف تباهی آدم در گذر از دروازههای دوزخ و مواجهه مستقیم و بیواسطه با زشتی و سیاهی و آلودگی.
"شعلهور" اثری هنرمندانه پیرامون زیباییشناسی زشتی است و حمید نعمتاله ثابت کرده که میتواند همه چیزهای ناخوشایند، نفرتانگیز، نکوهیده و منفور را به شکل افسونگرانه و سحرانگیزی ترسیم کند. کار او بهنوعی بازیافت هنری میماند که از دل بیغولهها، آشغالدانیها، دور ریختنیها و همه امور کریه و مشمئزکننده یک حس و حال متعالی و وارسته بیرون میکشد و تصویری بهغایت زیبا و شورانگیز از جهان دوزخی آدم را خلق میکند. مثل نقاشان بزرگی که در شاهکارهایشان هر پردهای که از گناه، پلیدی، شیطان، جهنم و عقوبت میکشیدند، مرزهای زیباییشناسی و هنر را درمی نوردیدند.
هیچکس را به خوبی نعمتاله سراغ نداریم که قادر به کالبدشکافی روح بیمار و آلوده انسان باشد و بتواند امیال شرورانه، افکار خبیث و احساسات شرمآور را پیش چشمانمان آشکار سازد و به ما این فرصت را بدهد که با یک شخصیت دافعهبرانگیز همراه شویم و تا انتهای جهنم با او برویم و بهواسطه این همسفری به جاهای ممنوعه سرک بکشیم و کارهای نهی شده را تجربه کنیم و دریابیم پشت این ظاهر منزه و پاکیزه و پیراستهمان چطور میل به بدطینتی و زشتی و گناه غلیان میکند.
در واقع اگر استعلا و کاتارسیسی در سینمای نعمتاله رخ دهد، از راه بهشت نمیگذرد و از طریق نقض و فروپاشی ابعاد اخلاقی شکل میگیرد. در انتخابی فاوستوار در جهت فروختن روح خود به شیطان و قدم گذاشتن در مسیر استحاله به یک اهریمن و پیش رفتن در مسیر نابودی خویش تا جایی که دیگر بدتر از آن نباشد. آنجاست که مثل فرید از پا میافتیم و گوشهای مینشینیم و به خود میگوییم: "اینجا آخر جهنم است، تو دیگر بیش از این، سقوط نمیکنی" و آن نور تابناک از گوشه چپ قاب به سر و صورتش میپاشد.
فیلمهای نعمتاله در کنار هادی مقدم دوست به حکایتهای اخلاقی مدرنی میماند که داستان هبوط آدمی در ابتدای آفرینش را در قالب یک داستان امروزی بازمیآفریند و با مجموعهای از "ده فرمان" روبرو هستیم که هر بار به یکی از خصلتهای منفی و ناپسند آدمی بهعنوان دلیل تباهیاش میپردازد و از این جهت میتوان از آثار نعمتاله بهعنوان "سینمای ضد قهرمان" یاد کرد.