سرویس سینمایی هنرآنلاین: پدری در میانه دریای خروشان ایستاده است و با وحشت و استیصال و اضطراب کودکش را در آب فرو میبرد و درمیآورد. فیلم "ماجان" به کارگردانی رحمان سیفیآزاد به خاطر برخورداری از چنین صحنهای میتوانست اثری تکاندهنده درباره پدری باشد که پسرش را به علت معلولیت نمیخواهد. چون او را به عنوان مجازاتی برای گناهان خویش میداند و معلولیت او را نشانه کیفری برای اعمال خود میداند و برای رهایی از این شکنجه و عذاب مدام دست به هر کاری در جهت حذف فرزندش میزند و تا پای کشتن او میرود.
فیلم با چنین درونمایهای از این امکان برخوردار میشد که با ارجاع به کهنالگوها و اساطیر فرزندکشی به بازنمایی رنجها، ترسها، درماندگیهای پدر یک بچه معلول بپردازد و زمینه را برای طرح این پرسش فراهم آورد که چه روند دردناکی طی میشود که یک پدر حاضر میشود فرزند بیمار و معلولش را رها کند؟ در واقع فیلم اگر زاویه دید رواییاش را از مادر به پدر تغییر جهت میداد و بجای همراهی با مادر فداکار در کنار پدر ظاهراً بیرحم قرار میگرفت و ماجراها و موقعیتها را از دیدگاه آنتاگونیست داستان روایت میکرد، به داستان متفاوتی در زمینه مواجهه والدین با بچههای معلول دست مییافت و ما را در جریان مصائب و دشواریهای خانوادههایی میگذاشت که نمیتوانند رابطهای عادی و متعارف با فرزندانشان داشته باشند و پدر و مادر بودن برایشان به یک چالش پیچیده و سخت تبدیل میشود.
اما در حال حاضر مخاطب اگر به نام کارگردان فیلم توجه نکرده باشد، با دیدن همان صحنههای آغازین فیلم فکر میکند که در حال تماشای یکی دیگر از آثار پوران درخشنده درباره مسائل بچههای معلول و ناتوان ذهنی و جسمی است که در نگاهی عوامگرایانه و احساساتی بچههای معلول را به عنوان سمبل پاکی و معصومیت و مهرورزی نشان میدهد و والدینی که آنها را طرد میکنند، در قالب شخصیتهای شرور و خبیث مینمایاند. فیلم "ماجان" نیز نسبت به نمونههای مشابه حرف تازهای برای گفتن ندارد و بجای اینکه ملودرام را به عرصهای برای نمایش درگیریها و تنگناهای عاطفی شخصیتها تبدیل کند، دست به همان قطببندی کلیشهای مادر فداکار و پدر سنگدل میزند.
زنی میخواهد کودک معلولش را نزد خود نگه دارد و همسرش در مخالفت با او هر بلایی را که میتواند، سر زن و کودک میآورد. بدون اینکه انگیزهها و دلایل و زمینههای رفتاری و واکنشی هر یک از زن و مرد مورد تحلیل قرار بگیرد. زن به صرف مادرانگیاش خود را محق میداند که آینده بچههای دیگرش را به مخاطره بیندازد و زندگی خانوادگیاش را از هم بپاشد تا کودک معلولش را به آسایشگاه نبرد. او در مجادله با مرد حتی نمیتواند دلیل قانعکنندهای برای اصرارش در نگهداری از بچهاش وسط آن همه بدبختی و فلاکت بیاورد، جز اتکا به غریزه و احساس مادریاش. همانطور که فیلمساز نمیتواند توضیح روشن و منطقی ارائه بدهد که چرا مرد فرزندش را نمیخواهد. نه آن حس گناه درونی به درستی در شخصیت پدر پرورانده میشود که معلولیت را نشانهای از قهر الهی میبیند و نه فشارهای اجتماعی پیرامونش چنان جدی و مخرب و ویرانگر است که او را از پای درآورد و او را به اقدامی همچون کشتن فرزندش وادارد.
فیلم "ماجان" نیز به همان رویکرد کهنه و واپسگرایانهای دچار است که اساساً معلولیت را بهصورت فرایندی اخلاقی مینگرد. یعنی چه در جایگاه پدر که به بچه معلولش به عنوان مجازات و کیفر گناهانش مینگرد و چه در موقعیت مادر که از او به عنوان نعمت و رحمت یاد میکند، با صورت مسئله غلط و گمراهکنندهای روبرو هستیم که بجای اتکا بر پشتوانه علمی و جامعهشناختی پایه و اساس خود را بر تصورات و عقاید عامیانه میگذارد و نمیتواند بر نظرگاهی واقعبینانه استوار شود تا موفق به آسیبشناسی و واکاوی دقیق و عمیقی از شرایط بچههای معلول و خانوادههایشان شود و پیشنهاد و راهکار تازهای برای بهبود وضعیت آنها ارائه دهد.