سرویس سینمایی هنرآنلاین: حمید منوچهری را شاید کمتر به چهره بشناسیم، اما صدایش را همه بهخوبی در خاطر دارند. از شخصیت مرموز در انیمیشن "کارآگاه گجت " گرفته تا شخصیتهای منفی "میتی کومان " از ابن ملجم مرادی تا آیتالله کاشانی همه و همه از صدای پرتوان و بازی جذاب حمید منوچهری نشات گرفته است و ماندگار شدهاند.
حمید منوچهری زاده از سال ۱۳۳۶ در ۱۶ سالگی به تشویق دوست خود هوشنگ کاظمی با نمایشهای رادیویی آشنا شد و یک سال بعد برای فراگیری رازهای کار تئاتر افتخار شاگردی رفیع حالتی را پیدا کرد و در همان سال نیز از طریق هوشنگ کاظمی با حرفه دوبلاژ آشنا شد.
در سال ۱۳۴۲ نصرتالله محتشم او را به رادیو ایران برد. در سال ۱۳۵۱ کارگردانی برنامه کودک رادیو را به عهده گرفت و تا سال ۱۳۵۷ چند برنامه دیگر را نیز کارگردانی کرد. در سال ۱۳۶۰ کارگردانی "صبح جمعه با رادیو " را به عهده گرفت و تا سال ۱۳۶۵ به فعالیت خود ادامه داد و بعدازآن در "عصر جمعه " و برنامههای ویژه رادیو به کارگردانی و ایفای نقش پرداخت و در فیلمهای سینمایی "مشت و تفنگ شکسته "، "شیطانصفتان "، "مأموریت "، "چهره دوم "، "سقوط "، "جغدها " و مجموعه تلویزیونی "یکی از این روزها "، "داستان یک زندگی " و "معمای شاه " نیز حضور فعال داشته است. او در سال 48 ازدواج کرد و حاصل این ازدواج نیز دو پسر به نامهای امیر و وحید است که هردو در حال حاضر یکی از گویندگان برجسته رادیو هستند. با این هنرمند پیشکسوت درباره "صبح جمعه با شما " رادیو و فضای دوبله به گفتوگو نشستیم که ماحصل این گپ و گفت را در زیر میخوانید:
آقای منوچهری از چه زمانی به هنر علاقهمند شدید و چگونه به رادیو ورود پیدا کردید؟
من در سال 1320 به دنیا آمدم و کارم را در سال 1336 با رادیو ارتش شروع کردم. قبل از آنهم آدم فعالی بودم و هرکجا که موقعیتش پیش میآمد، یک تعدادی از دوستانم را دورهم جمع میکردم و با آنها یک سری کارهای مختلف هنری انجام میدادم. تئاترها و فیلمهای زیادی را میدیدم و بخش زیادی از زندگیام در لالهزار میگذشت. لالهزار در آن زمان مهد تئاتر کشور بود و 4 تئاتر معروف "جامعه باربد "، "دهقان "، "نصر " و "پارس " به همراه سینما "البرز " در آنجا وجود داشت. من یا بهاتفاق دوستانم به تماشای تئاترهای لالهزار میرفتم و یا گاهی اوقات خود آنها ما را برای اجرا به صحنههای تئاتر دعوت میکردند. در سال 1336 آقای هوشنگ کاظمی (برادر ژاله کاظمی) که استاد دوبلاژ من بود، مرا به رادیو ارتش برد و من در آنجا به همراه خانم شمسی فضلاللهی، آقای جلال مقامی و چند نفر دیگر از دوستان در یک نمایش رادیویی برنامه اجرا میکردم. تا سال 1340 در رادیو ارتش کارکردم و در آن سالها بهطور همزمان مشغول دوبله هم بودم. تا اینکه در سال 1340 بهطور رسمی وارد رادیو ایران شدم.
مسبب ورودتان به رادیو ایران چه کسی بود؟
زندهیاد نصرتالله محتشم. من عاشق صدای زندهیاد نصرتالله محتشم بودم. ایشان در آن سالها هم رئیس نمایشهای وزارت کشور بود و هم رئیس نمایشهای رادیو. دوبلور بسیاری خوبی هم بود و در دوبله فیلم حماسی "فاتح " بهجای جان وین حرف میزد که دوبله آن فیلم بسیار درخشان و زبانزد است. آشنایی من با ایشان به زمانی برمیگردد که یک روز در استودیو رادیو ارتش به شوخی ادای آقای محتشم را درمیآوردم و یکی از دیالوگهای ایشان را میگفتم که دیدم استاد محتشم در را باز کرد و آمد داخل. ایشان به من گفت آقای منوچهری، اگر 40 سال دیگر هم همینطور صحبت کنی، به هیچ کجا نمیرسی! خودت باش و مثل دیگران صحبت نکن. چندی بعد مرا دید و گفت فردا به رادیو بیا. گفتم استاد من همین حالا هم در رادیو مشغول به کارم. ایشان گفت منظورم رادیو ایران است! وقتی این حرف را از دهان استاد محتشم شنیدم تمام بدنم لرزید و تعجب کردم. آن زمان رادیو ایران عظمتی داشت و هرکسی نمیتوانست به آن ورود پیدا کند و وقتی استاد محتشم این حرف را به من زدند باورم نمیشد. آقای محتشم به من گفت فردا بیا در رادیو ایران امتحان بده. من امید زیادی به قبول شدن نداشتم اما این کار را از روی علاقه انجام دادم. بهجز من 30-40 نفر دیگر هم برای امتحان ورود به رادیو ایران حضور پیداکرده بودند. آدمهایی که از ما امتحان میگرفتند، دو متن حماسی و ادبی به ما دادند تا هر کس متن مربوط به خودش را اجرا کند. شرکتکنندگان دیگر هیچ اضطرابی نداشتند اما من میترسیدم چون داشتم در دوبله و رادیو کار میکردم و مدام پیش خودم میگفتم که نکند از پس این دو متن برنیایم. خلاصه هر دو متن را اجرا کردم و 8 نفر از کارشناسان در مورداجرای من نظر دادند. وقتی از سالن اجرا بیرون آمدم، استاد محتشم به من گفت آقای منوچهری روسفیدم کردی! خیلی خوشحال شدم و بعد ایشان ادامه داد که تو از حالا به بعد هنرپیشه رادیو هستی. بعدازآن شروع همکاری من با رادیو بهعنوان گوینده اتفاق افتاد. از سال 50 هم خودم شروع به کارگردانی برنامههای رادیویی کردم.
اولین برنامهای که در رادیو ایران اجرا کردید چه برنامهای بود؟
برنامه "داستان شب ". دو ماه بعد از آزمون در رادیو ایران، متن ۶ قسمت از برنامه "داستان شب " را برایم فرستادند و من از ذوق آن متن را ۵ بار خواندم تا بالاخره نقشم را پیدا کردم. بعدازآن در برنامههای مختلف دیگری چون "صبح جمعه با شما "، "کارگر "، "دهقان "، خانواده " و هر برنامه دیگری که به من احتیاج داشتند همکاری کردم.
پیش از انقلاب و در شروع کارتان با چه گویندگانی همدوره بودید و همکاری میکردید؟
متأسفانه الآن ۹۰ درصد از همکاران قدیمیام در رادیو فوت کرده و در قید حیات نیستند. من با نصرتالله محتشم، هوشنگ سارنگ، هوشنگ بهشتی، اکبر مشکین، حسین امیرفضلی، غلامحسین بهمنیار، عزتالله مقبلی، مسعود تاجبخش، رامین فرزاد، سیروس ابراهیمزاده و خیلی دیگر از بزرگان گویندگی، همدوره بودم و کارکردم. الآن ۳-۴ نفر از آن نسل گویندگان در قید حیات هستند و این جای تأسف دارد.
شما برخلاف خیلی دیگر از همکارانتان چندان روحیه طنز و کمدی ندارید. بااینحال چه شد که در سالهای ابتدایی پس از انقلاب کارگردانی برنامه "صبح جمعه با شما " را بر عهده گرفتید؟
در سالهایی که من کارم را در رادیو و تئاتر شروع کردم، چیزی که مردم را بیشتر جذب میکرد کار طنز بود. من آدم طنازی نبودم و نقشهای جدی را بازی میکردم اما همه اینها باعث نشد که به سمت کار طنز کشیده نشوم. بعد از انقلاب اولین کسی که برنامه "صبح جمعه با شما " را کارگردانی کرد من بودم. این برنامه را ۶ سال کارگردانی کردم و از همان ابتدا با مدیران رادیو دعوا داشتم که چرا یک برنامه طنز را به من سپردهاند؟ منتها آنها اصرار داشتند که شما حتماً باید باشید. من گفتم تا زمانی که عزتالله مقبلی، امیر فضلی و غلامحسین بهمنیار وجود دارند، بهتر است آنها کارهای طنز را انجام بدهند. به هر ترتیب بین سالهای ۶۰ تا ۶۵ برنامه "صبح جمعه با شما" را کارگردانی کردم. این برنامه موفقترین برنامه رادیویی در آن زمان بود و طبق آمار اعلامشده ۸۶ درصد مخاطب داشت. من آن برنامه را مشروط بر اینکه از گروه نویسندگان خودم استفاده کنم، کارگردانی میکردم و آن گروه هنوز هم با من کار میکنند.
چه شد که از کارگردانی برنامه "صبح جمعه با شما " استعفا دادید؟
مجموعهای از شرایط باعث این اتفاق شد. نامهای از انجمنهای اسلامی به رادیو آمده بود که نوشته بود برنامه "صبح جمعه با شما " فقط برای بزرگنمایی مشکلات دولت و تضعیف آن ساخته میشود. در آخرین سالهایی که برنامه "صبح جمعه با شما " به کارگردانی من روی آنتن رادیو میرفت، یک روز آیتالله خامنهای که آن زمان رئیسجمهور کشور بود، برای بازدید از پشتصحنه برنامه ما به استودیو ۱۴ سازمان صداوسیما آمد. استودیو ۱۴ سازمان ۲۰-۳۰ پله دارد و ما فکر نمیکردیم رئیسجمهور کشور به آنجا بیاید اما گویا قرعه به نام ما خورد و آیتالله خامنهای به آنجا آمد. آیتالله خامنهای گفت من برنامهتان را تعقیب میکنم اما فقط یک خواهشی از شما دارم. من گفتم بفرمایید. ایشان گفت عینکتان را یکجوری دو کانونِ کنید! گفتم منظورتان را متوجه میشوم. گفتم آن چیزی را آگراندیسمان میکنم که اسمش زشتی، کمبود و گرانی است. از زشتیها و کمبودها میگویم که اگر احیاناً دولتمردان این حرفها را میشنوند بتوانند کاری انجام بدهند. دلیلی ندارد زیبایی را نشان بدهم چون زیبایی خودش باید وجود داشته باشد. یک برنامه طنز هم آقای رضا عبدی و خانم مینا جعفر زاده در حضور آیتالله خامنهای اجرا کردند و در پایان آیتالله خامنهای پاداشی به عوامل دادند که بین همه بچههای سازمان تقسیم شد.
شما بهعنوان کارگردان برنامه "صبح جمعه با شما " چقدر مشکلات مردم را جستجو میکردید و چقدر در تلاش بودید که در بحبوحه جنگ تحمیلی روحیه مخاطبان رادیو را حفظ کنید؟
گویندههای برنامه و گروه نویسندگان برنامه "صبح جمعه با شما " را من انتخاب میکردم و به جد تأکید میکردم که گویندگان حتی یک "واو " هم اضافهتر از متن نویسندگان نگویند. سعی کردم بهترینهای هر حوزه را به کار بگیرم و خیلی دقت به خرج دادم که همهچیز سر جای خودش باشد چون میخواستم بهترین برنامه ممکن را برای مردم بسازم. کشور ما مردمان بسیار شریف و بزرگی دارد. این جایگاهی که من و دیگر دوستانم داریم، به دست نیامده مگر به لطف حضرت دوست و مردم بزرگوار هموطن. من در طول این سالها آنقدر که منت دار این مردم هستم، منت دار هیچکس نیستم. به همین خاطر همیشه به خواست مردم توجه دارم.
برنامه "صبح جمعه با شما " بعد از استعفای شما با عناوین مختلفی به کار خودش ادامه داد اما چرا این برنامه علیرغم استفاده از بسیاری از گویندگان خوب کشور، دیگر هرگز به آن دوره طلایی ۶ ساله خود نزدیک نشد و نتوانست موفقیت قبلی خودش را تکرار کند؟
معتقدم که اگر پشت هر کاری صداقت باشد، آن کار جای خودش را در دل دیگران پیدا میکند و از گذشته هم گفتهاند که آنچه از دل برخیزد، لاجرم بر دل نشیند. ما در برنامه "صبح جمعه با شما " برای دل خودمان و دل مردم کار میکردیم و هدفمان این بود که صدای مردم باشیم. من از آقایان صادق عبداللهی، ابوالقاسم صادقی، جمشید عظیمی نژاد و دیگر نویسندگان خواهش میکردم که در نوشتههایشان به کسی توهین نکنند و احترام همه را حفظ کنند. در هیچ زمانی عضو هیچ حزب سیاسی نبوده و نیستم اما طبیعتاً خیلی چیزها را میتوانم بفهمم. فقط میخواستم گرفتاری و درد مردم را بگویم که گرفتاری و درد خود من و عزیزان نویسنده هم بود. از نویسندهها میخواستم متنهای مردمی بنویسند و وقتی آنها متن مینوشتند بهترین گویندهای که میتوانست آن متنها را بگوید را انتخاب میکردم. من آدمهایی را سرکار میآوردم که واقعاً اینکاره بودند، نه مثل الآن که خیلیها فامیلهای خودشان را به هر نحوی که شده سرکار میآورند. چهرههایی چون مهران مدیری، علی عمرانی، دانیال حکیمی و فرهاد اصلانی جزو بهترین هنرپیشههای من بودند. آنها یک سال دوره دیدند و بعد کارشان را خیلی جدی و مصرانه شروع کردند. هنوز هم اگر به آنها نیاز داشته باشم به من کمک خواهند کرد. البته شرایط آقای مدیری کمی متفاوت است ولی ایشان هم همچنان همان محبت سابق را به من دارد. پسرم امیر منوچهری اخیراً در یک مصاحبهای گفته که 4 سال برای آقای مجید حمزه کار میکردم اما پدرم حتی یک خط هم به من نمیداد که بگویم. من 14 سال در رادیو فرهنگ برنامه "مشاهیر جهان " را کارگردانی میکردم و هیچوقت از پسرم استفاده نکردم تا اینکه یک روز دو نفر از هنرپیشههای من سرکار نیامدند و من به امیر گفتم که بیاید و هردوی این نقشها را بگوید. بسیار شگفتزده شده بود اما من اصرار میکردم که حتماً باید خودش را نشان بدهد. خوشبختانه آن نقشها را اجرا کرد و یکی از آنها هم خیلی خوب از آب درآمد. خوشحالم که هیچوقت سعی نکردهام کسی را با استفاده از موقعیتم سرکار بیاورم و همیشه سعی کردهام بهترین گزینه ممکن را برای نقشهای مختلف انتخاب کنم که شاید یکی از دلایل موفقیت برنامه "صبح جمعه با شما " هم همین بود.
در حال حاضر با توجه به وجود آموزشگاههای مختلف گویندگی، چقدر بستر ورود جوانان به این عرصه فراهم است و تا چه اندازه در این زمینه تلاش شده است؟
یادگیری تئوریها و اخذ مدرک دانشگاهی یک عنصر کمککننده برای این کار است اما توانایی عملی برای گویندگی باید در خون آدم جریان داشته باشد. یک گوینده باید عاشق کارش باشد و این عشق باید به استمرار برسد. دوبلور و گوینده شدن به ماندگاری و حوصله احتیاج دارد. معمولاً جوانهای امروزی کمتر این حوصله رادارند که منتظر یک اتفاق بمانند. آنها میخواهند خیلی زود به همهچیز برسند. الآن ممکن است عدهای به هر طریقی خیلی زود پشت میکروفن رادیو بنشینند اما اکثریت برای این کار زحمت میکشند و خیلیها هم هیچوقت نمیتوانند به رادیو ورود پیدا کنند. در سالهای اخیر در برخی از مراکز استانها سعی شده یک سری گوینده برای رادیو تربیت شود که اتفاقات خوبی هم افتاده. مراکز صدا در برخی از شهرستانها خیلی پیگیر کار هستند. اخیراً بهاتفاق آقای خسروشاهی و با همراهی آقای عبدی به رشت سفر کردیم تا یک دوره آموزشی کوتاهمدت داشته باشیم. پسرم امیر منوچهری هم در اصفهان مشغول تعلیم دادن گویندگی است و حتی یکی از شاگردهایش در برنامه "جادوی صدا " یکی از مقامهای برتر را کسب کرد. ما علاقهمند هستیم که جوانان به گویندگی و دوبله و هر کار دیگری ورود کنند و هیچکس مانع این عزیزان نیست اما باید بدانند که ما نمیتوانیم کاری برای آنها انجام بدهیم و آنها خودشان باید گلیمشان را از آب بیرون بکشند. چندی پیش مرا به تعلیم دادن یک سری از جوانان گوینده دعوت کردند که گفتم مشروط بر این میآیم که صادقانه بگویم کاری از دست من بر ایتان برنمیآید. آقای امیر نوری گوینده که آموزشگاه گویندگی دارد به من گفت آقای منوچهری اینطور بگویی که کسی به کلاسهایت نمیآید. گفتم درست است ولی باید حقیقت را گفت و به کسی قول بیجهت نداد.
خود رادیو چقدر سعی در جذب گویندگان جدید و جوانتر دارد؟
مدتها قبل رادیو جوان که متعلق به یک ارگان دولتی است، از من و آقای نوری خواهش کرد که طی 6 ماه با 50 نفر از جوانان علاقهمند به گویندگی کارکنیم که ما این کار را انجام دادیم. آن جوانان هرکدام از رشتههای مختلفی به سراغ گویندگی آمده بودند که خیلی از آن رشتهها هیچ ربطی به این حرفه نداشت و بعضیهایش هم مرتبط بود. این عزیزان گفتند آنچه شما در طول این 6 ماه به ما یاد دادید را در طول 4 سال دانشگاه به ما یاد نداده بودند. گفتم به خاطر این است که من تجربیات 50 سالهام را در اختیارتان قرار دادهام و شما باید از این تجربیات استفاده کنید. درنهایت 20 نفر از آنها توسط رادیو جوان پذیرفته شدند اما متأسفانه رادیو جوان نتوانست برای آنها هیچ کاری انجام بدهد. وقتی یک ارگان دولتی نتواند چنین کاری را انجام بدهد، از بقیه چه انتظاری هست؟ چند سال قبل چند جوان مرا در محیط تئاتر شهر دیدند و گفتند که شاگردهای یکی از بازیگران چهره هستند. با من صحبت کردند و بعد پرسیدند که چرا شما نمیگذارید جوانها به کار گویندگی و دوبله وارد شوند؟ تعجب کردم و پرسیدم مگر ما چهکاره هستیم؟ گفتند آن آقای بازیگر گفته پیشکسوتهای این کار درها را به روی جوانها بستهاند! گفتم بروید به ایشان بگویید که شما صلاحیت تدریس دوبله را نداشتید اما حالا که این کار را انجام دادید، چرا به جوانها قول دادید که حتماً وارد کار میشوند و چرا گفتید دوبلورها درها را روی جوانها بستهاند؟ این کارها درست نیست. من شنیدهام که برای بعضی از این کلاسها از جوانا 4،5 میلیون تومان پول میگیرند و جوانها هم این پول را با هزار مشقت با قرض و وام گرفتن جور میکنند تا اتفاقی برایشان بیفتد. آنوقت کسی که نمیتواند کاری برای این بچهها بکند چرا باید به آنها قول بدهد؟ متأسفانه این درست نیست که گفته میشود دوبلورها راه را برای جوانها بستهاند. در طول 10-15 سال گذشته دهها نفر وارد بخش دوبلاژ تلویزیون شدهاند و هیچکس مانع ورود آنها نیست. البته قبول دارم که خیلی وقتها کوتاهی صورت میگیرد اما اینطور نیست که یک دوبلور مانع ورود کسی بشود. در این سالها دوبلورهای زیادی وارد کارشدهاند که البته فقط 15-20 نفرشان ماندگار شدهاند چون بقیه صبوری و عشق این کار را نداشتند. در حوزههای دیگر هم همینطور است. آدمهای زیادی در دهههای 60 و 70 وارد کار هنرپیشگی شدند اما الآن فقط یک عده چون آقای مهران مدیری یا آقای رامبد جوان ماندگار شدهاند. هیچکس بدون صبوری و تلاش بهجایی نمیرسد.
به نظر شما ضعف نیست که پس از چند دهه از ورود رادیو به کشور و سالها سابقه دوبله و گویندگی در ایران همچنان یکرشته دانشگاهی تحت عنوان دوبله یا گویندگی در دانشگاهها وجود ندارد؟ انجمن گویندگان هیچوقت تلاشی نکرده که این اتفاق حداقل در سطح دانشگاههای علمی-کاربردی بیفتد؟
انجمن گویندگان جزو معدود انجمنهایی است که از خودش یکجا و مکانی دارد. الآن استودیو سابق "ایران فیلم " را تبدیل به خانه سینما کردهاند و همه هنرمندان در آنجا یک اتاقدارند اما انجمن گویندگان محل مربوط به خودش را دارد و این محل متعلق بهتمامی گویندگان است. همه برای آن پول دادهاند و هیچکس صاحب آن نیست. بااینحال کاری از دست انجمن گویندگان برنمیآید که بخواهد یکرشته آموزشی برای گویندگی و دوبله در دانشگاهها ایجاد کند. رادیو از سال ۱۳۱۹ تاکنون در ایران رایج است اما هنوز یک رشته رادیویی در دانشگاههای سراسر کشور وجود ندارد. امثال من و همکارانم اگر بخواهند چنین رشتهای را پیشنهاد بدهند هم فایدهای ندارد. مشکلات زیادی برای گویندگان رادیو وجود دارد. متأسفانه الآن وقتی یک سری از گویندگان رادیو از دنیا میروند، مسئولین تازه به فکرشان میرسد که بروند و یک مبلغی را به خانواده آنها اهدا کنند، درحالیکه آن گوینده تا زمانی که زنده بود به آن پول احتیاج داشت نه پس از مرگش. من ۲۴ سال پیش از رادیو بازنشسته شدم و هنوز هم دارم کار میکنم اما برایم دردآور است که پیش معاونت صدا بروم و بگویم چرا آقای مصطفی آقاجانی و آقای شاهین نجف زاده هنوز کارمند رسمی رادیو نشدهاند؟ آنوقت معاونت صدا به من میگوید آقای عبدالعلی علی عسگری باید در این زمینه تصمیم بگیرد! پس معاونت صدا چهکاره است؟ بقیه دوستان من از رادیو بازنشست شدهاند اما آقای آقاجانی و آقای نجف زاده هنوز کارمند رسمی رادیو هم نیستند. شما اگر اینها را بنویسید، چه کسی میخواهد عمل کند؟ گوش شنوایی وجود ندارد. همین الآن که چند روز از شهریورماه گذشته، بهجز کارمندان رسمی رادیو بقیه حقوق مردادماه خودشان را هم نگرفتهاند. این فاجعه و گریهآور است که من بشنوم ۱۶۲ میلیون پول در سازمان گمشده. چطور ممکن است چنین اتفاقی بیفتد؟ مگر ۱۶ هزار تومان است که آنقدر راحت میگویند گمشده؟ ما کشور پولداری هستیم ولی متأسفانه با این پول کار خاصی انجام نمیدهیم. به همین خاطر است که خیلی راحت فرار مغزها اتفاق میافتد. خواهرزاده بنده یکی از مغزهای دانشگاه صنعتی شریف بود که آمریکاییها و کاناداییها دیدند این آدم خیلی به کارشان میآید و او را به آمریکا بردند. خواهرزاده من هیچی نمیخواست جز احترام و موقعیت شغلی. وقتی به او گفتم چرا میروی؟ گفت دایی جان اینجا کسی را مدیر من گذاشتهاند که هیچی نمیفهمد! این فاجعه است و از این فاجعه نباید بهسادگی عبور کرد. در کشور ما متأسفانه هیچکس در جایگاه و جای خود قرار ندارد و بیش از آنکه ضابطه وجود داشته باشد رابطه حرف اول را میزند.
سازمان صداوسیما در طول سالهای پس از انقلاب چقدر همراه شما بوده و به گویندگان کمک کرده است؟
من هیچوقت دستم را جلوی هیچ مدیری دراز نکردهام و به کسی هم بامنظور سلامعلیک نکردهام. اگر کمکی هم خواستهام کمکی در جهت پیشرفت کار بوده است. سازمان صداوسیما در زمان آقای محمد هاشمی و آقای عزتالله ضرغامی خوب کار میکرد و این مدیرها به گویندگان توجه زیادی میکردند اما دوره مدیریت آقای لاریجانی در این سازمان اصلاً خوب نبود. یکبار آقای لاریجانی مرا در محوطه سازمان دید و پرسید که چرا پیاده هستید؟ گفتم رئیس سازمان گفته ماشینم را داخل محوطه نیاورم! ایشان گفت من چنین چیزی گفتهام؟ گفتم پس چه کسی میتواند چنین اجازهای را صادر کند و چرا قبل از این کسی جلوی ما را نمیگرفت؟ حتماً بزرگترین مقام سازمان این کار را کرده. آقای لاریجانی آن روز مرا تا ساختمان محل کارم رساند اما بعدازآن هیچ اتفاق خاصی رخ نداد و هیچچیز عوض نشد. زمانی که آقای ضرغامی به سازمان آمد، به من گفت چهکار میتوانم بر ایتان انجام بدهم؟ من گفتم تنها کاری که میتوانید انجام بدهید این است که بگذارید ما ماشینمان را به داخل محوطه سازمان بیاوریم چون آرامآرام سنمان زیاد میشود و اینهمه پیادهروی برایمان خوب نیست. ایشان همان لحظه تماس گرفت و این دستور را صادر کرد که ما خودرویمان را داخل محوطه سازمان بیاوریم. این در حالی بود که ایشان تازه 5 روز بود که مدیریت سازمان را برعهدهگرفته بود. بعدازآن هم هر وقت که احساس نیاز میکرد، میآمد و به ما سر میزد و برای ما دلگرمکننده بود. مدیر باید از احوالات کارمندان و زیردستان خود مطلع باشد و بداند که بر آنها چه میگذرد.
آیا یک نفر بهصرف اینکه صدای خوبی دارد میتواند یک گوینده یا دوبلور خوب باشد؟
همه صداها خوب هستند اما در کار گویندگی و دوبله فقط مسئله زیبایی صدا مطرح نیست و باید دید که یک دوبلور یا گوینده چطور از صدای زیبای خودش استفاده میکند. کار گویندگی هم از کار دوبله سختتر است. در دوبله آدمها بهجای یک شخصیت مستوره حرف میزنند اما گویندگی خلق یک شخصیت جدید است و این نیاز به آدمی توانا دارد که تواناییاش ورای از یکصدای خوب است. من سال 58 در یک نمایش رادیویی نقش ابن ملجم مرادی را ایفا میکردم. آن برنامه یک برنامه تولیدی بود که در 30 قسمت تولید شد و روی آنتن رادیو رفت. یک روز در تاکسی نشسته بودم که آن برنامه پخش میشد و بهیکباره دیدم یک خانمی با تمام غیظ شروع به فحش دادن به ابن ملجم کرد. پرسیدم خانم شما به گوینده فحش میدهید یا به ابن ملجم؟ ایشان با همان حالت ناراحت و عصبانیاش جواب داد چه میدانم مادر جان! این زیباترین تشویقی بود که من از یک مخاطب گرفتم چون متوجه شدم که او از من گوینده پذیرفته که نقش ابن ملجم را خوب بازی کردهام.
شما در سالهای ابتدایی فعالیتتان در عرصه هنر در تئاتر هم فعال بودید. چه اتفاقی افتاد که تئاتر را کنار گذاشتید و دیگر در این زمینه فعالیت جدی انجام ندادید؟
من در تئاتر نزد استاد حالتی تلمذ کردم و سعی کردم بهاندازه توانم از ایشان چیز یاد بگیرم. تا سال ۶۰ در تئاتر "پارس " کار میکردم اما در آخر دادستانی آمد و آن تئاتر را از ما گرفت. صد نفر از کارکنان تئاتر بیکار شدند و نزدیک به ۴۰۰ نفر از نان خوردن افتادند. الآن شما به لالهزار بروید و ببینید چه اتفاقی برای تئاتر "پارس " یا تئاتر "نصر " افتاده! تئاتر "جامعه باربد " را که تبدیل به بازارچه کردهاند! یک متنی هم نوشتهاند که این مکان مهد پرورش انسانهای آلوده بوده و حالا به یک پاساژ تبدیلشده. درحالیکه آقای اسماعیل مهرتاش در تئاتر "جامعه باربد " بزرگترین خوانندگان این مملکت را تحویل جامعه داد.
در چند فیلم سینمایی و سریال هم بازیگری کردهاید اما چرا حضورتان در عرصه تصویر خیلی پررنگ نبوده است؟
در ۵-۶ فیلم سینمایی بازیگری کردهام و هنوز هم به سینما دعوت میشوم اما نمیروم چون معتقدم تا وقتیکه خود بازیگران سینما بیکار هستند، بهتر است از آنها استفاده شود و دوست ندارم جای کسی را بگیرم. در سینما با من تسویهحساب کردند اما در تلویزیون پول مرا خوردند و من هم از دستشان شکایت کردم. متأسفانه آخرین کاری که در عرصه تصویر انجام دادم، سریال "معمای شاه " بود. با من راجع به سال ۱۳۲۵ و نقش آیتالله کاشانی صحبت کردند و نمیدانستم قصه میخواهد به چه سمتوسوهای دیگری حرکت کند. من معتقدم که رضاشاه با تمام بدیهایی که داشت اما به این مملکت خدمت کرد و اینیک واقعیت است که نمیشود روی آن سرپوش گذاشت. آقای منوچهر والی زاده یکی از رکترین و بیرحمترین آدمهایی است که میتواند راجع به کار من قضاوت کند. ایشان خیلی صادقانه گفت که در آن سریال فقط تو یک نفر سر جای خودت بودی. ایشان لطف دارد اما چه فایده؟ سریال نابود شد. میلیاردها پول خرج آن شد و خروجیاش هم راضیکننده نبود. همکارانم هنوز از آن سریال طلبکار هستند و من به خاطر آنها به آقای اشرفی رئیس بازرسی سازمان صداوسیما شکایت کردم. عزیزانی داریم که بعد از پنج سال هنوز دو میلیون تومان قراردادشان را نگرفتهاند. بچههای بازیگر خیلی مظلوم هستند. من هنوز مشغول به کار هستم اما در این حرفه خیلیها هستند که بیکار شدهاند. چند وقت پیش از طرف کارگردان یک سریالی با من تماس گرفتند و یک نقشی را به من پیشنهاد کردند. من متوجه شدم که آن نقش را قبلاً به آقای جمشید مشایخی پیشنهاد کردهاند و ایشان نپذیرفته که در آن سریال بازی کند. من برای اولین بار در زندگیام به عوامل آن سریال گفتم شرط من این است که ۵ برابر نقش اول سریال دستمزد بگیرم و بعد بروم جلوی دوربین! تعجب کرده بودند. بعد گفتم شما تاجر هستید نه هنرمند. آقایان انتظامی، رشیدی، نصیریان، رشیدی و مشایخی کارهایی با آقای حاتمی انجام دادند که دیگر تکرار نشد چون زندهیاد علی حاتمی راهش را درست میرفت. اخیراً اسم شهرک سینمایی غزالی را به نام مرحوم علی حاتمی تغییر دادند که من یک قطعه شعری را هم در این باب خواندم. خوشحالم که حق به حقدار رسید.
طلاییترین دوره کاری شما در رادیو چه دورهای بوده است؟
من همیشه سعی کردهام کارم را با عشق انجام بدهم و اگر در کاری موفق نبودهام هم به خاطر این است که آن کار در توانم نبوده. برنامههای "صبح جمعه با شما "، "مشاهیر جهان "، "عصر جمعه " و خیلی دیگر از برنامههایی که اجرا کردهام کارهای خوبی بوده و خوشحالم که پیش وجدان خودم شرمنده نیستم. من برای دلم کارکردهام نه برای پول. البته هیچوقت از حقم نگذشتهام و اگر لازم باشد حقم را با گردنکلفتی میگیرم. هرگز نمیتوانم یکزمان خاص را بهعنوان دوره طلایی کارم بگویم. دوبلاژ ایران در دهه ۴۰ شمسی طلایی بوده اما اگر الآن کار باشد هم میتواند یک عصر طلایی اتفاق بیفتد. الآن همه جوانها خوب هستند اما فیلم خوب برای دوبله وجود ندارد. این عزیزان شناگران ماهری هستند اما آب خوبی برای شنا وجود ندارد. متأسفانه دوبله در تلویزیون اوضاعش روزبهروز بدتر میشود. زمانی که آقای خاتمی وزیر وقت فرهنگ و ارشاد بودند، پولهای کلانی صرف دوبله شد و هر فیلمی هم که دوبله شد، پای آن نوشته میشد "پروانه نمایش از طرف وزارت فرهنگ و ارشاد "؛ اما الآن اکثر کارهای دوبلهشده رویالتی ندارند و فیلمها را از شبکههای خارجی برمیدارند و دوبله میکنند. من سریال "فارگو " را دوبله کردم و پخش هم شد اما میدانم این سریال دزدی بوده و یک روزی بابت آن یقه ما را میگیرند. این رشته سردراز دارد و وضعیت از بیخ و بن خراب است.
شما بهجز گویندگی در رادیو و دوبله، در کارهای پویانمایی هم کار گویندگی کردهاید؟
من فقط یک کار انیمیشن انجام دادم و در این زمینه فعالیتی نکردم چون در تخصص من نیست. گویندگی کارهای انیمیشن کار سختی است و در تمام دنیا هنرپیشههای بزرگ این کار را انجام میدهند. در کشور ما عکس این قضیه اتفاق میافتد و صفر کیلومترها در کارهای انیمیشن گویندگی میکنند چون عوامل تهیه و پخش خیلی از انیمیشنها سعی میکنند پول کمتری برای این کارها بپردازند. یکبار دوست عزیزم آقای اصغر افضلی مرا به کار دعوت کرد و من در انیمیشن "کارآگاه گجت " یک نقشی را گویندگی کردم که مردم هم بابت آن کار به من لطف داشتند اما گویندگی انیمیشن در تخصص من نیست و آنیک کار را هم به انتخاب و به خاطر ایشان انجام دادم.
چه تفاوتی میان دوبله انیمیشن با فیلم وجود دارد که در خارج از کشور از بزرگترین هنرپیشهها برای گویندگی در کارهای انیمیشن استفاده میکنند اما در اینجا به قول شما جوانترها؟
گویندگی در انیمیشنها کار تخصصی و سختی است که در ایران هم همه این را میدانند اما به هر دلیلی میخواهند گویندگی این آثار ارزان تمام شود. به این همبستگی دارد که مدیریت دوبله یک انیمیشن بر عهده چه کسی باشد. تقریباً تمامی همکاران من بهجز آقای اسماعیلی و آقای جلیلوند کار انیمیشن هم انجام دادهاند و خیلی از این کارها موفق هم بوده. آقای والیزاده هم انیمیشن کارکرده و اتفاقاً یک نقشی را با صدای خودش هم گفته که خیلی بازخورد خوبی داشته است. آقای عرفانی که جزو گویندههای درجهیک ما هست نیز این کار را انجام داده. گویندگی در انیمیشن کار سختی است که البته روحیه و علاقه خاص خودش را میطلبد.
در کار انیمیشن همدست دوبلور برای تیپسازی باز است؟
اگر دوبلور توانش را داشته باشد میتواند این کار را انجام بدهد. متأسفانه در ایران اینطور جاافتاده که کجومعوج کردن صدا را تیپسازی میدانند، درحالیکه تیپسازی یک مقوله دیگر است و آدمی که این کار را انجام میدهد باید توانمندی لازم را داشته باشد. آقای عزتالله مقبلی تیپهای مختلفی را اجرا میکرد و هرکدام را هم به شکل متفاوتی اجرا میکرد. الآن آقای جواد پزشکیان دارد بهجای آقای مقبلی بهجای "لورل و هاردی " حرف میزند اما کار او هیچوقت مثل مقبلی نمیشود. من اساساً با تقلید کردن مخالفم و خودم هم تاکنون تیپ کس دیگر را نگفتهام. الآن شاید ۱۵ نفر مثل آقای خسروشاهی گویندگی کنند اما خسرو خسروشاهی یک نفر است و هیچکس نمیتواند مثل او باشد. دو نفر از عزیزان را بهشخصه دیدم که خواستند مثل آقای خسروشاهی باشند ولی دیدند نتیجه کارشان مفتضح میشود از یکجایی به بعد مسیرشان را عوض کردند و به حمدالله موفق هم شدند. کلاً تقلید کردن نتیجه خوبی ندارد و هر کس خودش باشد خیلی بهتر است.
فرزندان شما، امیر و وحید منوچهری هم در کار گویندگی هستند و در رادیو فعالیت میکنند. خواست خودشان بود که به این کار ورود کنند؟
بله. وحید در رشته مهندسی معدن تحصیل کرد اما بعد کارش را رها کرد و وارد حرفه گویندگی شد. امیر هم که از همان ابتدا عشق همین کار را داشت و تحصیلاتش را ادامه ندارد. آنها عاشق این کار بودند و به این کار ورود کردند. من هم تا زمانی که زنده باشم مخلصشان هستم و به آنها مشورت خواهم داد. فرزندانم بعضیاوقات مرا هم به کارشان دعوت میکنند تا یک متنی را برایشان گویندگی کنم و این برای من بسیار خوشحالکننده و افتخارآمیز است.
در حال حاضر مشغول چهکارهایی هستید؟
اخیراً اولین نمایش رادیویی شهید مدافع حرم را ضبط و کارگردانی کردم. یکی- دو کار دوبله هم انجام داده و برای یک کار دیگر هم به دنبال پیدا کردن نویسنده هستم تا ببینم انشاءالله این کارها چطور پیش میرود.
و سخن پایانی؟
من عاشق رادیو بوده، هستم و خواهم بود. تنها آرزویم این است که سلامت باشم و پشت میکروفن رادیو بروم. فرقی هم ندارد که در مقام اجراکننده باشم یا کارگردان. همچنین برای همه جوانان هم آرزومندم که خوشبخت شوند چون زندگی متعلق به جوانان است. امیدوارم جوانان به آرزوی دلشان برسند و انسانهای بیمار هم از کمند بیماری رهایی پیدا کنند. جز اینها آرزوی دیگری ندارم.