سرویس سینمایی هنرآنلاین: مهران مدیری در فیلم "ساعت 5 عصر" متکی بر همان کلیشههای امتحان شده در مجموعههای تلویزیونیاش پیش میرود. دوباره سیامک انصاری در همان تیپ فردی آگاه ولی گرفتار در میان جمعی نفهم ظاهر میشود و در فاصله صبح تا عصر مورد سوءاستفاده همگان قرار میگیرد. فیلم همین است. نابودی و اضمحلال یک فرد توسط جامعه استثمارگر پیرامونش که هیچ چیز بیشتری نسبت به کارهای قبلی مدیری ندارد.
فیلم با یک صبح عادی شروع میشود که با قطع آب و گرفتار شدن مهرداد پرهام در حمام دچار اغتشاشی میشود که تا ساعت پنج عصر ادامه مییابد تا پرهام نتواند به موقع به بانک برسد و در معرض خطر از دست دادن خانهاش به خاطر نپرداختن آخرین قسطش قرار بگیرد. تمام اتفاقاتی که در طول روز برای پرهام رخ میدهد و وقت او را تلف میکند و به سمت بدبختی و تباهی میکشاند، مجموعهای از رخدادهای تصادفی، نامرتبط و بیمعنایی است که به خاطر ازهمگسستگیشان نمیتوانند از دل یکدیگر برآیند و در طول زنجیره روایت شکل بحرانیتری نمییابند تا درنهایت به فاجعهای منجر شوند که تباهی شخصیت را به دنبال بیاورند.
همه این موقعیتهای مزاحم که به شکل موانع بر سر راه پرهام قرار میگیرد، چنان ایستا، ساکن و خنثی هستند که به واسطه آنها هیچ کنشمندی متقابل و درگیرکنندهای میان شخصیت و محیط اطرافش شکل نمیگیرد و روایت با چنان ریتم کند، کشدار و کسالت باری حرکت میکند که انگار در حال جان کندن است و با تقلایی طاقتفرسا و مهلک جلو میرود و حوصله مخاطب را به سر میبرد. مخصوصاً که تماشاگر با این پیشفرض اشتباه برای دیدن فیلم آمده است که مثل کارهای قبلی مدیری با اثری کمدی مواجه خواهد شد و بعد فیلمی عبوس و نچسب و بیمزه را میبیند که اساساً فاقد قصه جذاب و وسوسهبرانگیزی است که اشتیاق دنبال کردن را در آدم به وجود بیاورد.
تصویری که مدیری از جامعه نشان میدهد، یک توده ناآگاه، دروغگو، ریاکار، بیفرهنگ، مبتذل و ناسالم است که کاری جز نخبهکشی و قربانی کردن او در میان مناسبات و روابط ضد انسانی خود ندارد. هرچند فرد نخبه و متمایزی که در قالب همیشگی سیامک انصاری نشان میدهد، بیش از هر چیزی شخصی کندذهن، سادهلوح و دست و پا چلفتی را تداعی میکند که عرضه ندارد هیچ کار اثرگذار و روشنگرانه و پیشرویی را در جامعه انجام دهد و کاملاً حق اوست که زیر دست و پای حملات وحشیانه جماعت فرصتطلب دربرگیرندهاش له شود. نگاه متکبرانه و تحقیرآمیز مدیری به مردم که بارها آنها را به صورت جمعیت بیشکل و بیهویتی به تصویر میکشد که همچون گلهای گوسفند به خاطر منافع حقیر و پیشپاافتادهشان توی سر و کله هم میزنند، چنان دافعهبرانگیز است که اساساً مجالی برای سویههای انتقادی به معضلات فرهنگی و اجتماعی باقی نمیگذارد. نگاه اغراقشده و فانتزی گونه مدیری در نمایش استثمار فرد درستکار و مسئولیتپذیر توسط جماعت منفعتطلب در مجموعه "شبهای برره" و "قهوه تلخ" به دلیل رویکرد هجوگونه و کناییاش خصلت چالشگرانه و منتقدانه مییافت اما این تلخی و گزندگی در فیلم به دلیل لحن رئالیستیاش نوعی خشم و نفرت و غرور نسبت به مردم را منعکس میکند.
مدیری پشت دوربین همان فرد بازجوی درون فیلم است که با آن لبخند آزاردهنده و متفرعنانه از موضع برتر با پرهام حرف میزند و او را وامیدارد تا به طرز رقتانگیزی خودش را خوار و کوچک کند و زیر سؤال ببرد. همان کاری که مدیری در مواجهه با مخاطبانش انجام میدهد و میلیونها نفر را به سینماها میکشاند و تصویری از یک ملت نفهم و نالایق را از خودشان نشان آنها میدهد و بعد از همانها انتظار دارد که برایش دست بزنند و فیلمش را پرفروشترین فیلم تاریخ سینمای ایران کنند.